شهید مظلوم؛ سید دلها
جواد شاملو
سالروز درگذشت سه تن از شخصیتهای تأثیرگذار انقلاب اسلامی، به نحوی پشت سر هم قرارگرفته است. دکتر شریعتی در بیست و نهم خرداد، شهید چمران در سی و یکم خرداد و شهید بهشتی در هفتم تیر. هرچند تأثیر شهید دکتر سید محمد بهشتی در مسیر انقلاب با کمتر کسی قابل قیاس است؛ اما بین این سه، شباهتی دیده میشود و گویی نخ تسبیحی این سه را به هم متصل میکند. بهطوریکه میشود این سه مجاهد راه اسلام را در یک گروه قرار داد. هر سه با علوم جدید آشنا بودند،
هر سه در خارج از ایران درسخوانده بودند، هر سه دارای نوعی از خلاقیت و ذوق بودند که هنوز پس از گذشت چهار دهه برای نسل جوان امروزی جذابشان میکند. هر سه به شکلی با جامعه و محیط خود متفاوت بودند. دارای افقی دورتر و گشودهتر از همزمانان و همعصران خود بودند بهطوریکه هر سه، خصوصا دکتر شریعتی و شهید بهشتی و بازهم بالأخص شهید بهشتی، مظلوم واقع شدند. این انقلاب شهید و جانباز کم ندارد اما امام خمینی تنها در یک مورد میگوید او مظلوم بود و آنکسی بود که درراه نهضت اسلامی آبرو داد. برای اینکه درک کنیم چرا موقعی که مرحوم امام خمینی رضوانالله علیه داشت در مورد مظلومیت شهید بهشتی سخن میگفت، مردم حاضر در حسینیه جماران آنطور داغدارانه اشک میریختند، میتوانیم تصور کنیم در روزگار خودمان جمعیت زیادی یکصدا «مرگ بر سلیمانی» گفته باشند و حالا حاجقاسم به شهادت رسیده باشد. واقعیت این است که ما امروز تحمل یک طعنه، یک انتقاد کمی تند و حتی در مواردی یک انتقاد را نسبت به سردار دلها نداریم، اما آنروز سید دلها آماج تهمت و اهانت بود و این جگر مستمعان سخنان امام را پاره میکرد و همچنین جگر خود امام را. هرچند امروز نور پیشانی آن سید تا به نسل ما رسیده و لبخندش لاجرم بر دل ما مینشیند. چهره او از آن چهرههایی است که خود حجت است. جلوه کاملی از جدیت ، عطوفت،
اخلاص ،دانایی و توانایی در کار. شاهدی که بر شباهت میان این سه میتوان ارائه کرد، حمایتی است که شهید چمران و هم شهید بهشتی از مرحوم شریعتی دارند. این جملات در رثای شریعتی از شهید چمران را بخوانیم: «ای علی! من آمدهام که بر حال زار خود گریه کنم؛ زیرا تو بزرگتر از آنی که به گریه و لابه ما احتیاج داشته باشی! خوش داشتم که وجود غمآلود خود را به سرپنجه هنرمند تو بسپارم و تو نی وجودم را با هنرمندی خود بنوازی و از لابهلای زیروبم تاروپود وجودم، سرود عشق و آوای تنهایی و آواز بیابان و موسیقی آسمان بشنوی. میخواستم که غمهای دلم را بر تو بگشایم و تو «اکسیرصفت» غمهای کثیفم را به زیبایی مبدل کنی و سوزوگداز دلم را تسکین بخشی. ای علی! تو را وقتی شناختم که کویر تو را شکافتم و در اعماق قلبت و روحت شنا کردم و احساسات خفته و ناگفته خود را در آن یافتم. قبل از آن، خود را تنها میدیدم و حتی از احساسات و افکار خود خجل بودم و گاهگاهی از غیرطبیعی بودن خود شرم میکردم؛ اما هنگامیکه با تو آشنا شدم، در دوری دور از تنهایی به درآمدم و با تو همراز و همنشین شدم.» جدا از شباهتی خلقی و رفتاریای که میان چمران و بهشتی بهخوبی به چشم میآید (بگذریم که حتی شباهت ظاهری هم میتوان میان آن دو دید)، در این دلنوشته شهید چمران بهصراحت از همدلی و همذاتپنداری خود با مرحوم بهشتی سخن میگوید. جالب آنکه دیدگاه شهید بهشتی نیز در مورد شریعتی بسیار نزدیک به چمران است. شهید بهشتی در مصاحبهای که در خصوص شریعتی با او انجامشده چند بار به اشتباهات (و نه انحرافات) شریعتی اشاره میکند و او نیز همچون چمران، کویرزاده مزینان را یک هنرمند میبیند. این شاگرد خاص و محبوب علامه طباطبایی در پاسخ به این سؤال که ویژگیهای دکتر شریعتی درمجموع چه چیزهایی بود میگوید: «دکتر مردی سختکوش، پرتلاش، پرکار و پراحساس بود. او یک انسان بهراستی هنرمند بود و این جنبه هنری، در قلمش و نوشتههایش بهخوبی مشهود است.» شهید بهشتی اصلیترین بنمایه شریعتی را همین ذوق و قریحه غیرقابلانکار میداند و بر مبنای این نظر ،نظریات و سخنان شریعتی بیش از آنکه حاصل تحقیقات دامنهدار باشد، از همین ذوق و هوش سرچشمه میگرفت. پس دامنه موضوعی سخنانش متعدد میشد و نیز بارها درصدد تغییر و اصلاح آنها برمیآمد. همین بود که شریعتی را تبدیل به مردی در مسیر شدن میکرد و در بیان شهید بهشتی: «مرحوم دکتر شریعتی یک قریحه سرشار و یک اندیشه پویا و جست وجوگر و یک اندیشه ناآرام بود؛ اندیشهای که همواره در پى فهمیدن و شناختن بود. مایههاى اصلى این اندیشه، یکى معارف اسلامى بود که دکتر در خانه پدرشان و در شهر مشهد با آنها آشنا شده بود (آشنایی بیش از یک جوان معمولی و در سطحی بالاتر) و مطالعاتى که در زمینه ادبیات و جامعهشناسی در رابطه بافرهنگ غربى و اروپایى داشت. یک استعداد سرشار و قریحه دانا، در چنین حرکت و پویش سازندهای، خودبهخود درباره مسائل مختلف نظر میدهد و چهبسا نظراتش در مورد یک مسئلهای در زمانهای مختلف، گوناگون میشود.»
اما شریعتی، چمران و آیتالله دکتر بهشتی هر سه بهنوعی هنرمند بودند. ما ابایی نداریم از اینکه شریعتی را بیش از هر چیز یک اندیشهورز هنرمند بدانیم و او را فارغ از لقب دکتری که همواره قبل اسمش میآید به خاطر هنر و اندیشه پویندهاش دوست بداریم. چراکه نه اندیشیدن و هنر را مقولههای کمارزشی میدانیم و نه تعصب بیمنطق روی کسی داریم که بخواهیم تمام صفات ارزنده را به او نسبت دهیم. شریعتی یک هنرمند بود و این هیچ از تأثیر اندیشه و اهمیت آن و قابل بهرهگیری بودن سرمایه فکری او نمیکاهد. شریعتی بیش از هر چیز یک هنرمند بود، چمران چریک بود و شهید دکتر بهشتی یک مدیر بود. شریعتی هنرمندانه میاندیشید، چمران هنرمندانه رزم میکرد و شهید مظلوم هنرمندانه کار تشکیلاتی میکرد. تأثیر ذوق و هنر در سخنان و تبیینهای آن شهید بارز است. «وای بر آن روز که زن و مرد این جامعه هوس کند که سفره آماده بگسترد و او سرش بنشیند. آن روز آغاز انحطاط این جامعه انقلاب کرده ما ست… دانشجو مؤذن جامعه است، اگر خواب بماند نماز جامعه قضا میشود… ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت… در این انقلاب آنقدر کار هست که میتوان انجام داد بیآنکه هیچ پست، سمت، حکم یا ابلاغی در کار باشد…» این جملات دقیق که شبیه به آنها در بیان شهید مظلوم فراوان دیده میشود و بر عمق جان آحاد جامعه مینشیند، حاصل مبانی فکری کامل، بهعلاوه قریحه سرشار و همچنین حضور در متن زیست سیاسی و اجتماعی است. این وجهه خلاقانه و پرتحرک باعث جذابیت بهشتی برای نسل ما میشود. جذابیتی که شاید خیلیها از آن برخوردار نباشند و قرار هم نباشد برخوردار باشند. هرکسی در سطحی فعالیت میکند و جذابیت یک سخنران و یا یک مدیر تشکیلاتی پرتکاپو، از یک نویسنده و یک متفکر فیلسوف لاجرم بیشتر است. برای مثال شاید مواجه باشیم با این واقعیت که نسل انقلابی امروز به شریعتی و امام موسی صدر و شهید دکتر بهشتی بیشتر تمایل نشان بدهد، اما همین نسل اگر دنبال پاسخی برای شبهات خود باشد، راهی جز مراجعه به آثار نخستین شهید سلسلهشهدای رجال انقلاب، استاد مرتضی مطهری ندارد.شریعتی، چمران و خصوصا شهید بهشتی مظلومیت، معصومیت، جدیت و مجاهدت را طوری در مزاج و ترکیب در شخصیت خود دارا هستند که ما را خواهناخواه به یاد مولایشان و مولایمان حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام میاندازند. نوعی انقطاع از دنیا و پیرنگی از عرفان و عشق در آنها دیده میشود و اینها
در شخصیت شهید بهشتی به اوج خود میرسد چنانچه او را تبدیل به یکی از شخصیتهای ذوابعاد این نهضت میکند. خود این انقطاع و حالت دلبریدگی نیز بر جذابیت آنان میافزاید. آنچه پیروی بهشتی از راه حضرت امیر را بیشتر مینمایاند، تلاشهای او در دستگاه عدلیه است که عدل سمبل علی است و علی علیهالسلام سمبل عدل.
جواد شاملو , شهید بهشتی
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.