سرانجام یک هیمنه الحادی
جواد شاملو
فیلم «تایتانیک» جیمز کامرون، یک اثر آخرالزمانی تمام عیار است. این جمله ممکن است در ابتدا غلط به نظر بیاید. چراکه آثار آخرالزمانی معمولا با گسترهای جهانی سر وکار دارند و در آنها، دنیا به پایان یک دوره و آغاز یک دوره دیگر نزدیک میشود. حالآنکه تایتانیک تنها یک کشتی بود، نه یک جهان. اما این هنر کارگردان است که توانست از یک کشتی، یک جهان خلق کند. «تایتانیک» فیلمی است که برای تمام علاقهمندان به سینما آشناست. بسیاری از سینمادوستان بارها و بارها تایتانیک را دیدهاند و با صحنههای پایانی آن اشک ریختهاند. فیلمی که نمیتوان آن را دید و از جلوههای ویژه و هنرنماییهای تکنولوژیکش و کارگردانی تکنیکی و استادانهاش و عظمت اجرا و البته داستان فوق رمانتیکش، مسحور و متأثر نشد. فیلمی درباره یک اتفاق بزرگ که در دل اقیانوس تاریخ تا همیشه ماندگار است و همچون هر برگ از تاریخ، برای آدمها حکایتهایی دارد.
تایتانیک ربالنوع تمام کشتیها بود. بزرگترین کشتی، مجللترین کشتی، زیباترین کشتی و البته، ایمنترین کشتی. یک کشتی از همه نظر باشکوه که مشهور بود به کشتی غرقنشدنی. این ادعایی است که بارها در طول فیلم کامرون آن را میشنویم. تایتانیک، کشتیای که مردم فکر میکردند خدا هم نمیتواند آن را غرق کند. اما در نهایت یک تکه یخ…
جلو نرویم. تایتانیک از همهنظر حسابشده و دقیق بود. حتی میتوانست چهار محفظه آن پر از آب بشود و کشتی همچنان بدون مشکل روی آب بماند. کشتی سه سطح داشت که افراد بسته به توانایی مالی خود میتوانستند بلیط آن را بخرند. کلاس اول، مجموعهای رواقها و نشیمنها و کافههای مجلل بود. کشتی علاوهبر اینها سطح دیگری هم داشت؛ سطح خدمه و کارگرانی که در پایینترین قسمت کشتی، در موتورخانه داغ و کثیف آن عرق میریختند و دود زغال سنگ بر تنشان مینشست. کارگردان فیلم تایتانیک از همین خصلت طبقاتی کشتی برای ساخت داستانش بهره میبرد. او از یک کهنالگو کمک میگیرد. عشق پسر گدا به دختر اشرافی. دختر اشرافی از زندگی سراسر زر و زور و تزویر طبقه اشراف به ستوه آمده است. او که طبعی اصیل و انسانی و به راستی هنرمند دارد و از زندگی نمایشی و بیروح سرمایهداران خسته شده است، به دنبال راهی برای آزادی از این زندان است. حتی اگر این راه، خودکشی باشد و به مرگ او بینجامد. در مقابل پسری هست که حیاتی آزادانه و بیقید و بیتکلف اما توأم با فقر دارد. او در بازی پوکر بلیط کلاس سه کشتی را برنده شده و به «کشتی رؤیاها» راه پیدا کرده است. جک و رز یکدیگر را میبینند و یک عاشقانه آشنا اما غیرکلیشهای میسازند. عاشقانهای منطبق با درک عوامانه از عشقهای رؤیایی و سودایی که در افسانهها امثالش فراوان است. با اینکه این مدل عشق را زیاد دیدهایم و زیاد شنیدهایم، اما پرداخت آن در تایتانیک آزاردهنده و پسزننده نیست. این رمانتیک افسانهای به همراه جلوههای ویژهای که در دهه نود، به معجزه میمانست و التهاب و تعلیقی که کامرون در ساخت آن بسیار استاد است، قرار بود این فیلم را در دل مخاطب عام جا کند و این کار را به بهترین شکل ممکن انجام داد، «تایتانیک» تبدیل به پرفروشترین فیلم تاریخ سینما شد. فیلم تایتانیک همچون کشتی تایتانیک، باشکوه و باعظمت و زیبا و محبوب شده بود و همچون خود کشتی، بر صدر تمام فیلمها از نظر میزان فروش و محبوبیت رسید.
جک و رز باوجود نامزد داشتن رز به یکدیگر دل میبازند و نیمه اول فیلم با شرح عشق کم سن و سال و نوجوانانه و پرشور آنها، شکل میگیرد. نیمه اول تایتانیک نسبت به نیمه دوم آن، همچون فاصله رؤیا و واقعیت است. مثل خواب و بیداری، مثل دنیا و آخرت، مثل بهشت و برزخی دوزخگونه که در آن شخصیتها هرآینه لب پرتگاه مرگ هستند. نیمه اول سرخوش و مفرح است اما در نیمه دوم، بلا از زمین و آسمان بر سر شخصیتهای خوب و بد فیلم فرو میبارد. در نیمه دوم فیلم ذات و ماهیت شخصیتها بیشتر و بیشتر برملا میشود. «تایتانیک» از این منظر ما را به یاد آثار آلفرد هیچکاک میاندازد.
جک و رز مشغول بازی و فرار بازیگوشانه از دست پیشخدمت نامزد ثروتمند رز هستند که دیدهبانها، کوه یخ را جلوی چشم خود میبینند. خیلی دیر، خیلی دیر برای اینکه کشتی سرعتش را به اندازه کافی کم کند یا جهتش را به اندازه لازم، منحرف. کوه یخ بدنه زیرین کشتی را شدیدا میخراشد. این در حالی است که کاپیتان اسمیت، کاپیتان کشتی، از دیگر کشتی ۶ هشدار در مورد کوه یخها دریافت کرده اما همچنان دستور به افزایش سرعت تا آخرین حد ممکن داده بود. تایتانیک غرقشدنی نبود؟ شاید. اما آدمها غرق شدنی بودند. شوق نمایش سرعت کشتی و زودتر رسیدن به مقصد، باعث شد کاپیتان احتیاط لازم را نکند. تعداد قایقهای نجات هم به اندازه افراد کشتی نبود؛ به دلایلی واهی. در هنگام سوار کردن مسافران به قایقها نیز حماقتهای مختلفی صورت گرفت و باعث شد ظرفیت قایقهای نجات پر نشود. آدمها با ترکیبی از تکبر، غرور، خودخواهی و البته بلاهت، باعث مرگ بیش از ۱۵۰۰ نفر از سرنشینان کشتی شدند.
اولین قشری که آسیب دیدند، کارگران بودند. همانها که در موتورخانهها و قسمتهای پست کشتی جان میکندند. آب ابتدا آنها را تهدید کرد و آنها بودند که به سختی از آن گریختند. سپس مسافران کلاس سه باید پشت میلهها و درها منتظر میماندند تا کار نجات مسافران کلاس یک و دو به سرانجام برسد. تایتانیک در همین حال سیگنال کمک ارسال میکند اما نزدیکترین کشتیای که جواب میدهد چهار ساعت با تایتانیک فاصله دارد. کشتی نزدیکتری هم هست؛ اما متصدی ارتباطات آن خواب است. کشتی غرقناشدنی محتاج خواب و بیداری یک متصدی است…
ماجرای فیلم تایتانیک با مرگ فداکارانه جک و نجات رز به پایان میرسد. اما خود تایتانیک هنوز حرفهایی دارد. این کشتی باعظمت اکنون جایی در کف اقیانوس اطلس در حال پوسیدن و نابود شدن است. تا صد سال دیگر، هیچ اثری از تایتانیک باقی نخواهد ماند و فرمانروای کشتیها، خوراک باکتریهای تکسلولی و غیرقابل رؤیت دریایی خواهد شد. یک ماه پیش بود که یک زیردریایی فوق پیشرفته که در فهرست سازندگان آن، نام پرطمطراق ناسا هم به چشم میخورد، در اعماق اقیانوس مچاله شد. درست در نزدیکی لاشه تایتانیک. این زیردریایی تایتان نام داشت و باید پنج فرد ثروتمند را به بازدید از این اثر تاریخی میبرد. تایتان به دلیل نقص فنی در کسری از ثانیه در هم فرو پیچیده شد.
ماجرای کشتی تایتانیک ما را به یاد آیاتی از سوره فجر میاندازد. «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ، إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ، الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلَادِ». آیا ندیدی که خدای تو با عاد (قوم هود) چه کرد؟ و نیز به اهل شهر ارم (یا قوم ارم) که صاحب قدرت و عظمت بودند چگونه کیفر داد؟ در صورتی که مانند آن شهری (در استحکام و بزرگی و تنعّم) در بلاد عالم ساخته نشده بود. تایتانیک جیمز کامرون از آن جایی یک فیلم آخرالزمانی است که داستان فروپاشی این «ارم» مدرن را بیان میکند. این فیلم یک مستند علمی و فنی یا صرفا یک عاشقانه رمانتیک نیست. بلکه به ما میگوید فروپاشیها چگونه رخ میدهد. تایتانیک یک جامعه طبقاتی بود که سردمداران آن مست از ثروت و قدرت و عظمت کشتیای که مسخر آنها بود، به پیش میراندند. این کشتی، زاییده نظام لیبرال دموکراسی بریتانیا بود، اما خود هم نماد یک نظام لیبرال دموکرات بود. از بیرون، قدرتمند و باشکوه و عظیم مینمود. از درون، نظام طبقاتی آن با تمام بیعدالتیهایش خود مینمایاند. پشت سکه کاخها و رستورانهای مجلل کلاس یک کشتی، کارگران فراموششدهای بودند که در موتورخانه پر از موش، دوده میخوردند و عرق میریختند. آمار هم میگوید بیشترین آمار تلفات مربوط به طبقه خدمه و کلاس سه بوده است. تایتانیک بنای باشکوهی بود که از درون، هر کاخش بر کوخی بناشده بود و زیر پای معدود افراد ثروتمند، کرور کرور مردمان فقیر در هم میلولیدند. جملهای که در فیلم زیاد میشنویم مبنی بر غرقناشدنی بودن کشتی تایتانیک، ما را به یاد نظریه فرانسیس فوکویاما هم میاندازد؛ نظریهای موسوم به پایان تاریخ که در آن، لیبرال دموکراسی آخرین نسخه رهایی و نجات بشر معرفی میشود و تمام ملتهای جهان، راهی جز تسلیم شدن به آن ندارند. لقب تایتانیک کشتی رؤیاها بود؛ قطب لبیرال دموکراسی جهان یعنی ایالات متحده آمریکا هم «سرزمین فرصتها» نامیده میشود. کوه یخ، قسمت زیرین کشتی را شکاف داد. این ما را به یاد زیربنای نظری و معرفتی لبیرال دموکراسی میاندازد که خدشهدار شده است. کشتی تایتانیک دو ساعت پس از تصادف با کوه یخ به زیر آب رفت نه به یک باره. این ما را به یاد افول تدریجی و مرحله به مرحله نظام لیبرال دموکراسی میاندازد.
ساخت تایتانیک نوعی الحاد در خود داشت. این کشتیای بود که میخواست در پایداری و آسیپناپذیری، روی خدا را کم کند. ایدئولوژیهای راست و چپ اعم از سوسیالیسم و لیبرالیسم هم هر دو در پی ایجاد بهشت و جامعهای کامل در همین دنیا هستند، بدون آنکه به راه خدا بروند. این سخنی است از داستایوفسکی در «برادران کارامازوف». تایتانیک داستان فروپاشی یک تمدن است. فروپاشیای که ابتدا از ریشههای فکری و عقیدتی آغاز میشود و در نهایت تمدن را با تمام عظمتش همچون کشتی تایتانیک چنان غرق میکند که گویی هرگز وجود نداشته است. تایتانیک امروز لانه جلبکگرفته و مرجانآلوده و لجنمال پلانکتونها و ماهیها و موجودات میکروسکوپی است. این ثمره خودبنیادی و غرور اومانیستی انسان است.
کامرون که نقد تمدن را پیشتر در آثاری همچون ترمیناتور هم در دستور کار قرار داده بود، توانست با روکش یک عاشقانه رومانتیک و هیجانانگیز مملو از جلوههای ویژه، حرفهای مهمی بزند. هرچند ماجرای تایتانیک به خودی خود ظرفیت بالایی برای استفادههایی از این دست داشت. چنان که رهبر انقلاب هم پیشتر ماجرای افول تمدن عظیم غرب را به غرق شدن کشتی تایتانیک تشبیه کرده بودند. ایشان اخیرا در دیدار طلاب و روحانیون نیز از تهاجم تبلیغی به عقبه نظری نظام لیبرال دموکراسی سخن گفتند. شاید ما همان کوه یخهایی هستیم که سالهاست زیربنای فکری استکبار را خراشیدهایم.
فیلم تایتانیک، مصداقی از لسان قوم که مورد تأکید رهبر انقلاب بود هم میتواند باشد. زبان قوم در جهان امروز، زبان سینماست. این سخن عالم برجسته عصر ما، آیتالله جوادی آملی است: «در هر عصری ابزار مختلفی جهت انتقال معارف و حقایق الهی در اختیار بشر بوده است، الان ابزار سینما بهترین راه برای جذب مخاطبان و تبلیغ معارف الهی است و ذائقه مردم نیز این را میپذیرد، چرا که سینما تمام ابعاد و وجوه ادراکی انسان را تأمین میکند و اگر خود هنرمندان به آنچه میگویند باور داشته باشند این طعم به ذائقه بیننده منتقل خواهد شد و تأثیر بیشتری خواهد گذاشت». هنر، لسان قوم ماست. نسل امروز لسان زیبایی را بیش از هر لسانی میداند و میفهمد. و البته که به بیان امام روحالله، «لسان شعر بالاترین لسانهاست». شعر، جامعی از تمام هنرهاست و میتوان در این جمله امام به جای شعر، واژه هنر را نهاد.
آمریکا , جواد شاملو
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.