مردم؛ ذوالفقار ولی
ظاهراً یک عقیده انحرافی در برخی فرقههای غالی وجود دارد بر این مبنا که ما چه نیازی به عبادت داریم؟ مولا بهجای همه ما عبادت کرده است. ما چه نیازی به استغفار داریم؟ مولا بهجای همه ما استغفار کرده است. ما چرا گناه نکنیم؟ مولا بهجای همه ما عصمت داشته است. عقیده بهغایت فاسدی است. چراکه اینگونه عاشق علی، بیشباهتترین شخص به او میشود. اما مسئله اینجاست که در مورد مولود کعبه، مرز بین غلو و حقیقت، باریکی حیرتانگیزی دارد. هنر میخواهد که او را آنطور که باید بستایی و به ورطه غلو و خروج از صراط مستقیم ممدوح خود نیفتی.
لطیف آنکه شباهت مولا به معبود خویش از فرط عبودیت اوست. عابدترین و معبودنماترین. عاشقترین و معشوقنماترین. بندهترین و خدانماترین. وجود امیرالمؤمنین علیهالسلام راهی برای باور قلبی به این حقیقت است که عبودیت به درگاه الهی یک مسیر نزولی نیست، بلکه صعود و سلوک است و نزدیکترین راه به افلاک، خاک است و خاک نماد ایمان و بندگی است و ابوتراب، پدر ایمان. القصه، آنچه آن گروه غالی را به انحراف میکشاند، حقیقت درستی بود و آن عبارت از «کافی» بودن امیرالمومنین علیهالسلام بود. آنچه از یگانگی مولای مؤمنان میشنویم و میخوانیم در عین تواتر تاریخی، کمر اساطیر حماسی جهان را هم میشکند. در توضیح کافی بودن میتوانیم بگوییم که مولا تنها در ظاهر یک نفر بود؛ در حقیقت او در تمام شؤون حیات فردی و اجتماعی خود سپاهی یکنفره بود. یکنفره دری را از جا کند که چهل نفر باید بلندش میکردند. یکنفره شبی هزار رکعت نماز خواند که یک مسجد پر از عابد هم از پسش بر نمیآمد. یکنفره کار دهها واقف را در اطراف مدینه انجام داد. گزارشی هست در مورد جنگ جمل که ثابت میکند عنوان ارتش یکنفره نهتنها در مورد مولا بههیچوجه استعاره یا هیچ آرایه ادبی دیگری نیست و عین حقیقت است، که حتی نارس است. روایت، منقول از جابر ابن عبدالله انصاری است که توضیحی از شرایط جنگ جمل ارائه میکند. جابر اشاره میکند ۷۰ هزار نفر در سپاه جمل پیش روی سپاه مولا ایستاده بودند؛ این عدد را به خاطر داشته باشیم! او میگوید: «هیچ فراریای را ندیدم مگر آنکه میگفت علی فراریام داد!
هیچ مجروحی را ندیدم مگر آنکه میگفت علی مجروحم کرد! هیچ محتضری را ندیدم مگر آنکه میگفت علی من را کشت! اگر در جناح راست بودم صدای علی میآمد. اگر در جناح چپ بودم صدای علی میآمد. سپس از نزد طلحه گذشتم، درحالیکه تیری در سینهاش بود. پرسیدم چه کسی تو را تیر زد؟ طلحه گفت علیابنابیطالب! پرسیدم علی که شمشیر در دست دارد نه کمان! طلحه جواب داد ای جابر! مگر نمیبینی چگونه به آسمان میرود و به زمین میآید؟ نمیبینی گاهی از مشرق فرود میآید و گاهی از مغرب و مشرق و مغرب برایش یکسان است؟». طلحه درواقع میخواست به جابر بگوید که رفتار علی را نمیتوان با آنچه در دست دارد تحلیل کرد. او جنگجویی عادی نیست. روحی است آزاد و پران که کالبدش محدودش نمیسازد. این دلاوری در حالی است که حضرت در جنگ جمل، قریب به ۶۰ سال سن داشت. وقتی سخن از «کافی» بودن مولای موحدان میگوییم، از چنین حماسه بینهایتی حرف میزنیم. مولا حتی در عرصه جنگ نرم با لشکر کلمات خود ماشین پروپاگاندای معاویه را تا حد زیادی از کار انداخت و رسوا کرد و رسانه تکنفره حکومت اسلامی بود. حیف که در آن زمان هنوز فناوری به مردم شام امکان نمیداد علاوه بر دروغهای معاویه، کلام روشنگر امیر را هم بشنوند.
این علی که یگانه است و در یگانگی خود از غیر خداوند سبحان بینیاز است؛ این علی که کافی است و یکنفره کار یک لشکر را میکند در برهههای گوناگونی از زندگی سیاسی خود به حسب ظاهر به اهدافش نرسید. توصیف کفایت مولا را گفتیم تا لمس این مصراع سادهتر شود برایمان: علی، آری علی، حتی علی تنهاست بیمردم! حکومت چنین مرد بینظیری بود که مدتی طولانی با معضل «غارات» مواجه بود. درِ خانه چنین قاهر غالبی بود که سوخت. همسر چنین سردار فاتحی بود که شهیده شد، درحالیکه جنینی در بطن داشت. قدرت عوام و خواص مردم تا آنجاست که با عدم همراهی خود، میتوانند شیر پیروز خدا را هم از موفقیت باز بدارند؛ چراکه قرار نیست اهداف الهی بدون رشد مردم محقق شود. اگر خواص کارآمد نباشند، اگر خواص تبیین نکنند، اگر خواص فسادستیز و پاکدست نباشند، اگر عوام خوشفهم نباشند و سر و دل به ولی نسپرده باشند، دستان علی بسته میشوند. آری؛ مولای ما یدالله است؛ اما «یدالله مع الجماعه»! علی تنها وقتی چپ و راست لشکرها را به هم میدوزد که مردم هم میدان آمده باشند؛ مأموریت اول اولیای الهی هدایت است و بیمردم، ذوالفقار در گوشه بیت نورانی مولای عشق خاک میخورد…
امروز قدم گذاشتن در راه امیر مؤمنان علیهالصلوات و السلام چیزی جز مردمداری و تلاش برای همراه کردن حداکثری مردم نیست. صداوسیما و دستگاههای تبلیغی اگر مخاطب خود را محدود فرض کنند و تلاش نکنند بیگانهترین افراد را هم با مسیر حق همراه کنند، در حق ولی ملت کوتاهی کردهاند و در تجهیز ذوالفقار کم گذاشتهاند. دولت اگر از مرزهای سفره مردم صیانت نکند، باید پاسخگوی نجواهای غریبانه شاه مردان در چاههای مدینه باشد. من و ما اگر تا نفس داریم حقایق را با مردم در میان نگذاریم، لبیک نگفتهایم «أین عمار» را و اینگونه است که «هل من ناصر» نیز بیلبیک میماند. آری! تصویر شهرهای موشکی زیرزمینی نیروهای مسلح قهرمان ما وجدآور و دلگرمکننده است؛ اما فوج جمعیت مردم زیر تابوت سردار دلها وجدآورتر. سوخت تمام سلاحهای ما به تصریح ولی ما شور مردم، شعور مردم، امید مردم و همراهی مردم است. غلاف ناامیدی که بشکند، رقص ذوالفقار آغاز میشود.
جواد شاملو
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.