حافظ محفل - روزنامه رسالت | روزنامه رسالت
شناسه خبر : 78731
  پرینتخانه » اسلایدر, فرهنگی, مطالب روزنامه تاریخ انتشار : ۳۰ آذر ۱۴۰۱ - ۲۲:۰۰ |
هنر ناب و قرآنی حافظ هر روزِ مخاطبش را نوروز می‌کند و هر شبِ او را یلدا

حافظ محفل

قدرت یک کشور از دیرباز با شاخصه‌هایی مثل جغرافیا، جمعیت، ادوات و پیشرفت‌های نظامی و رهبران قدرتمند شناخته می‌شده است. خیلی طول کشید تا انسان‌ها بفهمند قدرت یک ملت تنها به زور بازویش نیست؛ مؤلفه‌هایی وجود دارند که با ابزارهایی قابل شمارش نیست اما رکن قدرت یک ملت است.
حافظ محفل

جواد شاملو
قدرت یک کشور از دیرباز با شاخصه‌هایی مثل جغرافیا، جمعیت، ادوات و پیشرفت‌های نظامی و رهبران قدرتمند شناخته می‌شده است. خیلی طول کشید تا انسان‌ها بفهمند قدرت یک ملت تنها به زور بازویش نیست؛ مؤلفه‌هایی وجود دارند که با ابزارهایی قابل شمارش نیست اما رکن قدرت یک ملت است. مثلا ممکن است ملتی از لحاظ تسلیحاتی در فقر باشد؛ اما در هر خانه‌اش کتابخانه‌ای باشد کوچک. این کتابخانه کوچک می‌تواند یک زیرتلویزیونی باشد؛ یک طاقچه گچی باشد یا قفسه‌ای فلزی؛ اما همیشه هست. سه کتاب در این کتابخانه پای ثابت است. قرآن، مفاتیح‌الجنان و یک دیوان. این ملت علاوه بر این کلمات، زمان‌های به خصوصی هم دارد.شب قدر دارد و محرم دارد و نوروز و یلدا. این ملت علاوه‌بر زمان، فضا هم دارد. حرم امام و امام‌زاده دارد، مسجد دارد و اصفهان و شیراز دارد. این ملت هم خدا را می‌شناسد، هم اولیای او را و هم نائبان آن اولیا را و هم کشور و هویت ملی خود را. قرآن و مفاتیح و حافظ یک پازل چهارتکه است که از خداوند شروع می‌شود، در مفاتیح به ادعیه‌ای که از اولیای او نقل شده و زیارات آن‌ها می‌رسد و تمام این‌ها نیز توسط یک عالم به دست مردم می‌آید. سپس به حافظ می‌رسد؛ یعنی هنرمند ملی. کسی که زبان مردم است که اما در دین و عرفان و قرآن، در اوج. 
چارچوب هویتی چنین ملتی به شدت کامل است. عناصر ملی، مذهبی و دینی او در ذهن، زمان و مکانش امتداد یافته‌اند. این ملت از آنجا که هویت‌مند است؛ شکست‌ناپذیر است. هویت، تو را تبدیل به یک معنا می‌کند و معنا از بین‌رفتنی نیست. می‌توان معنا را کشت؛ اما نمی‌توان او را نابود و مدفون کرد. اگر همین امروز تمام ایرانی‌ها از روی کره زمین محو شوند، «ایرانی‌بودن» هنوز هست. صدها سال است که امام حسین‌بن‌علی علیهماالسلام را کشته‌اند؛ اما هویت او زنده است. آدم‌های زیادی به دنیا می‌آیند و می‌روند که هر کدام نام‌های مشخصی برای خودشان دارند. اما در مورد خیلی از آن‌ها، آن نام فقط برای جسمشان است؛ نام روحشان را که بپرسی، می‌گویند من حسینم. در کربلا زندگی می‌کنم و امروز عاشوراست. ایرانی بودن جذاب است. زن ژاپنی را از آیین شینتو، ایرانی می‌کند و مادرشهیدی که با مادرشهیدهای کوچه و خیابان‌های ایران مو نمی‌زند! ابومهدی را برادر دوقلوی حاج‌قاسم می‌گرداند. این سزای ملتی است که جسم خود را غرق در روح و آیین و فرهنگ خود کرده باشد. به این ترتیب هم جسم تضمین می‌شود و روح. دیوان حافظ از کنار قرآن و مفاتیح دور نمی‌شود؛ ملت ایران هم از قرآن عترت جدایی ندارد.  
حافظ شاید تنها شاعری است که علاوه‌‌بر یک روز، یک شب هم دارد. شب یلدا، شبی که در آن ایرانیان دیوان بزرگ‌ترین هنرمندشان را می‌گشایند و شعر او را می‌خوانند. درست می‌خوانند؟ خیلی وقت‌ها نه! منظور و مقصود شاعر را خوب در می‌یابند! در بسیاری از موارد نه! آن دیوان در تمام سال کنج دیوار خاک می‌خورد؟ متأسفانه همینطور است! دیوان حافظ در حاشیه تخمه و هندوانه و فضای مجازی و غیبت و حرف سیاسی و این‌هاست؟ دقیقا! اما باز هم این رسم فوق‌العاده باشکوه و زیباست. شعر خواجه هم که از قرآن نور یافته، خواه‌ناخواه تأثیر خودش را در روح و شخصیت آدم‌ها می‌گذارد. حافظ، جزئی از فرهنگ و هویت ما و رکنی از قدرت نرم ماست. شاید تنها هنرمندی در جهان که زمان مخصوص به خودش را دارد. در این چندماه که زیر جنگ تحمیلی ترکیبی بودیم؛ تمام ارکان هویتی ملت تحت حمله قرار گرفت. از حرم امام‌زاده گرفته تا یلدا و فاطمیه و فوتبال. اما مگر می‌شود این‌ها را از یک ملت گرفت؟ شب یلدای امسال هم گرم بود و شعر حافظ بر لب‌ها جاری شد. این رسم آن‌قدر پخته و زیباست که به دشمن حق می‌دهیم از آن خوشش نیاید. 
برای همین متن به حافظ تفأل زدم؛ آورد:
دیدیم شعر دلکش حافظ به مدح شاه
هر بیت آن سفینه به از صد رساله بود!
سفینه معنای دیوان می‌دهد. حافظ مثل خیلی وقت‌ها اندکی از خودش تعریف کرده؛ ما هم همیشه قبولش داریم.
یلدای امسال، علاوه‌بر اشعار حافظ، اشعار دیگری را هم می‌توان زمزمه کرد. اشعار مردی که پس از غروب خورشید عالم وجود؛ عمرش تبدیل به یلدایی طولانی شد. یلدایی که آن مرد دوست داشت هرچه زودتر سر بیاید. خورشیدی که جهان منظومه‌وار به دورش می‌گردد. همه جهان تحت کسای پیامبر است و آل کسا پدر و همسر و فرزندان فاطمه. بعد از غروب آن خورشید آسمان دنیا صدها هزار طلوع به خود دید؛ اما آسمان جهان طلوعی ندید. این شب یلدا اگر به آسمان تفأل بزنی، برایت ابیات علی را می‌آورد:
نفسی  على زفراتها محبوسة 
 يا ليتها خرجت مع الزفرات 
لا خير بعدکِ فی الحياة، وإنّما 
أبكی مخافة أن تطول حياتی…

نویسنده : جواد شاملو |
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : ۰
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.