باکری سیمای جهاد
جواد شاملو
یکی از مواردی که خداوند در قرآن کریم ذیل آن جمله «عسی أن تکرهو شیئا و هو خیر لکم» را آورده است؛ آیهای است که در آن مؤمنان به جهاد و قتال در راه خدا دعوت میشوند. بدیهی است که برخی میدان جنگ را دوست ندارند؛ نه برخی، که خیلی. راحت زندگی کجا؛ آشوب رزمگاه کجا. خوابیدن بر خوابگاه نرم کجا، سر نهادن بر ریگ و کلوخ بیابانها کجا. سایه یا آتش دلپذیر خانهها کجا، سرما و گرمای جبهه کجا. صدای زن و فرزند کجا، صدای نعره دشمن و ناله زخمیان کجا. آرزوهای دور و دراز زندگی روزمره کجا، احتمال مرگ در هر لحظه و ثانیه کجا. شهر و دیار آشنا کجا، احتمال غربت و اسارت کجا. لباسهای نرم و نازک، سنگینی زره و جنگابزار کجا. جنگها از گذشته تا امروز تغییرات زیادی داشتهاند، اما یک خصلت را حفظ کردهاند؛ هنوز سخت و جانفرسایند. هنوز که هنوز است جنگ است که عیار مردان را مشخص میکند. از این جهت است که قرآن حکیم با این بیان نسبت به جهاد دعوت میکند؛ با بیان اینکه شاید از جنگیدن با دشمنانتان بدتان بیاید؛ اما این برای شما بهتر است. با اینکه ما میدانیم و دیدهایم افرادی را که وقتی خبر قبولی قطعنامه ۵۹۸ و پایان جنگ تحمیلی آمد، گویی که عزیزی را از دست داده باشند عزادار شدند. اکثر آدمها و فرزندان دنیا، از جنگ میترسند یا آن را ناخوش میدارند؛ چنانکه مردم جامعه تحت حکومت حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز سختیهای جنگ را بهانه میکردند و شانه خود را از زیر بار دفاع در برابر دشمن خالی میکردند. تا جایی که حضرت زبان به شکوه و شکایت میگشایند و میفرمایند: « «هر چه شما را دعوت مى كنم اجابت نمى كنيد. گرفتار مردمى شده ام كه هر گاه فرمانشان دهم اطاعت نمى كنند و چون دعوتشان نمايم اجابت نمى نمايند. اى بى اصل ها! در يارى پروردگارتان منتظر چه هستيد؟ آيا دين نداريد كه شما را گردآورد؟و يا غيرتى كه شما را به خشم وا دارد؟در ميان شما به پا خاسته ام! هر چه فرياد مى كشم و از شما يارى مى طلبم سخن مرا نمى شنويد و از دستورم اطاعت نمى نمایيد تا چهره واقعى كارهاى بد آشكارا گردد نه با شما مى توان انتقام خونى گرفت و نه با كمك شما به هدف مى توان رسيد، شما را به يارى برادرانتان دعوت كردم، همانند شترى كه از درد بنالد آه و ناله سر داديد و يا همانند حيوانى كه پشتش زخم باشد كُندى كرديد، تنها گروه كمى به سوى من شتافتند اما آنها نيز افراد مضطرب و ناتوانى بودند كه گويا آنها را به سوى مرگ مى برند، در حالى كه آن را با چشم خود مى نگرند!» یا در خطبه دیگری این جملات معروف را میفرمایند: « اى کاش شما را نمى دیدم! شگفتا! شگفتا! به خدا سوگند این حقیقت قلب انسان را مى میراند و غم و اندوه مى آفریند که آنها در مسیر باطل خود این چنین متحدند و شما در راه حق این چنین پراکنده و متفرق؟! روى شما زشت باد و همواره غم و غصه قرینتان باد که شما هدف حملات دشمن قرار گرفته اید، پى در پى به شما حمله می کنند و شما به حمله متقابل دست نمى زنید. با شما مى جنگند و شما نمى جنگید این گونه معصیت خدا مى شود و شما(با عمل خود) به آن رضایت می دهید. هرگاه در ایام تابستان فرمان حرکت به سوى دشمن دادم گفتید اندکى ما را مهلت ده تا سوز گرما فرو نشیند و اگر در سرماى زمستان این دستور را به شما دادم گفتید اکنون هوا فوق العاده سرد است بگذار سوز سرما آرام گیرد! همه این بهانه ها براى فرار از سرما و گرما بود! شما که از سرما و گرما (وحشت دارید) و فرار مى کنید، به خدا سوگند از شمشیر(دشمن) بیشتر فرار خواهید کرد!».
جنگ جهاد، پدیدهای اینچنین است که بعضی را شدیدا میترساند و پایشان را سست میکند. خود حضرت امیر علیهالسلام اما تشنه جهاد بود. هنوز گرد رزم ظفرمند نهروان بر تن مبارک بود که یاران را دعوت به مبارزه با فتنه معاویه میکرد. او بود که جهاد را تعقیب میکرد، او بود که انتظار جهار را میکشید، او بود که رزم را غافلگیر میساخت. از عجایب روزگار، چنین مردی امیر مردمی شده بود که هرچه آنها را میکشیدی به سمت جبهه نمیآمدند.
این علی علیهالصلوات و السلام در تاریخ پیروانی دارد که آنها نیز همچون او جهاد را دوست داشتند. آن را تعقیب میکردند و هرگز حاضر نبودند از آن بازگردند. مثلا در زمانی که همه فرماندهان و رزمندگان شجاع و دلیر ایران اسلامی در دفاع مقدس، راهبردشان عقبنشینی بود، مردی بود که مقاومت و عدم عقبنشینی را رمز پیروزی میدانست. مردی که معتقد بود باید ایستاد تا عملیاتها بینتیجه نشود و خون شهدا، پایمال نگردد. مهدی باکری، زاده فروردین است و شهید اسفند. همزمان با آغاز بهار چشم به جهان گشود و همزمان با پایان زمستان، به استقبال بهار ابدی رفت، بهاری که همه فصلهایش نه اردیبهشت، که بهشت است. نمونه دیگر، شهید چمران است که پهنه جهان را به دنبال جهاد طی میکند.
این دوستداران جهاد، مهربانان جهاناند که قلبشان از دیدن کوچکترین ظلمی به جوش میآید. مولایشان فرمود: « به من خبر رسیده که یکى از آنان به خانه زن مسلمان و زن غیر مسلمانى که در پناه اسلام جان و مالش محفوظ بوده وارد شده و خلخال و دستبند، گردنبند و گوشواره هاى
آنها را از تنشان بیرون آورده است. در حالى که هیچ وسیله اى براى دفاع جز گریه و التماس کردن نداشته اند، آنها با غنیمت فراوان
برگشته اند، بدون اینکه حتى یک نفر از آنها زخمى گردد و یا قطره اى خون از آنها ریخته شود اگر به خاطر این حادثه مسلمانى از روى تأسف بمیرد ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار و بجاست». آنچه انگیزه جهاد است، حدیث بیپناهی زنی است که سلاحی جز گریه نداشته است. این داستان است ک قلب مولای جهادگران را میآزرد و خونش را به جوش میآورد. سیمای جهاد، سیمایی دلرباست. مثل سیمای علی مرتضی. مثل سیمای مهدی باکری.
جواد شاملو , شهید باکری
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.