نوایی از جنس حرم - روزنامه رسالت | روزنامه رسالت
شناسه خبر : 68237
  پرینتخانه » فرهنگی, مطالب روزنامه, ویژه تاریخ انتشار : ۰۱ تیر ۱۴۰۱ - ۶:۱۷ |
حرم فقط کاشی و آجر نیست بلکه آدم‌ها می‌توانند همچون محمدعلی کریمخانی با آواز برای اعتقادشان حرم بسازند

نوایی از جنس حرم

بعد از ربنای محمدرضا شجریان یا شاید پیش از آن، نمی‌دانم، آواز «آمدم ای شاه پناهم بده» مرحوم استاد محمدعلی کریمخانی برجسته‌ترین آواز آیینی معاصر است. اثری است ملی که در خاطره جمعی مردم زندگی می‌کند و برای آن‌ها کارکرد معنوی دارد. شاعر این قطعه، مرحوم حبیب‌الله چایچیان، شاعر بااخلاص و توانمند اهل‌بیت است. این شعر خود از لطف و ملاحت زیادی برخوردار است و سرشار از حس زیارت؛ اما آواز کریمخانی به آن روح و زندگی بیشتری می‌بخشد.
نوایی از جنس حرم

جواد شاملو
بعد از ربنای محمدرضا شجریان یا شاید پیش از آن، نمی‌دانم، آواز «آمدم ای شاه پناهم بده» مرحوم استاد محمدعلی کریمخانی برجسته‌ترین آواز آیینی معاصر است. اثری است ملی که در خاطره جمعی مردم زندگی می‌کند و برای آن‌ها کارکرد معنوی دارد. شاعر این قطعه، مرحوم حبیب‌الله چایچیان، شاعر بااخلاص و توانمند اهل‌بیت است. این شعر خود از لطف و ملاحت زیادی برخوردار است و سرشار از حس زیارت؛ اما آواز کریمخانی به آن روح و زندگی بیشتری می‌بخشد. کریمخانی آمده‌ام را طوری می‌خواند که تداعی‌گر یک مسیر دراز است؛ شاید مسیر درازی که زوار برای زیارت طی کرده‌اند، شاید انتظاری که برای دیدن حرم کشیده‌اند. آمده‌ام را طوری می‌خواند که یک «بالأخره» در خود دارد و همچنین نوعی غربت؛ غربت غریبی که پس از دیرزمانی به آشنایی رسیده باشد. شاه را طوری می‌خواند که بلندا و عظمت سلطنت را تداعی می‌کند. پناه را طوری که اضطرار و التجا و التماس را می‌رساند. بااینکه اثر می‌خواهد عظمت حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام را برساند، با خود شنونده را نیز به مرتبه‌ای بالاتر ارتقاء می‌دهد. گویی این «آمده‌ام» برای شنونده اثر، یک عروج است و مایه عزت و شرف. «آمده‌ام» انگار شرح یک پیروزی است و حاکی از یک فتح و مگر همین حس را نداریم وقتی به حرم می‌رسیم؟ مگر حس کسی را نداریم که به یک قله رسیده و ازآنجا اطرافش را نگاه می‌کند؟ ممکن است خودمان را شرمنده امام بیابیم که باید بیابیم اما این شرمندگی منافی حس اعتلایی نیست که در ما به وجود آمده. شکوه حرم ما را خفیف نمی‌کند بلکه بالاترمان می‌برد، گویی ما هم جزئی از حرمیم. در این حالت عجز با عزت درآمیخته می‌شود؛ در حالی پناه می‌خواهی که این خواستن، تو را سربلند می‌کند. 
آنچه این حس را از طریق آواز به ما منتقل می‌کند تکنیک اوج‌خوانی در آواز است. همایون شجریان در جریان اجرای یکی از کنسرت‌های آلبوم «ایران من» خاطره‌ای از دیدار کریمخانی و اصفهانی با پدرش تعریف می‌کند. او به نقل از پدر می‌گوید وقتی استاد کریمخانی می‌خواند شیشه‌ها می‌لرزید. همچنین باز از پدر نقل می‌کند اوج‌خوانی نباید مخاطب را مقهور کند بلکه مخاطب باید حس کند دارد بالا می‌رود و همایون معتقد است کریمخانی به‌خوبی از پس این کار برمی‌آید. او قطعه «من کجا باران کجا» را به کریمخانی تقدیم می‌کند. در این قطعه هم درحالی‌که راوی دارد از یک‌راه بی‌پایان و آرزویی دراز برای باران شکوه می‌کند، اما ضعیف و خفیف و شکسته نیست بلکه ازقضا با نوعی ابهت و شکوه این شکوِه را بیان می‌کند. همایون وقتی می‌خواند «آه این دل دل زدن…» آه را طوری می‌خواند که نمی‌دانی فریاد غم است یا فریاد عصیان. کریمخانی وقتی می‌خواند «خط امانی ز گناهم بده» گویی در عین شرمندگی، از شدت کرم طرف مقابل محق است که امان طلب کند. 
«آمده‌ام» کریمخانی مخاطب را زائر می‌گرداند. گویی خودش یک حرم است پر از حال و هوای امام رضا. حرم فقط کاشی و آجر و آینه و ایوان نیست؛ آدم‌ها می‌توانند با نغمه و نای و سازوآواز برای اعتقادشان حرم بر پا کنند. شیخ بهایی یک هنرمند بود، کریمخانی هم همین‌طور و این هر دو آن‌گونه که بلد بودند برای امام حرم ساختند و احترامشان به آن وجود ذاتا محترم را به نمایش گذاشتند. وقتی روح هنرمند به روح مقدس امام متصل شود، روح امام نیز در اثر او دمیده می‌شود و آنجاست که اثر تبدیل می‌شود به حرم. کریمخانی در یک آواز صلوات خاصه امام رضا را نیز خوانده که آن‌هم اثری ماندگار است. او در ماه امام رضا از دنیا رفت و در آستانه روز زیارت مخصوص حضرت بر خوان کریم نشست. این‌که عمری نامی با امام رضا گره‌خورده باشد و صاحب آن نام در روزهای امام رضا از دنیا برود، نشانه عنایت است. 
آلبوم «ساقی سرمست» مرحوم استاد محمدعلی کریمخانی در رثای شهیدان کربلا و حضرت اباعبدالله هم که مثل «آمده‌ام» با همکاری آریا عظیمی‌نژاد ساخته‌شده یک اثر آوازی آیینی بی‌نظیر است. بازهم اوج‌خوانی به‌خوبی شدت مصیبت و سنگینی روضه را منتقل می‌کند و صدای قدرتمند کریمخانی گویی از اعماق روح مخاطب برمی‌خیزد و با حیرت، غم و مصیبت، محبت و حتی افتخار فریاد می‌زند. فریادی که گویی از عمق تاریخ می‌رسد یا از بی‌کرانه‌های آسمان. فریادی که در قلب ما پژواک می‌یابد و می‌پیچد: این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست؟

نویسنده : جواد شاملو |
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : ۰
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.