نکبتسرایی با چاشنی پدرستیزی
جواد شاملو
ژانر اجتماعی در سینمای ایران قصه عجیبی دارد. هرچه از دهنش در میآید به تو، به ارزشهایت، به جامعهات و به وطنت میگوید اما تو حق نداری به آن بالای چشمت ابرو بگویی. فیلم «برادران لیلا» هم داستان عجیبی دارد. داستانی عجیب که البته میتوان از پدید آمدن ابراز خرسندی کرد. چراکه این فیلم، پاسخ یک سؤال را مشخص میکند. از این پس هرکه درباره وضعیت آزادی در جمهوری اسلامی ایران پرسید، در پاسخ به او میتوان گفت: «برادران لیلای سعید روستایی را دیدهای؟ سازندگان چنین فیلمی، امید داشتند وزارت ارشاد مملکت جواز اکران اثرشان را صادر کند». شاید پیش از دیدن فیلم، از استنکاف سفت و سخت ارشاد نسبت به صدور مجوز نمایش آن متعجب شویم؛ اما پیش از آن، نه تنها عدم صدور مجوز آن برایمان تعجبآور نیست، بلکه تعجبآور امید سازندگان و اصرار آنها به این اتفاق است!
ژانر اجتماعی در ایران همواره ضداجتماع بوده است. جامعه در این شاخه از روایت سینمایی بیش از آنکه فقیر، قابل نقد و دارای کاستیهایی باشد، شر بوده و بیاحترام. یکی از نشانههای ضدجامعه بودن این ژانر ضدیتی است که با خانواده، یعنی مهمترین نهاد جامعه دارد. این ضدیت عموما از دریچه فاصله بین نسلها و عدم درک بین والدین و فرزندان روایت میشده است. اما به صورت کلی، خصوصا جایگاه پدر به شکل عجیبی در سینمای ایران مذمت شده است. این موضوع، میتواند دستمایه پژوهشهای مفصل باشد و به احتمال زیاد تا کنون هم بوده است. اما یکی از مثالهای بارز پدرستیزی، «برادران لیلا» است. فیلمی که کاملا نمادباز است و این نمادبازی، چیزی نیست که تنها منتقدان عشق موشکافی و نماددوست بر آن بار کنند. بلکه اغلب مخاطبان متوجه آن میشوند و به آن اذعان میکنند.
برادران لیلا، یک نکبتسرایی است. منظور ما از نکبتسرایی چیست؟ آیا هر فیلمی که بخواهد مشکل، خلأ، کاستی و کژیای را به نمایش بگذارد نکبتپرداز است؟ منظور این نیست. نکبتسرایی حالتی است که در آن نویسنده یا کارگردان، عامدانه و آگاهانه وجوه شر و تاریکی و سیاهی را در کنار یکدیگر میچیند. مثلا چرا نمیتوان به فیلم «شنای پروانه» محمد کارت، عنوان نکبتسرایی و سیاهنمایی را نسبت داد؟ با اینکه جریان آن فیلم هم در اعماق جنوب شهر و در فضای جنایت و اعتیاد و سنتهای جاهلانه و خرافاتی میگذشت؟ چون در آن فیلم، دستکم یک عنصر پاک و درست وجود داشت که کارگردان به یاری آن، تقابل خیر و شر بسازد و یک داستان خلق کند. کاری که خود سعید روستایی در «متری شیش و نیم» کرده بود. اما در برادران لیلا، شواهد فراوانی از نکبتسرایی وجود دارد. چرا یک برادر از همسرش طلاق گرفته و به یاد ان اشک میریزد؟ چرا آن یکی برادر هر شب به عرقخوری افتاده؟ چرا لیلا، آنهمه بیچاک دهن است که به مادر خود نسبت زنا یا دستکم اقدامی خلاف عرف میدهد و او را با مسئلهای اینقدر قبیح سرزنش میکند؟ برادران لیلا چرا اینقدر چشمچرانند و چند زن آنچنانی را مثل دوربین تعقیب میکنند؟ مغازهای که آنها میخواهند بخرند، چرا باید در محل یک توالت باشد و چرا دوربین باید کاسه دستشویی را نشان بدهد؟ چرا باید نشستن پدر روی کاسه دستشویی و صحنه زور زدن او که گرفتار یبوست است را ببینیم؟ چرا مادر اینقدر باید مفلوک باشد؟ برای پیشبرد داستان اینها لازم نیست. ولی برای نکبتبار بودن، سیاهی، تلخی و تاریکی فضا چرا. حرف مخالفان نکبتسرایی و سیاهنمایی این نیست که چرا معضلات عمیق جامعه ایران به نمایش کشیده میشود. حرف این است که چرا کارگردانها با فروش این سیاهیها و اغراق در سیاهی آثارشان، جوایز فرنگی میخرند و هیچ کمکی به رفع این چالشها نمیکنند؟ بحث این است که جهش تورم در سال ۹۷، حتی سیاهتر از چیزی بود که در برادران لیلا دیدیم؛ چون خانوادههایی که حتی از دهان مورچهای به ناحق طعامی نگرفته بودند در آن به مشقت افتادند و معیشت خود را از دست دادند. حرف ما این نیست که چرا سیاهی را نشان میدهی؛ سؤالمان این است که چرا فقط به آن میپردازی و تقابل آن را با نور نشان نمیدهی؟ کاری كه همه داستانسرایان عالم از دیرباز انجام داده و میدهند؟ تو برای روایت کارگری که از حقوق خود بازمانده، چه نیازی داشتی به پدری که در سینک ادرار کند و به دختری که صاف به چشمان مادرش زل بزند و بگوید: «چرا تو و بابا نمیمیرید؟». آقای روستایی! چرا این نکبتسرایی نمیمیرد و عطش امثال شما به جوایز جشنوارههای خارجی، دست از سر سینمای پراستعداد ایران بر نمیدارد؟
یکی از ویژگیهای برادران لیلا که مخاطب را آزار میدهد، فقدان قهرمانی است که داستان را روایت کند. شاید روی کاغذ و در فیلمنامه، قهرمان داستان لیلا باشد اما در خود فیلم اینگونه نیست. یعنی او در قامت یک قهرمان که محور و نخ تسبیح روایت اثر باشد ظاهر نمیشود. شاید قهرمان، نوید محمدزاده باشد. چراکه فیلم با او آغاز و با او تمام میشود. اوست که برخلاف تمام نوید محمدزادههایی که پیش از این دیدهایم، خلقی بسیار نرم دارد و اومانیستترین عضو خانواده است. اما نقش او هم در داستان در حد و اندازه یک قهرمان نیست. واقعیت این است که «برادران لیلا» نه قهرمان دارد و نه ضدقهرمان و در واقع از فقدان شخصیت اصلی رنج میبرد. این یعنی با فیلمی طرفیم كه نمیتوانیم با هیچ طرفی از آن همذاتپنداری کنیم.
با اینهمه، فیلمهای اجتماعی همیشه چند سپر برای دفاع از خود دارند. یکی از آن سپرها «واقعیت» است. سازندگان و طرفداران اینگونه آثار همواره معتقدند این فیلمها واقعیتهای جامعه را روایت میکند و منتقدان این آثار، میخواهند بر واقعیتهای جامعه سرپوش بگذارند. حال آنکه واقعیت جامعه ایران و از اساس جامعه بشریت، خانوادهدوستی است و هنر هم به عنوان منادی زیبایی، وظیفه دارد انسان را با زیبایی خود و جهان رو به رو کند. حتی اگر جایی سیاهی مطلق وجود داشته باشد، هنرمند غلط میکند به سراغ روایت آن برود! سپر دیگر این است که فیلمهای اجتماعی، مشکلات مردم مستضعف را به تصویر میکشند تا صدای آنها را رسانده باشد. منتقدان هم لابد عمال حکومتند که نمیخواهند صدای این طبقات محروم شنیده شود. پاسخ این است که مردم، طبقات محروم را بهتر از فیلسمازان اگزوتیکساز و جایزهبگیر میشناسند و نمیخواهند این قشر شریف، به عنوان انسانهایی پلشت و متعفن نمایش داده شوند.
در آخر باید به سکانس سیلی لیلا به پدر اشاره کرد، صحنهای که در آن سعید روستایی پرچم خود را بر قله پدرستیزی و نکبتسرایی میکوباند. از کنار این صحنه نباید به راحتی گذشت، چراکه حتی اگر با فیلمی نمادباز مواجه باشیم، شخصیتهای فیلم سوای نماد هم هویتی دارند و بالأخره در فیلمی دختری به پدری سیلی زده است. سازنده باز میپرسد یعنی در واقعیت هیچ دختری به پدر… شترق! این صدای چکی است که به جای بحث تئوریک باید حواله این سازنده کرد. شاید بفهمد در سینما چه را باید نشان دهد و چه را نه.
برادران لیلا , جواد شاملو , سعید روستایی
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.