سرود غیرت - روزنامه رسالت | روزنامه رسالت
شناسه خبر : 77217
  پرینتخانه » اسلایدر, فرهنگی, مطالب روزنامه, ورزشی تاریخ انتشار : ۰۴ آذر ۱۴۰۱ - ۲۲:۰۰ |
تیم ملی فوتبال ایران در نمایشی خیره‌کننده دومین گام خود در مرحله گروهی را پیروزمندانه برداشت

سرود غیرت

یکی از زیبایی‌های فوتبال این است که خیلی شبیه زندگی است. زندگی چیست جز ناامید نشدن؟ انسان بدون امید؛ تا چند وقت می‌تواند زنده بماند؟ ارنست همینگوی در پیرمرد و دریا می‌گفت انسان ممکن است نابود شود اما شکست نمی‌خورد. شکست نهایی یک انسان؛ مرگ، فقر، بیماری و هرگونه ضعف و ناتوانی نیست! نه! شکست واقعی انسان ناامیدی است.
سرود غیرت

جواد شاملو
یکی از زیبایی‌های فوتبال این است که خیلی شبیه زندگی است. زندگی چیست جز ناامید نشدن؟ انسان بدون امید؛ تا چند وقت می‌تواند زنده بماند؟ ارنست همینگوی در پیرمرد و دریا می‌گفت انسان ممکن است نابود شود اما شکست نمی‌خورد. شکست نهایی یک انسان؛ مرگ، فقر، بیماری و هرگونه ضعف و ناتوانی نیست! نه! شکست واقعی انسان ناامیدی است. در روز بازی ایران و انگلیس، صحنه مهمی در تاریخ فوتبال ایران رقم خورد؛ از من بپرسی؛ می‌گویم مهم‌ترین صحنه. بعد از یک بازی؛ بعد از یک جنگ جهانی؛ بعد از دریافت شش گل از انگلیس؛ کسی به رختکن‌ها نرفت. بچه‌های تیم ملی دور هم جمع شدند؛ روی چمن‌های سبز زمین. جمع شدند و با هم حرف زدند. این صحنه، یعنی تیم ملی ایران شکست خورد؛ اما ناامید نشد. یاد ندارم این عزت نفس را در فوتبال ایران.شکست سخت، باعث نشد تیم ملی سرخورده شود و مثل تیپاخورده‌ها از زمینی که در آن باخت فرار کند. بعد از آن طوفان سخت؛ تیم ملی همچنان زنده بود و این یعنی زندگی.
اگر باقی بازی‌های جام جهانی را می‌باختیم؛ باز هم آن صحنه خبر از فرداهای روشن فوتبال ایران می‌دهد. الآن که این را می‌نویسم؛ ایران هنوز یک بازی دیگر دارد و ممکن است آن را ببازد یا به هر دلیل از صعود محروم شود؛ الآن که این را می‌نویسم؛ ایران ولز را قاطعانه شکست داده؛ اما آن صحنه مستقل و ارزشمند است. بچه‌های تیم ملی با آن حلقه پس از شکست، نشان دادند که فوتبال را با همه چیزش قبول کرده‌اند. آن‌ها باخته‌اند آری؛ اما مگر باخت چیزی است خارج از قاموس فوتبال؟ نشان دادند که جام جهانی رفتن، شجاعت می‌خواهد. در فوتبال یا می‌بری، یا می‌بازی و یا مساوی می‌کنی؛ هر طور حساب کنی باختن اتفاق عجیبی نیست. تو ناکام شده‌ای، اما فوتبال با همه این تلخی‌هاست که شیرین می‌شود. این حقیقت را در زندگی فردی زیاد باید به یاد بیاوریم؛ داغ یک عزیز دیدی؛ شغلی از دست دادی؛ بیمار شدی و به هر ترتیب زندگی آن طور که می‌خواستی پیش نرفت. در این احوال باید فراموش نکنی که زندگی دارد پیش می‌رود و در تاریخچه هر تیمی؛ بردهای غرورانگیز در کنار باخت‌های سنگین قرار دارد. 
ناامید نشدن به عنوان یک رکن انسان بودن هم در عرصه فردی مهم است و هم در تمام نهادهای اجتماعی. ملت‌ها نیز روزهای سیاه و دشوار فراوانی از سر گذرانده‌اند. بعضی فروپاشیده‌اند و بعضی دور یکدیگر حلقه زده‌اند و تصمیم گرفته‌اند بمانند. تیم ملی ایران وقتی بازی با ولز شروع شد؛ شباهتی به بازنده‌ها نداشت. برچسب بازنده بودن را از بازی قبلی با خود حمل نکرده بود. آدم، گروه یا ملتی که عزت نفس دارد، می‌بازد اما بازنده نمی‌ماند. بازنده بودن را به عنوان یک صفت همیشگی به خود نمی‌چسباند و خود را ذاتا کمتر از دیگران نمی‌بیند. باخت قبلی، دلیل نمی‌شود باز هم ببازیم. ملت ایران تا امروز روزهای سخت فراوانی از سر گذرانده اما همچنان به عنوان یک ملت باقی‌مانده. این ملت در ابتدای جنگ، پشت سر هم خاک از دست می‌داد. خرمشهر را از دست داد و داشت خوزستان را از دست می‌داد. می‌توانست بگوید با این سرعتی که عراق دارد جلو می‌آید؛ ما بازنده‌ایم. اما یک شکست را به عنوان هویت به خود نپذیرفت و در میدان ماند. 
بچه‌های تیم ملی با فوتبال قهر نکردند؛ با زمین چمن قهر نکردند؛ با توپ و دروازه قهر نکردند؛ خود را از فوتبال کمتر ندیدند و به آن اعتماد کردند و در آن ماندند. با هر چیزی نمی‌توان قهر کرد. مثلا آدمیزاد با خودش نمی‌تواند قهر کند. حق ندارد خودش را بکشد؛ حق ندارد به خودش آسیب بزند؛ حق ندارد با زندگی قهر کند. انسان، حق ندارد با خدای خود قهر کند. ناامیدی از رحمت و مهربانی خدا بزرگ‌ترین گناه است. انسان نمی‌تواند با مادرش قهر کند؛ انسان با وطنش هم نمی‌تواند قهر کند. دلخوری، گلایه، شکایت، خشم، اعتراض همه به جای خود؛ اما نمی‌توان بی خیال وطن شد و به او گفت دیگر نه من و نه تو. همچنان که به مادر، به خود و به خداوند. چراکه ما با همه این‌ها در نوعی وحدت و یگانگی هستیم. 
ایران ولز را برد؛ نه چون همیشه برنده است؛ نه چون تیم شیران و یوزپلنگان است؛ نه چون ایران دیار رستم و اسفندیار و هفت خان است؛ نه! چون ایران؛ اجتماع جمعی از انسان‌هاست که می‌توانند. که عزت نفس دارند و محترمند. از حماسه‌سرایی‌های ملی‌گرایانه که بگذریم؛ داستان همین است که آخر «ما نیز مردمی هستیم». حق داریم طعم برنده بودن را بچشیم. حق داریم قوی شویم. بنیاد تفکر نجیب و عقلانی ایران قوی نیز همین است که مگر ما چه چیزمان از دیگران کمتر است؟ چرا ما باید ضعیف بودن را با خودمان حمل کنیم و با آن خو بگیریم؟ چرا باید سرمان را پایین بیندازیم و زمین را ترک کنیم؟ انسان ایرانی هم انسان است و هیچ حماسه‌ای برتر از انسان بودن نیست. بگذریم از اینکه انسان ایرانی از بسیاری جهت تمکن بیشتری برای قوی شدن و پیشرفت دارد. انسان ایرانی علاوه بر استعدادهای مادی و طبیعی فراوان؛ انسان موحد؛ خداباور و مسلم به اسلام محمد و آل محمد علیهم السلام؛ فاتحان قله‌های انسانیت است.   
ایران ولز را برد؛ تا بار دیگر معلوم شود امید چه اکسیر نابی است؛ تا ما دیگر از امیدوار بودن ناامید نشویم. سکه امید هیچ گاه از رونق نخواهد افتاد؛ چه حریف ۶ تا به ما بزند و چه ۱۰ تا. ایران «شیش تایی» این جام است. خیلی هم خوب؛قله‌های پرخطر این ماجراها را هم دارد. اما  چه کسی تضمین می‌دهد که  ایران نمی‌تواند در آینده فوتبال خود؛ تیم‌های دیگری را «شیش تایی» کند و عاقبت آن جام زرین را بالای سر ببرد؟ 

نویسنده : جواد شاملو |
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : ۰
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.