روزگار تفکر استدلالی
جواد شاملو
قتل خلیفه سوم، عثمان بن عفان، از رخدادهایی بود که ردپایش در تاریخ اسلام تا چند دهه، به وضوح و پررنگی دیده میشود. عثمان خود از غاصبان ولایت بود و در شیوه حکومت هم در تاریخ مورد مذمت قرار گرفته است؛ پیامبر صلوات الله علیه او را لعنت کرده و به طور خلاصه؛ هیچ نسبتی میان او و حقانیت نمیتوان یافت. اما قتل او رفتاری هیجانی بود که به نهاد حاکمیت و خلافت ضربهای جدی وارد ساخت و امنیت و پیوستگی جامعه اسلامی تا سالها کمرنگ کرد. همچنین این قتل، باعث شد مهمترین سلاح ممکن در جنگ روانی و مدیریت افکار عمومی، به دست امویان بیفتد و خصوصا با تلاشهای معاویه، انتقام و خونخواهی عثمان تبدیل به ایدئولوژی حکومت بنیامیه شود. ایدئولوژیای که بنیامیه با آن به خود مشروعیت بدهد و برای از میدان به در کردن دشمنان و رقبای خود، عقبهای نظری فراهم کند. خون مظلوم، بمب اتم جنگ روانی است. عثمان مظلوم نبود و اشتباهات و گناهان فراوان خودش زمینه سقوطش را ایجاد کرد اما سومین خلیفه بعد از پیامبر بود و به راحتی میشد از او یک مظلوم ساخت و «خلیفه شهید» نامید. خصوصا اینکه شورشیان در کشتن او، جانب جوانمردی و انسانیت را رعایت نکردند و با قتلی از همه نظر کریه و دلخراش، زمینه روضهخوانیها، داستانسراییها و مظلومنماییهای بسیاری را فراهم کردند. آنچه شورشیان با سرهای داغ شده و چشمهای کور شده ندیدند، دست کسانی بود که میخواستند خلافت ظاهری را به سلطنتی تمام عیار تبدیل کنند.
شورش یا انقلاب؟
عثمان در جریان یک شورش کشته شد و نه یک انقلاب. شورش، به اقدام خشن، هیجانی، مسلحانه و مخرب گروهی از مردم اطلاق میشود که حتی اگر از بستر مطالبات و اعتراضات عمومی برای حرکت سریعتر خود استفاده کند، خود حرکتی عمومی و فراگیر نیست. آنچه ما از رفتار و گفتار امیرالمؤمنین علیهالسلام در جریان قتل عثمان در مییابیم، این است که شورش در اسلام جایز نیست. ما در اسلام انقلاب داریم، اما شورش نداریم؛ حتی علیه حاکم فاسد و ظالم. همانگونه که در اسلام استبداد نداریم، حتی در امری پسندیده و به صلاح مردم. شورش نیز قرینه استبداد و بسیار شبیه آن است و حاصل از نوعی خودکامگی است. عثمان حاکم مستبدی بود؛ این درست. اما چه کسی به یک عده اجازه داده بود او را به قتل برسانند؛ آب را به او ببندند و خانهاش را غارت کنند؟ اینها احکامی است که باید قاضی صادر کند و کسی سر خود حق ندارد دست به آنها بزند. گروهی از افراد موجه جامعه مدنی که ظاهرا در میان آنها امیر مؤمنان و دو فرزند ایشان، امام مجتبی و سیدالشهدا علیهم السلام بودهاند در مواردی از او دفاع میکنند؛ به او آب میرسانند و به دفن او کمک میکنند و مجموعه برای خواباندن فتنه تلاش میکنند. کسی حق نداشت بر خلیفه آب ببندند، کسی حق نداشت از دفن جلوگیری کند، کسی حق نداشت اموال او را برای خودش غارت کند. نمیتوان گفت این رفتارها بابت این بوده که مردم خشمگین بودند؛ خشم مجوز ظلم نیست و تئوریزه کردن خشونت حتی اگر شخص مورد خشونت قرار گرفته عثمان باشد، بیانصافی است. همین رفتارهاست که جدال عثمان و شورشیانش را تبدیل به فتنهای میکند که دو طرفش باطلاند و مولای متقیان دربارهاش میفرماید:
« اگر من، به آن (کشتن عثمان) فرمان داده بودم، قاتل محسوب مى شدم و اگر از آن نهى مى کردم، ياور او به شمار مى آمدم (و من نه مى خواستم قاتل او باشم و نه ياور او) امّا کسى که او را يارى کرده، نمى تواند
بگويد: «از کسانى که دست از ياريش برداشته اند، بهترم.» و کسى که دست از ياريش برداشته، نمى تواند بگويد: «کسى که او را يارى کرد، از من بهتر بوده است;» (چرا که به هر حال، حاميان او، به يقين افراد بدى بوده اند).
و من جريان کار او را در عبارتى کوتاه و پرمعنا براى شما خلاصه مى کنم: او، استبداد ورزيد، استبداد بسيار بدى و شما ناراحت شديد و واکنش بدى نشان داديد و از حد گذرانديد و خداوند در اين مورد حکمى دارد که درباره مستبدّان و افراط گران جارى مى شود (و هر کدام به سزاى اعمال خود مى رسند)».
شورش شاید یک ظلم را نابود کند؛ اما صد ظلم دیگر خلق میکند. هم خودش ظلمآلود است و هم آینده را ظلمآلود میکند.
ظلمهای بعد از عثمان
وقتی حضرت مولا به مردم گفت تبعات زیادهروی و یا به بیان ما، خشونتورزی و شورش دامن شما را میگیرد، اشاره به استبداد اموی و عباسی پس از قتل عثمان داشت. مردم روز سقیفه کنار نشستند تا خلافت جایگزین ولایت و امامت نبوی و اسلامی شود و روز قتل عثمان جلوی شورشیان را نگرفتند تا همان خلافت منحرفشده، تبدیل به سلطنت و امپراطوری گردد. در این میان، امیرالمؤمنین علیهالسلام هم مظلوم واقع شد و از افراط و تفریط تؤامان مردم و سودجویی دشمن، ستمها کشید. خون عثمان از آدینه ولایت و خلافت حضرت مولا، در برابر او علم شد و ثروتطلبی و قدرتطلبیها را توجیه کرد. جنگ جمل به نام عثمان بود، جنگ صفین و کلیه آزارهای معاویه به نام عثمان بود، سب و لعن و نفرینهایی هم که مردمان ناآگاه و بیخبر و مغزشسته به حضرت حیدر روا میداشتند، به بهانه عثمان بود. پس از آن، یکی از بهانههای اصلی واقعه کربلا و به شهادت رساندن حضرت سیدالشهدا و نحوه این شهادت، قتل عثمان بود. پس از آن شیعهکشیهای بیرحمانه حجاج بن یوسف به بهانه قتل عثمان بود. دشمن به وسیله خون عثمان، عواطف را تحریک میکرد و مردم به تبعیت از هیجانات و احساسات خود، در زمین ظالمان بازی میکردند و برای آنها شمشیر میزدند.
عقل سرد
اگر بمب اتم جنگ روانی، نرم یا رسانهای خون مظلوم و سوگواری و اشک است، عقل سرد نیز سلاح خنثیکننده این بمب است. باید صفر تا صد تهییج عاطفهمان را پایین بیاوریم تا از احساس نابمان سوءاستفاده نشود. در این دوره، نیاز به تفکر استدلالی داریم و نه عاطفی و زیبایشناختی. باید اهل دقیقترین و ریزترین صغری و کبریها شویم و بدانیم در این دوران حقیقت، الزاما آن چیزی نیست ما را به وجد میآورد و بر ما خوش میآید. البته خداوند برای مقابله با عملیات دشمن به وسیله مظلومهای برساخته، سلاح دیگری هم دارد و آن مظلومهای واقعی است. عثمان، مظلومی برساخته بود و سیدالشهدا، مظلومی حقیقی است که خون، تا شامگاهان تاریخ، روند امور را رقم خواهد زد.
جواد شاملو
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.