شاهـنامه خردنامه خدامحور - روزنامه رسالت | روزنامه رسالت
شناسه خبر : 85966
  پرینتخانه » فرهنگی, مطالب روزنامه, ویژه تاریخ انتشار : 27 اردیبهشت 1402 - 6:01 |
نیاز به خردگرایی ناب شاهنامه در دوران حاضر که عصر غلبه‌زیبایی‌شناختی است بیش از همیشه احساس می‌شود

شاهـنامه خردنامه خدامحور

ای دل تو جام جم بطلب ملک جم مخواه...
شاهـنامه خردنامه خدامحور

جواد شاملو
ای دل تو جام جم بطلب ملک جم مخواه
کین بود قول بلبل دستان سرای جم…
جم همان جمشید است و جام جم، قدحی که این پادشاه اساطیری در آن نادیدنی‌ها می‌دید. ملک جمشید، همان پادشاهی قدرتمندی است که در شاهنامه، پایه‌گذار تمدن بشری است. پادشاهی سترگی که به سلطنت ضحاک ختم می‌شود. آنچه این فاجعه را رقم می‌زند، تفرعن و غرور جمشید است. جمشید پایه‌گذار سنت‌های تمدنی بشر بود و بانگ «أنا ربکم ألأعلی» سر می‌داد. بیت بالا می‌گوید آدم باید آرزوی جام جم را داشته باشد که کنایه از دلی است که محل الهام است. بیت بالا می‌گوید این را بلبلی گفت که داستان جم از اوست. شاعر بیت بالا گفته: «بلبل دستان سرای جم». دستان، لقب زال است در شاهنامه، شخصیتی مهم و مکمل، پسر سام و پدر رستم؛ دوست سیمرغ که در آشیانه او رشد کرد و همواره از حمایت او برخوردار بود. دستان‌سرا هم به معنای داستان‌سرا است و هم به معنای کسی که ماجرای زال را گفت. شاعر بیت بالا، تردستی با کلمات را در بیت بعد نیز ادامه می‌دهد:
بشنو ز جام باده که این زال نوعروس
بسیار گشت شوهر چون کیقباد و جم
شاعر بعد از آنکه در بیتی به دستان یعنی لقب زال اشاره می‌کند، مستقیما اسم او را هم می‌آورد. زال سپیدمو بود و در ادبیات فارسی معنای پیر بودن را هم می‌دهد. حافظ دنیا را به پیری تشبیه می‌کند که همواره نوعروس است و خواستگارانی    
دارد. جالب اینجاست که زال مرد بود و تنها در منطق شعر می‌تواند نوعروس باشد. در مصرع بعد باز هم سخن از شخصیت‌های شاهنامه به میان می‌آید. شاهنامه داستان شاهانی است که یکی پس از دیگری بر تخت می‌نشینند و می‌روند؛ نه فریدون ماند، نه جمشید، نه ضحاک، نه منوچهر و نه کیقباد و نه که و که. همه رفتند. عادل رفت، ظالم رفت، بی‌عرضه رفت، قدرتمند رفت، خوب رفت، بد رفت. شاعر بیت‌های بالا اینچنین به داستان شاهنامه اشاره می‌کند.
حافظ… حافظ… حافظ… عجب دیوانه‌ای بودی تو در شعر گفتن. این دو بیت، چه منظومه‌ای است از کلمات؛ کلمات دست در دست هم می‌رقصند و این تویی که می‌رقصانی‌شان. در دو بیت پشت سر هم قافیه را یکسان می‌آوری و باکی‌ات نیست. چه این کار اگرچه مظهر ضعف دیگر شاعران است، تو کاری کرده‌ای که قدرتت را به رخ بکشد. حیف که این دو بیت تنها در دیوار حافظ قدسی یافت می‌شود و حیف که حافظ قدسی، نسخه فراگیر نیست. متن عالی‌جناب زبان فارسی را با حافظ آغاز کرد، چه همین دو بیت می‌تواند تأثیر حکیم ابوالقاسم فردوسی را بر سلسله پادشاهان ادبیات فارسی نشان دهد. شاهنامه ادبیات فارسی که از رودکی شروع می‌شود و هنوز نمی‌دانیم به کجا ختم می‌شود و آیا از اساس ختامی دارد یا خیر، همه منجی و پادشاه خود را فردوسی می‌دانند؛ عجب نیست اگر او را فریدون ادب فارسی بدانیم. تأثیر فردوسی بر شاعران دیگر تنها در زبان نیست؛ بلکه او در مضمون هم به این ادبیات غنا بخشیده است. ابیات بالا تأییدکننده دلبستگی حکمت‌سرایان فارسی به مضامین فردوسی است. حافظ در دو بیت، کل شاهنامه را خلاصه کرده است. به بیان حافظ، شاهنامه کتاب دل نبستن به دنیا و در عوض دل بستن به دل و معنویت و صفای آن است. حافظ معتقد است فردوسی می‌خواست بی‌وفایی دنیا را نشان بدهد. فردوسی خود نیز رأی حافظ را تأیید می‌کند:
یکی پند گویم تو را من درست
دل از مهر دنیا ببایدت شست!
این همان خردی است که دال مرکزی شاهنامه است و ستون فقرات مضمونی و محتوایی آن. همان مفهومی که کتاب با آن شروع می‌شود وبعد از خدا، مدام مورد تأکید قرار می‌گیرد. این خرد چگونه خردی است؟ یک سطح از عقلانیت یا خرد، تقریبا همان چیزی است که امروز به خرد ابزاری شناخته می‌شود. این نوع عقلانیت، آدم مجنون را از آدم سالم قابل تمایز می‌گرداند و کودک را از بالغ. خردی است روزمره و جزئی در حدی که آدم بتواند خوب و بد را تشخیص بدهد. سطح دیگر، تعقل فیلسوفانه است. تعقلی که تنها به وجود می‌پردازد و از استدلال مطلق مایه می‌گیرد. اما آن خردی که مورد نظر فردوسی است نه مربوط به امور زورمره است و نه مابعدالطبیعه؛ بلکه مربوط به کلیت زندگی است و راه و سلوک یک فرد را تشکیل می‌دهد. این همان خردی است که هم با فطرت مرتبط است و هم با احساس و لاجرم انسان را به راه راست می‌برد. این خرد را می‌توانیم با واژه حکمت بشناسیم، گوهری که در هر برهه‌ای بتواند راه درست و خطا را به آدم بنمایاند. برای یافتن این حکمت باید مجموعه‌ای از ویژگی‌های ذهنی و روحی را داشت، هم علم داشت و هم ایمان، هم فلسفه دانست و هم عرفان، هم عالم بود و هم عامل بود. این خرد در برابر خداوند متواضع است و نمی‌تواند او را بشناسد:
نیابد بدو نیز اندیشه راه
که او برتر از نام و از جایگاه
سخن هر چه زین گوهران بگذرد
نیابد بدو راه جان و خرد
خرد گر سخن برگزیند همی
همان را گزیند، که بیند همی
خرد را و جان را همی سنجد اوی
در اندیشه سخته کی گنجد اوی؟
این خرد با تمامی بزرگی‌اش در برابر خداوند کم می‌آورد و أساسا این عیار رشدیافتگی آن است که در برابر خدا اظهار عجز کند. مقصود از این سخن، ایمان‌گرایی و عدم درک عقلی خداوند نیست؛ وجود خدا و عظمت او را عقل می‌تواند تصدیق کند، اما نمی‌تواند درک کند و بفهمد. این عقل اتفاقا همان مرتبه‌ای از عقل است که دائما مخاطب قرآن و رسول خدا صلوات الله علیه بوده است. دین با این عقل سر و کار دارد چراکه خرد ابزاری مجالی کوچک دارد و سر و کارش با آغاز و انجام نیست؛ فلسفه نیز خاص است و به درد عوام نمی‌خورد. این عقل سلیم است که می‌تواند از نظم عالم، به خالقی بزرگ برسد. چنانکه خود فردوسی در همین مقدمه که ابیاتی از آن را آوردیم، نمی‌گوید در برابر خدا کلا عقل را کنار بگذار بلکه می‌گوید:
پرستنده باشی و جوینده راه
به ژرفی به فرمانش کردن نگاه
عقل در شناخت حکم خدا و فهم حکمت‌های آن به کمک انسان می‌آید و او را به پرستشی درست هدایت می‌کند. 
شاهنامه کتاب عقل و خرد و حکمت است؛ خشکی و سختی‌ای دارد که امروز مورد نیاز است. عصر ما، دوران زیبایی‌شناختی است. غلبه زیبایی‌شناختی و عاطفه و إحساس بر دیگر قوای ادراکی، باعث حاکمیت یک نظام خاص رسانه‌ای نیز شده است. ما در زمان خودمان بیش از هر چیز به خردگرایی ناب شاهنامه نیاز داریم؛ بیش از عشق و بیش از عرفان. ما به جای داستان‌های عشق‌های آتشین، به داستان‌های پر پیچ و خمی نیاز داریم که عقل سرد ما را قوت ببخشد، بیش از قلب گرممان.

نویسنده : جواد شاملو |
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : دیدگاه‌ها برای شاهـنامه خردنامه خدامحور بسته هستند

مجوز ارسال دیدگاه داده نشده است!

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.