کیمیای روایت - روزنامه رسالت | روزنامه رسالت
شناسه خبر : 56329
  پرینتخانه » فرهنگی, مطالب روزنامه تاریخ انتشار : 24 آذر 1400 - 6:05 |
«جورج گربنر» دانشمند ارتباطات دریافت، سریال‌های تلویزیونی بیش از آنکه اخلاق مخاطبان را تغییر دهند، نگرش‌ می‌سازند

کیمیای روایت

کلیدواژه روایت در عصر ما که عصر رسانه است فراوان شنیده می‌شود. این کلیدواژه اخیرا در بیان رهبر گرامی انقلاب هم پرتکرارتر از پیش شده است. سال گذشته و همزمان با گسیل شدن کمک‌های مؤمنانه مردمی برای فراهم آوردن کمک‌ معیشتی به نیازمندان، رهبر انقلاب از ضرورت روایتی آوینی‌وار از خیرات فتح‌گونه مردم سخن گفتند.
کیمیای روایت

جواد شاملو
کلیدواژه روایت در عصر ما که عصر رسانه است فراوان شنیده می‌شود. این کلیدواژه اخیرا در بیان رهبر گرامی انقلاب هم پرتکرارتر از پیش شده است. سال گذشته و همزمان با گسیل شدن کمک‌های مؤمنانه مردمی برای فراهم آوردن کمک‌ معیشتی به نیازمندان، رهبر انقلاب از ضرورت روایتی آوینی‌وار از خیرات فتح‌گونه مردم سخن گفتند. اخیرا هم با تأکیدی کم‌سابقه و هشداری قابل تأمل، در دیدار با پرستاران غفلت از روایت را زمینه دروغ‌پردازی دشمن عنوان کردند. پرسش اینجا است که روایت دقیقا چیست و چرا این‌همه لازم است؟ روایت چه چیزی را تغییر می‌دهد و چه چیزی را می‌سازد و چرا مهم است که چه کسی آن را می‌گوید؟ نسبت روایت با واقعیت چیست و خیال هنرمندانه چه جایگاهی در آن دارد؟ اساسا چرا روایت، کار هنرمندان است و رهبر انقلاب در این‌باره می‌فرمایند: «هنرمندان به میدان بیایند؟» چرا خبرنگاران، تاریخ‌نویسان و پژوهشگران به میدان نیایند؟ کدامین خصلت در روایت هست که هنرمندان از پس ایجاد آن بر می‌آیند؟ 
روایت واژه‌‌ای کلان است که مصادیق بسیاری را در بر می‌گیرد. روایت می‌تواند شعر باشد، می‌تواند موسیقی، داستان، فیلم، یک تابلوی نقاشی و یا حتی آثاری خارج از دسته‌بندی‌های مرسوم هنری، اما زیبا و هنرمندانه باشد؛ همچون تحلیل و جستار. آنچه در تمام این‌ها باعث ایجاد یک روایت می شود، خصلت داستانی است. یعنی راوی در کار ارائه یک سیر داستانی است و در اثر او، ماجرایی در حال نقل شدن است. به طور ساده و گذرا باید گفت هرآنچه ما در این جهان می‌بینیم، قصه‌ای دارد و روایتی می‌گوید. این دیگر به ما بستگی دارد که کدام یک از این داستان‌ها را بشنویم و از کدام یک به سادگی بگذریم. خصلت ذاتی دیگری که روایت دارد، این است که نگاه بیننده را نسبت به امری واقعی تغییر می‌دهد. پس روایت الزاما نباید واقعی باشد، اما باید در نسبتی باو اقعیت باشد، به نحوی که در نگرش مخاطب به واقعیت مؤثر باشد. برای مثال، جورج گربنر، مبدع نظریه «کاشت»، به دنبال آن بود که دریابد آیا تماشای خشونت در برنامه‌های تلویزیونی، باعث بروز بیشتر خشم در مخاطبان می‌شود یا خیر؟ او در این مسیر، مقوله مهم دیگری را کشف کرد که به فهم ما از اهمیت روایت بسیار افزود. او دریافت مخاطبان تلویزیون که در این رسانه، سریال‌های خشونت‌بار مشاهده می‌کنند، الزاما خودشان به خشونت رو نمی‌آورند اما از آن به بعد، جامعه را بیش از پیش درگیر خشونت می‌بینند. نگاه آن‌ها به جامعه منفی می‌شود و جامعه خود را خشن و ناامن می‌یابند. سریال‌های تلویزیونی آمریکا که مورد تحقیق گربنر بود، هیچ کدام مستند نبودند، اما با واقعیت نسبتی داشتند که می‌توانست باعث ایجاد یک نگرش به واقعیت باشد. آنچه گربنر به آن پی برد، اهمیت داستان ها 
بود، نه از آن جهت که داستان‌ها در اخلاق مخاطبان تأثیر می‌گذارند، بلکه از آن جهت که داستان برای آدم‌ها جهان‌بینی می‌سازد. این باعث شد داستان‌گویی نه به مثابه روشی برای موعظه‌های اخلاقی بلکه همچون یک روش بدیع و پیچیده اقناعی دانسته شود. شبیه آنچه جورج گربنر در آمریکا مشاهده کرد، در ایران هم رخ داد و آن مربوط می‌شد به این واقعه رسانه‌ای که حس فساد در ایران، بیش از فساد واقعی بود. پوشش خبری، لطیفه‌گویی و فعالیت‌های رسانه‌ای در شبکه‌های اجتماعی و همچنین حساسیتی که مردم به طور طبیعی نسبت به فساد مسئولین دارند، باعث شد حس فساد از میزان واقعی آن افزون شود. در مورد اخیر، ظاهرا کار هنری انجام نشد، به این معنا که سریالی در مورد فساد مسئولین جمهوری اسلامی ساخته نشد، اما فعالیت‌ها در فضای اینترنت، به شدت دقیق و هنرمندانه بود. مهم نیست روایت در چه قالبی باشد، اما مهم است هنرمندانه باشد به آن معنا که داستانی بگوید. داستان، جوهره هنر است. حتی شعر که در ظاهر داستانی نمی‌گوید، داستانی است میان کلمات. همچنین مهم است با واقعیت در نسبت باشد، نه اینکه الزاما واقعی باشد. رسانه‌های خبری، مدعی‌اند که چیزی جز آنچه در واقعیت اتفاق افتاده را نمی‌گویند، اما اینکه گزارش خبری روی چه قسمت‌هایی تمرکز کند و از کدام زاویه ببیند، در برساخت واقعیت مؤثر است. اساسا روایتی که عینا منطبق با واقعیت باشد، چندان دسترس‌پذیر نیست چراکه هر روایتی یک راوی دارد و هر راوی ولو بکوشد پیش‌فرض‌ها و سوگیری‌های خودش را در روایت بازتاب ندهد، ناخودآگاهی دارد که تأثیر خودش را در روایت می‌گذارد. همچنین سطح دانش و تجربیات راویان مختلف متفاوت است و همین باعث می‌شود از یک واقعه واحد، روایت‌های مختلف داشته باشیم. 
روایت عینکی است که ما به چشم می‌گذاریم و واقعیت را واضح‌تر از گذشته می‌بینیم. واقعیت به خودی خود برای ما مبهم است، ما برای واضح دیدن واقعیت، نیاز به داستان داریم. این داستان برای ما یک روایت می‌سازد و معمای واقعیت را برای ما حل می‌کند. برای مثال در مورد انقلاب اسلامی، آنچه که تمام جهان به چشم دید، این بود که ملت ایران حاکمیت پادشاهی را سرنگون کرد. ذهن ما در این موقعیت نمی‌ایستد، بلکه می‌پرسد چرا این اتفاق افتاد؟ به دلایل اقتصادی یا مذهبی؟ چگونه زور مردمی بی‌سلاح در خیابان‌ها به حکومتی با امکانات سیاسی، نظامی، رسانه‌ای و اطلاعاتی گسترده پیروز شدند؟ حکومت قاهر و جبار شکست خورد یا اینکه چون نخواست با مردم بجنگد  داوطلبانه کنار رفت؟ بستگی به روایت دارد. ما می‌بینیم که نیروهای طالبان پس از بیست سال، دوباره با سرعتی عجیب همزمان با خروج آمریکا بر افغانستان مسلط شده‌اند و گروهی در دره پنجشیر در برابر آن‌ها مقاومت کرده‌اند. این واقعیت است اما روایت است که می‌گوید حق با کیست؟ آیا نیروهای احمد مسعود واقعا باید در دره پنجشیر مقاومت کنند؟ آیا آمریکا گریخته یا صرفا ماندن در افغانستان را به سود خود ندیده و یا این خروج را برای دشمنان خود آسیب‌رسان‌تر دیده؟ گروهی با روایت مظلومیت مدافعان پنجشیر، سخت‌گیری‌های طالبان و بگیر و ببند‌های آنان و وضعیت سخت لب مرز، موضع ایران و عدم دخالت ظاهری ما را مصداق کوتاهی و شرکت در توافق شکل‌گرفته با طالبان می‌نمایانند. عده‌ای با نشان دادن رفتارهای خوب برخی از افراد طالبان، معایب و فجایع حکومت اشرف غنی و در عوض مزایای حکومت طالبان، حاکمیت طالب‌ها را به نفع مردم افغانستان نشان داده‌اند. عده‌ای دیگر تمام این اتفاقات را  دامی برای کشاندن ایران به جنگی در افغانستان ترسیم می‌کنند که تبدیل به باتلاقی چند ساله بشود. اینکه مردم قضیه طالبان را چگونه ببینند، بسته به این است که کدام روایت پیروز می‌شود. 
جنگ ایران و عراق یک واقعیت بود. اما روایت فتح شهید آوینی بود که جنبه‌های الهی، عارفانه، مقدس و پاک این جنگ را پررنگ کرد و ذهنیت مخاطب را به این جنگ تغییر داد. دیگر جنگ ما گویی محراب عبادت بود و رزمندگان طی آن نه به مسلخ، بلکه به معراج رفته‌اند. واقعیت برای قضاوت ما کافی نیست؛ ذهن ما برای قضاوت، نیاز به داستان دارد. این داستان می‌تواند یک تابلوی نقاشی باشد. «عصر عاشورا»ی فرشچیان، یک روایت است. دختران و زنانی که دیگر از پدرشان یادگاری جز مرکب او ندارند و مرکبی که آرام، سوگوار و گویی سرافکنده و دلشکسته میان زنان ایستاده تا آنان سوگواری‌شان را انجام دهند. قطعه «حماسه خرمشهر» مجید انتظامی تنها یک موسیقی نیست؛ روایت است که حماسه و مظلومیت را در هم آمیخته و از داستان سقوط و فتح خرمشهر، برای مخاطب یک ذهنیت می‌سازد. این قطعه می‌توانست ضدجنگ باشد و آن فینال پرشکوه و خوش‌ضرب و به یادماندنی را نداشته باشد. قطعه‌ای باشد سرتاسر حزن و اندوه که نشانی از پیروزی در آن نیست.
روایت پیش از هر چیز، بازنمایی واقعیت است. منطق صدق و کذب در بازنمایی اندکی متفاوت است: اگر این بازنمایی، منطبق با حقیقت و کنه و ذات آن واقعیت باشد، صادقانه است و اگر با حقیقت آن مغایر باشد، دروغ است. 

نویسنده : جواد شاملو |
برچسب ها
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : دیدگاه‌ها برای کیمیای روایت بسته هستند

مجوز ارسال دیدگاه داده نشده است!

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.