دیدی کهنه
جواد شاملو
فرض کن یک قسمت از برنامه را هم ندیدهای. فرض کن حتی اسمش را هم نشنیدهای. فقط میدانی قرار است برنامهای روی آنتن برود که جایگزین «کتابباز» است. برنامهای که خوب بود و موفق بود و مؤثر و بدون هیچ دلیل که توی بچه حزباللهی اندکی لمسش کنی، از آنتن کنار زده شد. «کتابباز» رفت و توی بچه حزباللهی تنها دلیل پای تلویزیون نشستنت را از دست دادی. حس خوبی نداری نسبت به برنامه جدید. برنامه قبلی که مشکلی نداشت، چرا برنامه جدید؟ حالا اصلا فرض کن این برنامه جدید از آن قبلی بهتر باشد؛ خوب در آن صورت باید میآمد و در رقابت رقیب را کنار میزد. این برنامه جدید حتی اگر بهترین برنامه هم باشد از چشمت میافتد. چراکه آمدنش منطق ندارد. زمان جلو میرود و اسم برنامه را میشنوی. «دیدینو». چندشت میشود. یاد نوترینوی ایرانسل میافتی و تبلیغات مضحکش. یا برنامههای آنتن پرکن زوجینو و نسلینو میافتی و با خود میگویی مگر خلاقیت گناه است که اینگونه از آن احتراز میشود؟ کهنه نشد این نو نو کردنها؟ اسم برنامه را که میشنوی تا ته داستان را میخوانی و بعید به نظرت میرسد برای اسم این برنامه فسفری سوخته شده باشد. یاد «کتابباز» میافتی. چه اسم خوبی بود برای آن برنامه. کتابباز یک اصطلاح فراگیر در میان اهل کتاب است؛ کسی که زیاد سرش تو کتاب است، زیاد در کتابفروشیها پیدایش میشود و ایام نمایشگاه کتاب، با شعفی غریب سنگینی پلاستیکهای پر از کتاب را تحمل میکند. کتابباز همچنین یک اصطلاح خوشیمن و خوشحس در مدرسه و دانشگاه است. یک شیوه برگزاری امتحان که به دانشآموز یا دانشجو اجازه میدهد کتاب یا جزوه را با خود سر جلسه امتحان ببرد. علاوهبر این ایهام، کتابباز یک جور فرمان است؛ گویی میگوید: «حالا وقت باز کردن کتابهاست». دیدینو اما اساسا هیچ ربطی به کتاب ندارد و از این لحاظ جای شگفتی است که اسم یک برنامه مربوط به کتاب، ما را به یاد کتاب نیندازد. میفهمی مجری برنامه شهرام شکیبای عزیز است؛ یک مجری خوب و انصافا یک شاعر توانمند؛ اما کسی که درد و دغدغهاش در این حوزه نیست. نسبتی را که جوان با کمدی دارد یا صحت با کتاب، او با کتاب ندارد. شخصیتی است فرهنگی و فرهیخته و دوستداشتنی، اما ایده و دغدغه برنامه از جانش فواره نزده. همچون یک کارمند بر سمت مجریگری یک برنامه منصوب شده، اما توقع نداری که او همان شکیبای «قندپهلو» باشد. از ابتدا ناامید بودی، ناامیدتر میشوی. برنامه را میبینی، یک مسابقه است که بینندگان در طرف راست و چپ استودیو نشستهاند و هرازچندی دست میزنند و عکسالعمل دارند و … وای! با خودت میگویی نه تنها در مورد اسم برنامه، که احتمالا در مورد فرم آن هم فکری صورت نگرفته. با خودت میگویی آخر آنتن تلویزیون پر شده از مسابقه! حتی نحوه ورود شکیبا شبیه جوان در خندوانه است! شکیبا داد میزند سلام؛ تماشاگران هم میگویند سلام. باور کردنی نیست. در میان اینهمه کهنگی چه جایی برای دید نو میماند؟ این قسمت برنامه، شب ولادت خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها است. شکیبا یک منبر کوتاه مشتی اول برنامه میرود. منبری که نه به برنامه میآید و نه به شکیبا و نه به حتی به من بیننده. شکیبا اتفاقا خوب میتواند حرف مذهبی بزند؛ اما با فرم خودش. سالها پیش همین مجری در برنامهای خطاب به حضرت حجت اینگونه خواند: «آن روز دور نیست که فانوس میشود/ در کوچههای آمدنت آفتابها». همین، بییک کلمه اضافه. اما مگر میشود این یک بیت از ذهن من برود؟ هر کس فرم خودش را دارد. شکیبا میتوانست یک تبریک ساده بگوید. اما نه. اگر قرار بر این بود که سروش صحت هم تمام مناسبتها را در همین حد پاس میداشت. برای سازمان یک ابراز ارادت ساده کافی نیست؛ برنامه باید ارزشها را فریاد کند و الا محکوم است. دکور «دیدینو» هم تکراری و دیده شده و غیرجذاب است. یاد «کتابباز» میافتی. برنامهای که در مورد کتاب نبود، خودش کتاب بود. نمیخواست بیننده را به سمت کتاب بکشاند، خودش کتابی بود که بیننده آن را مطالعه میکرد. اصلا بیننده سمت کتاب نرفت هم نرفت. دید آن برنامه به راستی نو بود چراکه برای اولین بار، مخاطبش را بابت کتاب نخواندن سرزنش نکرد بلکه او را درک کرد. گویی به مخاطب میگفتی: «شبکههای اجتماعی نمیگذارد کتاب بخوانی؟ کار و مشغلههای زندگی تو را از این لذت محروم کرده؟ من زندگیام طوری پیش رفته که بیشتر توانستهام کتاب بخوانم. شاید بتوانم قدری از اندوختههایم را با تو هم در میان بگذارم». آنچه پشت «کتابباز» بود دقیقا زکات علم بود. اسلامی بودن به این است که یک مفهوم اسلامی را اینچنین عمیق در پیریزی برنامهات بگنجانی؛ نه اینکه شعارها را بلندتر و پررنگتر پیش چشم مخاطب بیاوری. دیدینو، کهنه است اما بدتر از آن، دید کهنهای است که پشت آن وجود دارد. دیدی که به مفهوم غلط کلمه کمالگرا است. جانم برایت بگوید که کمالگرایی دو نوع دارد. یک نوعش این است که کسی تا یک نقصی در پدیدهای دید، آن را پس میزند. نوع دیگرش این است که شخص کمالگرا تا در یک پدیده کوچکترین جلوهای از کمال دید، آن را پیش میخواند و جذب میکند. کمالگرایی واقعی، دیدن محاسنی است که لا به لای معایب وجود دارد. وقتی برعکسش باشد اسمش دیگر کمالگرایی نیست؛ نقصگرایی است و تنگنظری.
برنامه «کتابباز» از هیچ نظر برنامه مسئلهداری نبود. یک برنامه تخصصی بود در حوزه کتاب، انواع افراد متدین و ظاهرالصلاح و انقلابی در آن رفت و آمد داشتند و برنامه نسبت به مناسبتهای دینی و ملی موضع مثبت داشت. افراد خنثی هم همه از کسانی بود که در ساختار همین نظام و همین صداوسیما بودند. حتی اگر این برنامه از این هم قدری خنثیتر بود، جلوی آن را گرفتن منصفانه نبود. رهبر انقلاب همین سال پیش در دیدار ۱۹ دی گفتند: «البتّه به طور طبیعی بعضی هستند که میایستند در مقابل انقلاب، و انقلاب چارهای ندارد که در مقابل آنها بِایستد؛ امّا اگر بحث بر سر اختلاف نظر، اختلاف سلیقه، اختلاف دیدگاه هست، [اگر] این اختلافها وجود داشته باشد در جامعه، نباید موجب شود که انسجام ملّی از بین برود؛ یعنی تصمیم جمعی برای دفاع از کشور، برای پیشرفت کشور، برای امید بخشیدن به جوانها در کشور، و مانند اینها، بایستی باقی بماند». بیان عجیبی است. انقلاب وقتی جلوی کسی یا جریانی میایستد که ناچار باشد؛ وقتی هم ناچار میشود که او جلوی نظام بایستد، یعنی ایستادن نظام هم یک حرکت دفاعی است. برای چه جلوی افراد یا تولیداتی میایستیم که جلویمان نایستادهاند؟ رهبر انقلاب در جاهای دیگر و زمانهای دیگری نیز تصریح کردهاند به این مفهوم که ممکن است که کسی الزاما با ما نباشد اما علیه ما هم نباشد، کار خودش را بکند و تخصص خودش را پیش ببرد. اتفاقا او هم دارد به کشور کمک میکند و رشتهای را در کشور قوی میکند. این رسانه ملی است و این شبکه نسیم است؛ چه اشکالی دارد افراد با فرهنگهای مختلف پای آن بنشینند؟ مگر همین افراد مختلف با فرهنگهای مختلف نبودند که پای تابوت سردار دلها آمدند و محکمترین سند مقبولیت نظام را علم کردند؟ مگر همین افراد مختلف با فرهنگهای مختلف نیستند که نظام اسلامی موظف است آنها را از ترس و گرسنگی در امان نگه دارد؟ پس چرا غذای روح آن نباید عمومی و فراگیر باشد؟ اما دریغ که مدیریت ایدئولوژیک در محتوا به کم قانع نیست و در مخاطب به کم قناعت میکند. در محتوا حداکثر را میخواهد و در مخاطب به حداقل راضی میشود. در محتوا جذب حداکثری مفاهیم و شعارها و اندیشهها را پی میگیرد و در مخاطب بیش از آنکه جذب کند، دفع میکند.
تلوزیون , جواد شاملو , دیدی نو
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.