اخبار ویژه »
شناسه خبر : 61319
پرینتخانه » اسلایدر, بین الملل, سیاسی, مطالب روزنامه
تاریخ انتشار : 06 اسفند 1400 - 22:01 |
وقایعی همچون جنگ اوکراین، آخرین نشانههای پایان نظم کهنه آمریکاییاند!
روزهای لرزش تار عنکبوت جهان
حمیدرضا صدر مرحوم که او را دنبال نمیکردم اما پس از خواندن کتاب آخرش با دیدن هر بازی فوتبال، میگویم ای کاش بود، در برنامه خندوانه جملهای دارد با این مضمون: «وقتی اولین بار به استادیوم رفتم، فهمیدم مسابقه واقعی در بین تماشاگران است، نه در زمین چمن.» این جمله درخشان، اصلی مطلق است که تنها مربوط به فوتبال نیست.
جواد شاملو
حمیدرضا صدر مرحوم که او را دنبال نمیکردم اما پس از خواندن کتاب آخرش با دیدن هر بازی فوتبال، میگویم ای کاش بود، در برنامه خندوانه جملهای دارد با این مضمون: «وقتی اولین بار به استادیوم رفتم، فهمیدم مسابقه واقعی در بین تماشاگران است، نه در زمین چمن.» این جمله درخشان، اصلی مطلق است که تنها مربوط به فوتبال نیست. جنگ حق و باطل هم همواره بیش از آنکه در میادین جنگ رخ دهد، در میان ذهنها رخ میدهد و در فضای سخن و رسانه.بر این مبنا است که غائله کربلا را فتح میدانیم و فتح خون میخوانیم. این تعارف نیست بلکه برآمده از این باور است که وجهه و آبرو از جان مهمتر است و این ترجمهای است از حدیث سیدالشهدا که فرمود: «موْتٌ في عِزٍّ خَيْرٌ مِنْ حَياة في ذُلٍّ». در اصل حیات واقعی یک جریان، یک نهضت و یک انسان در عزت است و ممات واقعی در ذلت.
بنیامیه شکست خورد چون آبرویش را از دست داد و راه حق به فرماندهی اباعبدالله علیهالسلام تا ابد پیروز شد چون خون امام حسین تا همیشه صورت حق را سرخ نگاه خواهد داشت. بر مبنای همین جنگ اذهان و افکار است که حضرت زینب و امام زین العابدین را از سرداران کربلا میدانیم در حالی که رزمجامه به تن نکرده و شمشیری نزدند. زینب کبری و امام سجاد، بعد رسانهای کربلا را به دست گرفتند و با رسانه «خطابه» کاری کردند که هدف نهضت بود: منکر شناخته شدن منکرات و معروف شدن معارف. امروز که رسانه هرچه بیشتر گسترده شده و قدرت یافته، جنگها هم هرچه بیشتر به وادی اذهان راه یافته است. جنگ عزت، آن جنگی است که راه حق هرگز آن را نمیبازد. ما در جنگ سوریه، که بیش از هر جنگی لایق صفت جنگ جهانی سوم است، مدام در مظان اتهام بودیم و در آخر هم گمان دارم بیشتر این خون حاجقاسم بود که حضور ایران را در سوریه برای مردم خودمان ثابت کرد تا استدلالهای ما. این را از این جهت گفتم که برخی از ما اکنون بر سر غائله اوکراین، توقع داریم نظام روسیه را محکوم کند و معلوم نیست همین خود ما تا چه حد توانستیم انواع اتهاماتی که بر سر حضورمان در سوریه به سمت نظام سرازیر میشد را به نحو مؤثر پاسخ بگوییم و چقدر احتمال دارد که الآن هم در یک بازی رسانهای، تنها و بیشتر روسیه را محکوم کنیم؟ هیچ کشوری در هیچ کجای جهان، نمی تواند نسبت به همسایههای خودش بیاعتنا باشد. این سخن که آنچه در کشور همسایه اتفاق میافتد به ما ربطی ندارد، برای هر کشوری به مثابه لطیفه است و برای کشورهایی چون ایران، چین و روسیه بسیار بیشتر به جوک میماند. دلیلش جغرافیای خاص این کشورها و دشمنی آنها با ایالات متحده است. مگر ایران میتواند بگوید «به ما ربطی ندارد در عراق چه کسی بر سر کار میآید، ولو یک صدام حسین دیگر باشد»؟ اگر نبود گفتمان مدافعان حرم و اگر نبود دفاع از حرم اهل بیت، نام آنچه ما در عراق و سوریه با افتخار انجام دادیم هم چیزی جز تضمین منافع ملی، ثبات در مرزها، حفاظت از عمق استراتژیک، خلع سلاح نیروهای معارض در این دو کشور و ایجاد نظمی که تهدیدات بر ضد ما را کاهش بدهد نبود. مقصود از این سخن آن نیست که دفاع از حرم یک پوشش بود، دفاع از حرم یک جوشش بود که مردانی را خودجوش برای جنگ به آن سوی مرزها برد و دفاع از زینبیه و کربلا، از مصادیق خدمات متقابل اسلام و ایران است. چه همانگونه که گفتمان دفاع از حرم همه اقشار را در داخل ایران قانع نمیکرد، گفتمان امنیت ملی هم به تنهایی نمیتوانست معتقدترین و عاشقترین جوانها را بیقرار رفتن به سوریه گرداند. اما اگر نبود این گفتمان، ما باز هم باید در سوریه حضور پیدا میکردیم تا آنجا تبدیل به حیاط خلوت آمریکا و اسرائیل نشود و دشمنترین دشمنان ما به مرزهایمان نزدیک نشوند. کمااینکه در یمن حرمی نیست، اما دفاع از آن دفاع از جمهوری اسلامی است که امروز حرم است و خیمه حسینبنعلی. دفاع ایران از یمن، در درجه اول دفاع از ملتی مظلوم است که هیچ فریادرسی ندارند و در مرتبه بعد، دفاع از یک نظم منطقهای که حافظ منافع و بقای ایران است.
آنچه امروز در اوکراین رخ میدهد جلوگیری روسیه از همنشینی کبریت و باروت است. هممرز شدن ناتو با روسیه، به معنای هممرز شدن آمریکا با رقیب دیرین خود است. باید دانست روسیه از اساس یعنی قسمت غربی آن. قسمتهای شرقی روسیه، سرزمینهای وسیع یخزده خالی از سکنهای است. این سرزمینها اگرچه ۷۵ درصد از سرزمینهای روسیه در آسیا را تشکیل می دهند ، اما باعث آسیایی شدن روسیه نمیشوند، چون جمعیتی در خود ندارند. روسیه از شرق، به ایالت آلاسکای آمریکا بسیار نزدیک است و آلاسکا نیز تنها ایالتی است که به ایالتهای دیگر آمریکا متصل نیست و از اساس به روسیه تعلق داشته است. این نزدیکی فایدهای ندارد، اما هممرز شدن با قسمت اروپایی روسیه اتفاقی بزرگ است. جمله اخیر پوتین که میگوید: «به اوکراین حمله کردیم تا جنگ جهانی سوم رخ ندهد» چندان بیراه نیست و غرب اگر میخواست هیچ جنگی رخ ندهد، باید جلوی پیشروی به سمت روسیه با بازوی ناتو را میگرفت. ولادیمیر زلنسکی، استندآپ کمدین سابق که این روزها اوضاع تراژیکی دارد بر خلاف زمامداران پیشین اوکراین خط قرمزهای روسیه را زیر پا گذاشت و به این ترتیب اصلی مهم را فراموش کرد: «مسکو نزدیک و واشنگتن دور است.» شاید او این روزها زیاد این جمله را با خود مرور کند؛ البته با کمی حسرت. اوکراین برای روسیه حکم ترانزیت مسیر صادرات گاز را دارد، حکم دسترسی به آبهای گرم را دارد که روسیه فاقد آن است، به عنوان دشتی بزرگ و وسیع که عبور لشکر دشمن از آن دشوار است، حکم منطقه حائل و نوعی دیوار دفاعی را دارد، کشوری است که بیشترین مرز را با روسیه دارد و بر مبنای همه اینها، شاهرگی به حساب میآید که اگر دشمن بر آن مسلط شود، نه تنها قدرت بلکه بقا و تمامیت ارضی روسیه هم تهدید میشود. اینها را گفتیم تا معلوم شود روسیه دارد بیشتر از قدرتش دفاع میکند تا از قدرت و تمامیتش. در طرف مقابل، موضع آمریکا چیست؟ دفاع از قدرت یا تمامیت؟ طبعا آمریکایی که دهها هزار کیلومتر از اوکراین دور است، منفعت حیاتی در آن ندارد. همانگونه که در تایوان منفعت حیاتی ندارد و همانگونه که در خاورمیانه. آمریکا از قدرتش دفاع میکند. او همچون عنکبوتی که در چهارگوشه جهان تار تنیده، باید از پایههای تارهایش حفاظت کند. از طرف دیگر آمریکا مطابق ایده برژینسکی پیش می رود: تسلط بر اوراسیا برای تسلط بر جهان. با وجود این ایده جاافتاده در سیاست خارجی ایالات متحده معلوم میشودچه کسی در جهت سلطهجویی گام بر می دارد و چه کسی در جهت دفاع از خود. آیا جنگ و لشکرکشی بهترین راه ممکن است؟ قطعا نه. اما آیا در جنگ اتفاق افتاده، روسیه مقصرتر از آمریکا است؟ به راستی اگر اوکراین یک قربانی بیطرف است، چرا اینهمه به حمایت ناتو و غرب چشم داشت و اکنون چرا اینهمه از عدم حمایت غرب شاکی است؟ مگر زلنسکی چه میکرد که آمریکا باید از او حمایت میکرد؟ تیم مارشال در کتاب «زندانیان جغرافیا» که به عناوین مختلف در ایران ترجمه شده است به عنوان یک کارشناس سیاسی و ژورنالیست آمریکایی، الحاق شبه جزیره کریمه به روسیه در سال ۲۰۱۴ را به رغم ضدیتش با دشمنان آمریکا، یک «ضرورت جغرافیایی» میخواند و می نویسد: «تا زمانی که یک دولت طرفدار روسیه در کیف بر سر کار بود، روس ها می توانستند مطمئن باشند که منطقه حائل آنها دست نخورده باقی خواهد ماند و از دشت اروپای شمالی محافظت خواهد شد. حتی یک اوکراین به طرز هوشمندانه بی طرف، که تعهد دهد به اتحادیه اروپا یا ناتو نخواهد پیوست و دسترسی روسیه به بندر آب گرم سواستوپول در شبه جزیره کریمه را حفظ کند، قابل قبول خواهد بود. اینکه اوکراین در خصوص انرژی وابسته به روسیه است نیز باعث شده که موضع فزاینده بی طرفانه اش قابل قبول ـ هر چند تحریک کننده ـ باشد. اما آیا یک اوکراین طرفدار غرب با آرزوی پیوستن به دو اتحاد بزرگ غربی، دسترسی روسیه به بندرش در دریای سیاه را با تردید مواجه می کند؟ آیا ممکن است اوکراین روزی به پایگاه نیروی دریایی ناتو تبدیل شود؟ این قابل تحمل نیست. ویکتور بانوکوویچ، رئیس جمهور اوکراین، سعی کرد هر دو طرف را بازی دهد. او از یک سو با غرب لاس می زد و از سوی دیگر به روسیه باج می داد ـ به همین دلیل هم پوتین با او مدارا می کرد. اما هنگامی که تصمیم گرفت توافق نامه تجاری گسترده ای را با اتحادیه اروپا امضا کند ـ که می توانست منجر به عضویت اوکراین در این اتحادیه شود ـ
پوتین موضع خود را تغییر داد. برای نخبگان سیاست خارجی روسیه، عضویت در اتحادیه اروپا به وضوح یک اسب زین کرده برای پیوستن به ناتو است و عضویت اوکراین در ناتو، خط قرمز روسیه محسوب می شود. پوتین، یانوکوویچ را تحت فشار گذاشت و به او پیشنهادی داد که نمی توانست آن را رد کند. رئیس جمهور اوکراین معامله با اتحادیه اروپا را کنار گذاشت و با مسکو پیمان بست، اتفاقی که باعث تشدید اعتراضات شد و در نهایت او را سرنگون کرد. این ضرورت جغرافیایی و حرکت ناتو به سمت شرق، دقیقاً همان نکته ای بود که در ذهن پوتین در جریان سخنرانی اش درباره الحاق {شبه جزیره کریمه} می گذشت: «روسیه در موقعیتی قرار گرفته است که نمی تواند از آن برگردد. اگر فنر را تا سر حد آخر آن خم کنید، با شدت هر چه تمام تر به سمت شما بر میگردد. همیشه باید این موضوع را به خاطر داشته باشید». موضوعی که غرب آن را به خاطر نسپرد.
با دانستن این واقعیتها، اینکه برخی حمایت کمرمق آقای رئیسی از پوتین و موضع کاملا خنثی و صرفا غربستیزانه وزارت خارجه را به معنای مستعمره بودن ایران میدانند؛ برای ما عجیب میشود. اولا این بیغیرتی است که کشورمان را مستعمره بدانیم و آنوقت تنها به توییت و پست و استوری اکتفا کنیم. ثانیا این برخی از ما هستیم که مستعمرهایم. مستعمرههای ذهنی غرب که غربزدگی جزئی از ژنتیکمان شده. این ماییم که مستعمرهایم، مستعمره نفس خودمان، مستعمره جلب توجه، مستعمره لایک و کامنت، مستعمره اینستا و توییتر. ما در این مقال در دفاع از روسیه نیستیم، در ضدیت با آمریکاییم. ما تمام اینوقایع را نشانههای عصر زیبای پساآمریکا میدانیم. رهبر انقلاب در همان زمان الحاق کریمه، این اتفاق را شکست آمریکا در اوکراین خوانده و آن را نشانه افول آمریکا دیدند. نگاه رهبر انقلاب هم به این وقایع حاکی از این است که این وقایع مستقیما به ما مربوط نمیشود، اما ورق خوردن قصه جهان را نشان میدهد و لرزش تارعنکبوت آمریکا را در نظم کهنه و خاکگرفته آمریکایی. ایشان در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروى هوایی میگویند: «همه واقعیت های منطقه ما نشاندهنده این است که آمریکا در اهداف خود در این منطقه و در بیرون این منطقه شکست خورده است. آمریکا در سوریه شکست خورد، آمریکا در عراق شکست خورد، آمریکا در لبنان شکست خورد، آمریکا در قضیه فلسطین شکست خورده است، آمریکا در غزّه شکست خورده است، آمریکا در تسلّط بر مسائل افغانستان و پاکستان شکست خورده است، در بین آن ملّتها منفور است؛ در خارج از این منطقه هم همینطور است؛ آمریکا در اوکراین شکست خورده است؛ شما هستید که دچار شکست شدید؛ سال های متمادی است شکست پشتِ سرِ شکست!»
حمیدرضا صدر مرحوم که او را دنبال نمیکردم اما پس از خواندن کتاب آخرش با دیدن هر بازی فوتبال، میگویم ای کاش بود، در برنامه خندوانه جملهای دارد با این مضمون: «وقتی اولین بار به استادیوم رفتم، فهمیدم مسابقه واقعی در بین تماشاگران است، نه در زمین چمن.» این جمله درخشان، اصلی مطلق است که تنها مربوط به فوتبال نیست. جنگ حق و باطل هم همواره بیش از آنکه در میادین جنگ رخ دهد، در میان ذهنها رخ میدهد و در فضای سخن و رسانه.بر این مبنا است که غائله کربلا را فتح میدانیم و فتح خون میخوانیم. این تعارف نیست بلکه برآمده از این باور است که وجهه و آبرو از جان مهمتر است و این ترجمهای است از حدیث سیدالشهدا که فرمود: «موْتٌ في عِزٍّ خَيْرٌ مِنْ حَياة في ذُلٍّ». در اصل حیات واقعی یک جریان، یک نهضت و یک انسان در عزت است و ممات واقعی در ذلت.
بنیامیه شکست خورد چون آبرویش را از دست داد و راه حق به فرماندهی اباعبدالله علیهالسلام تا ابد پیروز شد چون خون امام حسین تا همیشه صورت حق را سرخ نگاه خواهد داشت. بر مبنای همین جنگ اذهان و افکار است که حضرت زینب و امام زین العابدین را از سرداران کربلا میدانیم در حالی که رزمجامه به تن نکرده و شمشیری نزدند. زینب کبری و امام سجاد، بعد رسانهای کربلا را به دست گرفتند و با رسانه «خطابه» کاری کردند که هدف نهضت بود: منکر شناخته شدن منکرات و معروف شدن معارف. امروز که رسانه هرچه بیشتر گسترده شده و قدرت یافته، جنگها هم هرچه بیشتر به وادی اذهان راه یافته است. جنگ عزت، آن جنگی است که راه حق هرگز آن را نمیبازد. ما در جنگ سوریه، که بیش از هر جنگی لایق صفت جنگ جهانی سوم است، مدام در مظان اتهام بودیم و در آخر هم گمان دارم بیشتر این خون حاجقاسم بود که حضور ایران را در سوریه برای مردم خودمان ثابت کرد تا استدلالهای ما. این را از این جهت گفتم که برخی از ما اکنون بر سر غائله اوکراین، توقع داریم نظام روسیه را محکوم کند و معلوم نیست همین خود ما تا چه حد توانستیم انواع اتهاماتی که بر سر حضورمان در سوریه به سمت نظام سرازیر میشد را به نحو مؤثر پاسخ بگوییم و چقدر احتمال دارد که الآن هم در یک بازی رسانهای، تنها و بیشتر روسیه را محکوم کنیم؟ هیچ کشوری در هیچ کجای جهان، نمی تواند نسبت به همسایههای خودش بیاعتنا باشد. این سخن که آنچه در کشور همسایه اتفاق میافتد به ما ربطی ندارد، برای هر کشوری به مثابه لطیفه است و برای کشورهایی چون ایران، چین و روسیه بسیار بیشتر به جوک میماند. دلیلش جغرافیای خاص این کشورها و دشمنی آنها با ایالات متحده است. مگر ایران میتواند بگوید «به ما ربطی ندارد در عراق چه کسی بر سر کار میآید، ولو یک صدام حسین دیگر باشد»؟ اگر نبود گفتمان مدافعان حرم و اگر نبود دفاع از حرم اهل بیت، نام آنچه ما در عراق و سوریه با افتخار انجام دادیم هم چیزی جز تضمین منافع ملی، ثبات در مرزها، حفاظت از عمق استراتژیک، خلع سلاح نیروهای معارض در این دو کشور و ایجاد نظمی که تهدیدات بر ضد ما را کاهش بدهد نبود. مقصود از این سخن آن نیست که دفاع از حرم یک پوشش بود، دفاع از حرم یک جوشش بود که مردانی را خودجوش برای جنگ به آن سوی مرزها برد و دفاع از زینبیه و کربلا، از مصادیق خدمات متقابل اسلام و ایران است. چه همانگونه که گفتمان دفاع از حرم همه اقشار را در داخل ایران قانع نمیکرد، گفتمان امنیت ملی هم به تنهایی نمیتوانست معتقدترین و عاشقترین جوانها را بیقرار رفتن به سوریه گرداند. اما اگر نبود این گفتمان، ما باز هم باید در سوریه حضور پیدا میکردیم تا آنجا تبدیل به حیاط خلوت آمریکا و اسرائیل نشود و دشمنترین دشمنان ما به مرزهایمان نزدیک نشوند. کمااینکه در یمن حرمی نیست، اما دفاع از آن دفاع از جمهوری اسلامی است که امروز حرم است و خیمه حسینبنعلی. دفاع ایران از یمن، در درجه اول دفاع از ملتی مظلوم است که هیچ فریادرسی ندارند و در مرتبه بعد، دفاع از یک نظم منطقهای که حافظ منافع و بقای ایران است.
آنچه امروز در اوکراین رخ میدهد جلوگیری روسیه از همنشینی کبریت و باروت است. هممرز شدن ناتو با روسیه، به معنای هممرز شدن آمریکا با رقیب دیرین خود است. باید دانست روسیه از اساس یعنی قسمت غربی آن. قسمتهای شرقی روسیه، سرزمینهای وسیع یخزده خالی از سکنهای است. این سرزمینها اگرچه ۷۵ درصد از سرزمینهای روسیه در آسیا را تشکیل می دهند ، اما باعث آسیایی شدن روسیه نمیشوند، چون جمعیتی در خود ندارند. روسیه از شرق، به ایالت آلاسکای آمریکا بسیار نزدیک است و آلاسکا نیز تنها ایالتی است که به ایالتهای دیگر آمریکا متصل نیست و از اساس به روسیه تعلق داشته است. این نزدیکی فایدهای ندارد، اما هممرز شدن با قسمت اروپایی روسیه اتفاقی بزرگ است. جمله اخیر پوتین که میگوید: «به اوکراین حمله کردیم تا جنگ جهانی سوم رخ ندهد» چندان بیراه نیست و غرب اگر میخواست هیچ جنگی رخ ندهد، باید جلوی پیشروی به سمت روسیه با بازوی ناتو را میگرفت. ولادیمیر زلنسکی، استندآپ کمدین سابق که این روزها اوضاع تراژیکی دارد بر خلاف زمامداران پیشین اوکراین خط قرمزهای روسیه را زیر پا گذاشت و به این ترتیب اصلی مهم را فراموش کرد: «مسکو نزدیک و واشنگتن دور است.» شاید او این روزها زیاد این جمله را با خود مرور کند؛ البته با کمی حسرت. اوکراین برای روسیه حکم ترانزیت مسیر صادرات گاز را دارد، حکم دسترسی به آبهای گرم را دارد که روسیه فاقد آن است، به عنوان دشتی بزرگ و وسیع که عبور لشکر دشمن از آن دشوار است، حکم منطقه حائل و نوعی دیوار دفاعی را دارد، کشوری است که بیشترین مرز را با روسیه دارد و بر مبنای همه اینها، شاهرگی به حساب میآید که اگر دشمن بر آن مسلط شود، نه تنها قدرت بلکه بقا و تمامیت ارضی روسیه هم تهدید میشود. اینها را گفتیم تا معلوم شود روسیه دارد بیشتر از قدرتش دفاع میکند تا از قدرت و تمامیتش. در طرف مقابل، موضع آمریکا چیست؟ دفاع از قدرت یا تمامیت؟ طبعا آمریکایی که دهها هزار کیلومتر از اوکراین دور است، منفعت حیاتی در آن ندارد. همانگونه که در تایوان منفعت حیاتی ندارد و همانگونه که در خاورمیانه. آمریکا از قدرتش دفاع میکند. او همچون عنکبوتی که در چهارگوشه جهان تار تنیده، باید از پایههای تارهایش حفاظت کند. از طرف دیگر آمریکا مطابق ایده برژینسکی پیش می رود: تسلط بر اوراسیا برای تسلط بر جهان. با وجود این ایده جاافتاده در سیاست خارجی ایالات متحده معلوم میشودچه کسی در جهت سلطهجویی گام بر می دارد و چه کسی در جهت دفاع از خود. آیا جنگ و لشکرکشی بهترین راه ممکن است؟ قطعا نه. اما آیا در جنگ اتفاق افتاده، روسیه مقصرتر از آمریکا است؟ به راستی اگر اوکراین یک قربانی بیطرف است، چرا اینهمه به حمایت ناتو و غرب چشم داشت و اکنون چرا اینهمه از عدم حمایت غرب شاکی است؟ مگر زلنسکی چه میکرد که آمریکا باید از او حمایت میکرد؟ تیم مارشال در کتاب «زندانیان جغرافیا» که به عناوین مختلف در ایران ترجمه شده است به عنوان یک کارشناس سیاسی و ژورنالیست آمریکایی، الحاق شبه جزیره کریمه به روسیه در سال ۲۰۱۴ را به رغم ضدیتش با دشمنان آمریکا، یک «ضرورت جغرافیایی» میخواند و می نویسد: «تا زمانی که یک دولت طرفدار روسیه در کیف بر سر کار بود، روس ها می توانستند مطمئن باشند که منطقه حائل آنها دست نخورده باقی خواهد ماند و از دشت اروپای شمالی محافظت خواهد شد. حتی یک اوکراین به طرز هوشمندانه بی طرف، که تعهد دهد به اتحادیه اروپا یا ناتو نخواهد پیوست و دسترسی روسیه به بندر آب گرم سواستوپول در شبه جزیره کریمه را حفظ کند، قابل قبول خواهد بود. اینکه اوکراین در خصوص انرژی وابسته به روسیه است نیز باعث شده که موضع فزاینده بی طرفانه اش قابل قبول ـ هر چند تحریک کننده ـ باشد. اما آیا یک اوکراین طرفدار غرب با آرزوی پیوستن به دو اتحاد بزرگ غربی، دسترسی روسیه به بندرش در دریای سیاه را با تردید مواجه می کند؟ آیا ممکن است اوکراین روزی به پایگاه نیروی دریایی ناتو تبدیل شود؟ این قابل تحمل نیست. ویکتور بانوکوویچ، رئیس جمهور اوکراین، سعی کرد هر دو طرف را بازی دهد. او از یک سو با غرب لاس می زد و از سوی دیگر به روسیه باج می داد ـ به همین دلیل هم پوتین با او مدارا می کرد. اما هنگامی که تصمیم گرفت توافق نامه تجاری گسترده ای را با اتحادیه اروپا امضا کند ـ که می توانست منجر به عضویت اوکراین در این اتحادیه شود ـ
پوتین موضع خود را تغییر داد. برای نخبگان سیاست خارجی روسیه، عضویت در اتحادیه اروپا به وضوح یک اسب زین کرده برای پیوستن به ناتو است و عضویت اوکراین در ناتو، خط قرمز روسیه محسوب می شود. پوتین، یانوکوویچ را تحت فشار گذاشت و به او پیشنهادی داد که نمی توانست آن را رد کند. رئیس جمهور اوکراین معامله با اتحادیه اروپا را کنار گذاشت و با مسکو پیمان بست، اتفاقی که باعث تشدید اعتراضات شد و در نهایت او را سرنگون کرد. این ضرورت جغرافیایی و حرکت ناتو به سمت شرق، دقیقاً همان نکته ای بود که در ذهن پوتین در جریان سخنرانی اش درباره الحاق {شبه جزیره کریمه} می گذشت: «روسیه در موقعیتی قرار گرفته است که نمی تواند از آن برگردد. اگر فنر را تا سر حد آخر آن خم کنید، با شدت هر چه تمام تر به سمت شما بر میگردد. همیشه باید این موضوع را به خاطر داشته باشید». موضوعی که غرب آن را به خاطر نسپرد.
با دانستن این واقعیتها، اینکه برخی حمایت کمرمق آقای رئیسی از پوتین و موضع کاملا خنثی و صرفا غربستیزانه وزارت خارجه را به معنای مستعمره بودن ایران میدانند؛ برای ما عجیب میشود. اولا این بیغیرتی است که کشورمان را مستعمره بدانیم و آنوقت تنها به توییت و پست و استوری اکتفا کنیم. ثانیا این برخی از ما هستیم که مستعمرهایم. مستعمرههای ذهنی غرب که غربزدگی جزئی از ژنتیکمان شده. این ماییم که مستعمرهایم، مستعمره نفس خودمان، مستعمره جلب توجه، مستعمره لایک و کامنت، مستعمره اینستا و توییتر. ما در این مقال در دفاع از روسیه نیستیم، در ضدیت با آمریکاییم. ما تمام اینوقایع را نشانههای عصر زیبای پساآمریکا میدانیم. رهبر انقلاب در همان زمان الحاق کریمه، این اتفاق را شکست آمریکا در اوکراین خوانده و آن را نشانه افول آمریکا دیدند. نگاه رهبر انقلاب هم به این وقایع حاکی از این است که این وقایع مستقیما به ما مربوط نمیشود، اما ورق خوردن قصه جهان را نشان میدهد و لرزش تارعنکبوت آمریکا را در نظم کهنه و خاکگرفته آمریکایی. ایشان در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروى هوایی میگویند: «همه واقعیت های منطقه ما نشاندهنده این است که آمریکا در اهداف خود در این منطقه و در بیرون این منطقه شکست خورده است. آمریکا در سوریه شکست خورد، آمریکا در عراق شکست خورد، آمریکا در لبنان شکست خورد، آمریکا در قضیه فلسطین شکست خورده است، آمریکا در غزّه شکست خورده است، آمریکا در تسلّط بر مسائل افغانستان و پاکستان شکست خورده است، در بین آن ملّتها منفور است؛ در خارج از این منطقه هم همینطور است؛ آمریکا در اوکراین شکست خورده است؛ شما هستید که دچار شکست شدید؛ سال های متمادی است شکست پشتِ سرِ شکست!»
برچسب ها
آمریکا , اوکراین , جواد شاملو
به اشتراک بگذارید
https://resalat-news.com/?p=61319
تعداد دیدگاه : دیدگاهها برای روزهای لرزش تار عنکبوت جهان بسته هستند
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.