کت هندی
جواد شاملو
جشنواره امسال، زیر سایه هجمه سنگین رسانهای برگزار شد. هجمهای که هدفش انصراف هنرمندان از جشنواره و هرچه کمفروغ شدن آن بود. در این میان، برخی از جشنواره انصراف دادند و کثیری ماندند؛ امسال نفس ظهور در جشنواره فجر، سینماگران را برنده سیمرغ اسیر رسانهها نشدن ساخت. سیمرغ سینمای ایران امسال هم همچون سالهای گذشته، از لانه خود بیرون آمد وبه هیاهوها اعتنایی نکرد. امسال نیز مثل سالهای گذشته، جشنواره پر از فیلمهای خوب و بد است.
یکی از فیلمهای پرستاره و جلوهنمای جشنواره امسال، فیلم «کت چرمی» ساخته کارگردان فیلم اولی، حسین میرزامحمدی است. کثرت بازیگران چهره و خوشسابقه در این فیلم کاملا به چشم میآید. جواد عزتی، صابر ابر، گلاره عباسی، پانتهآ پناهیها، ستاره پسیانی، مائده طهماسبی، رؤیا تیموریان و سیامک احصایی. وجود اینهمه بازیگر درجه اول که هر کدام میتوانند بازیگر نقش اول یا نقش مکمل در یک اثر باشند؛ ما را به شک میاندازد. این شک به دلیل رسم بدشگون و جدیدی است که در سینمای ایران باب شده است که میتوان آن را بازیگرزدگی خواند. این پدیده، برآمده از محبوبیت و اهمیت بسیار زیادی است که بازیگران و هنرپیشهها در چشم مردم یافتهاند. به طوری که محبوبیت سلبریتیهای بازیگر به راحتی از کارگردانان و خود فیلمها فراتر رفته است. آمارها نشان میدهد وجود بازیگر محبوب، سومین دلیل مخاطبان سینمای ایران در انتخاب فیلمهاست. این بهترین موقعیت است که کارگردانها، ضعفهای فیلم و فیلمنامه خود را با قطار کردن بازیگران چهره و سوپراستار جبران کنند. این اتفاق تنها پوستر فیلم را جذاب میکند و الا در عمل نه تنها ضعفهای فیلمنامه و کارگردانی جبران نمیشود، بلکه به بازی بازیگر هم لطمه وارد میشود. یک دلیل بازی بد بازیگران در اینگونه فیلمها، این است که بازیگر میداند فیلمساز اساسا از او بازی نمیخواهد، از او حضور میخواهد و برای همان حضور به او پول میدهد. دلیل دیگرش این است که بازیگری محصول فیلمنامه و کارگردانی است؛ بدون اینها بهترین بازیگران دنیا هم مجالی برای هنرنمایی نخواهد داشت.
این بیماری، در تار و پود «کت چرمی» هم خزیده است. چند بازیگر خوب فقط برای چند ثانیه یا دقایقی بسیار کوتاه جلوی دوربین میآیند. بازیگران نقش اول و نقش مکمل؛ مثل عزتی و گلاره عباسی و صابر ابر هم از خود بازی خوبی به نمایش نمیگذارند. این اتفاق هم ریشه در بدعت نامیمون دیگری دارد که در آن یک بازیگر، نه به تنهایی بلکه همراه با نقشش در فیلم موفق یا ظاهرا موفق سابق یا اسبق او، درون فیلم کاشته میشود. جواد عزتی، از «مرد بازنده» کنده شده و صابر ابر از «قورباغه». در واقع نه تنها با قطاری از بازیگران خوب اما هدرشده در این فیلم طرفیم؛ بلکه با قطاری از ایدههای قبلا کارشده هم طرفیم. قطاری به شدت کهنه و مندرس و اوراقی، همچون قطاری که در فیلم دیدیم. فیلم مشخصا از دو فیلمساز مطرح این سالها الگو گرفته و در مرحله بعد، از چند فیلم قدیم و جدید، نه تقلید، که تبعیت کرده و به طرز ترحمانگیزی مو به مو آنها را تکرار. دو فیلمسازی که کت چرمی سعی در تکرار آثار آنان دارد، محمدحسین مهدویان و سعید روستایی است. فیلم چند بار به آثار مهدویان، مثل «زخم کاری» رسما ادای دین میکند و در به تصویر کشیدن فقر و فلاکت کمپهای مصرف مواد مخدر و حاشیههای تهران، به راه سعید روستایی و تا حدودی هومن سیدی و محمد کارت میرود. غافل از آنکه اگر مهدویان مرد بازنده یا زخم کاری را میسازد که هیچ کدام آثار خوبی نیستند، دستکم با سوژههای خود آشنایی حداقلی دارد. از سازوکارهای امنیتی و مافیاهای ثروت کمی سر در میآورد و دستکم چیزهایی شنیده است. تصویرش از مثلا وزارت اطلاعات، کمی روشنتر است و اگر یک مأمور امنیتی را تصویر میکند، خیلی کمتر از امنیتی «کت چرمی» کاریکاتوری از آب در میآید. همچنین روستایی و کارت تجربه نزدیکتری از جنوبشهر تهران دارند و روایت جنوبشهر، برایشان موضوعیت دارد. حتی پوران درخشنده اگر «هیس دختران فریاد نمیزنند» را میسازد، این فیلم را با دغدغه زنان قربانی ساخته است. کاظم دانشی در «علفزار»، یک دغدغه عدالتخواهانه را به طور متمرکز روایت میکند. «کت چرمی» اما میپندارد که صرف تولید اثر در ژانر اجتماعی، کارش را راه میاندازد و مخاطب را جذب میکند. هرچه باشد ژانر اجتماعی پس از کمدی، دومین ژانر پرفروش است، پس از هر فیلم موفقی ایدهاش را میگیرد: از «علفزار» و «مرد بازنده» جوانمرد یاغی را میگیرد که بر خلاف میل ساختارهای محافظهکار میکوشد از مظلوم دفاع کند و در این راه ناامیدانه میکوشد و باکی از نابودی منافعش ندارد. از «ابد و یک روز» و «متری شیش و نیم» و «مغزهای کوچک زنگزده»، نماها و پلانهای پایینشهری که پر از تفریحات عجیب و رسوم غریب و لاتبازی آلودگی و مواد است را میگیرد. از «هیس دختران فریاد نمیزنند» تلاش برای جلوگیری از اعدام یک قربانی تجاوز که در دفاع از خود مرتکب قتل شده است را میگیرد و حتی تلاش تا دم اعدام را هم که در آن فیلم دیدیم تقلید میکند. خستهکننده است و ناامیدکننده و ناجذاب.
در اواخر فیلم، ظاهرا شخصیت بد فیلم پیروز میشود، هرچند در اصل جنگی نیست و به بیان دقیق شخصیت منفیای هم نیست. با توجه به منطق فیلمسازی کارگردان، ذهن یاد رسم سینمای هند افتاد که در قاموسش شکست شخصیتهای مثبت معنا ندارد و در نهایت، آنها باید انتقام خود را شخصیت منفی بگیرند؛ در کمال تعجب دیدم که این اتفاق رخ داد و فیلم در عین حالی که پایانی هندی داشت، سعی کرد رسم پایان باز سینمای اجتماعی ایران را هم حفظ بکند. پایانی باز برای فیلمی که خیلی وقت پیش تمام شده بود؛ پایانی همراه با کش دادن فیلم.
اینها چرا؟ چرا به جای اینکارها، فیلم نسازیم؟ چرا ایده ندهیم و چرا قصه نگوییم؟ چرا انسان نسازیم و چرا از نگریستن به جهان از لنز هنر هفتم لذت نبریم و نگاه شخصی خودمان را مهربانانه با مخاطب در میان نگذاریم؟ آنچه در «کت چرمی» دیدیم، این ظن را در ما ایجاد میکرد که سازندگان به ژانر اجتماعی، با عینکی تجاری و سوداگرانه نگاه کردهاند و در این راه، به جمعبندی رقتآور آثار سینمای اجتماعی رو آوردهاند. به طوری که بهترین کارکرد فیلم، زنده کردن خاطراتی بود که با این ژانر داشتیم. تنها امیدی که این فیلم در ما زنده نگه میدارد، این است که کارگردان آن فیلماولی است و شاید در فیلمهای بعدی، به سراغ سینمای واقعی برود.
جواد شاملو , فیلم کت چرمی , کت چرمی
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.