هنرمند نادر
جواد شاملو
هر جا پای ایران و اسلام در میان است و این دو باهم یک تلاقی مبارک داشتهاند، نام نادر ابراهیمی میدرخشد. این تلاقی گاهی خود را در یک شخصیت بزرگ همچون امام خمینی متبلور میسازد. نادر ابراهیمی یک اثر فاخر ارزشمند سه جلدی مینویسد که واقعیت و حقیقت روح خدا را نمایش میدهد. به واسطه تخیل ادبی و هنری فاصلهاش با امام را کم میکند و به حقیقت شخصیت او دست مییابد. گاهی این شخصیت، صدرالمتألهین، ملاصدرای شیرازی است. او به خوبی اهمیت این شخصیت در تاریخ اسلام و تاریخ ایران را درک میکند و در مییابد که چه جایگاهی عظیمی در ساخت زیربنای فکری و فلسفی فرهنگ ایران دارد و این چه افتخار بزرگی برای سرزمین ماست که چنین شخصیتی به سپهر اندیشه بشری هدیه شده است. گاهی این شخصیت، یک مرد ظاهری یاغی است که نشانی از فقاهت و عرفان و علم و فلسفه امام و ملا ندارد، بلکه از غیرت دینی و ملی خاصی برخوردار است. شخصیتی که خواندن داستانش برای ما که خون مان برای خلیج همیشه فارس به جوش میآید، بیاندازه گواراست. خلیج فارسی که یکی از مؤلفههای مهم ملیت ایرانی است و هر از چندی اظهار نظر کشورهای کم سن و سال اطراف آن، دلهای غیور را به خشم میآورد. اگر بیشتر ایرانیها ماجرای میرمهنا را در کتاب «بر جادههای آبی سرخ» نادر خوانده بودند، چقدر بیشتر ایران را دوست داشتند! چقدر بیشتر خیالشان از خلیج فارس
راحت بود و در عین حال به آن حساستر بودند. به راستی چه میشد اگر مردم «سه دیدار» نادر را خوانده بودند. خودمانیم! مردم چقدر امام خمینی را میشناسند؟ امام در نظر خیلی از مردم، یک مرجع تقلید روستایی است که مردم لابد به خاطر سید بودنش دور او جمع شدهاند. چه کسی میداند شخصیت امام معجونی است از فقه، فلسفه، عرفان، تفسیر قرآن، ادبیات، تاریخ و سیاست که بر پیرنگی از شجاعت و ولایت اهل بیت نقش بستهاند. که میداند که جمع شدن تمام اینها در یک شخصیت چه اعجاز غریبی است. که میداند که از فقه تا فلسفه چه راه درازی است و دعوای بین فلاسفه و عرفا، چه شکاف طویلی. که میداند تفسیر قرآن را با عشق به شعر حافظ و سعدی جمع کردن، در حوزه یک تابو بوده است و تازه اگر تمام این سرزمینها توسط عالمی فتح میشد، کجا اتفاق میافتاد که او حاضر به ترک حجرهاش شود؟ روی منبر برود و فریاد بزند و سر و کارش با ساواک بیفتد و از این کشور به آن کشور سرگردان شود؟
برگردیم به نادر! بهترین کتاب نادر ابراهیمی به زعم نگارنده، «آتش بدون دود» است. رمانی مردمشناسانه که ما را به بیابانهای ترکمنصحرا میبرد. جهان این رمان از چند قبیله و عشقها و داستانهای محدود به آنها، رفته رفته گسترش مییابد و به کل کشور و ماجرای انقلاب اسلامی ختم میشود. یک رمان هفتجلدی که خصوصا سه جلد اولش، جذابیت و کشش بیشتری دارد. این رمان ما را از جهاتی به یاد «کلیدر» محمود دولتآبادی میاندازد. همان قومنگاری، همان زبان موزون زیبا، همان دغدغهمندی سیاسی و شباهتهای دیگر. کاری که نادر ابراهیمی در رمانهایش میکند، ترسیم زیباییهای فرهنگ ایران است. این کار تنها از عشق راستین به ایران بر میآید و این در روزگار غربزدگی و تحقیر فرهنگ شرق، حقیقتا نادر است. چنانکه زبان و قوت داستانپردازی نادر هم نادر بود.
جواد شاملو , نادر ابراهیمی
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.