نظم نوین شیعی
جواد شاملو
تقسیمبندی غرب آسیا پس از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراطوری عثمانی، یکی از اصلیترین مؤلفههای تاریخساز این منطقه است. مرزهایی که در این سرزمینها کشیده شد، نهتنها طبیعی نبود، بلکه در جهت عکس مصالح منطقه بود. چنانکه مرزها دقیقا از نقاطی میگذشتند که جمعیتهای مذهبی و قومی را به دونیم تقسیم میکرد و این بهمنزله کاشت بذر تجزیهطلبی در کشورهای تازه متولدشده بود. علاوه بر تجزیهطلبی، منافع ژئوپولتیک کشورها نیز در مرزبندی نوین منطقه با یکدیگر در تعارض قرار میگرفت. یکی از بهانههای حمله صدام به ایران، دستیابی به اروندرود و حتی خلیجفارس بود؛ هرچند که بیشک باید تجاوز صدام به ایران در پازل گستردهتری رصد کرد. پازلی که در آن منافع ابرقدرتها به چشم میخورد و حتی با در نظر گرفتن وحشت غرب از رشد و قدرتیابی اسلام شیعی، پیوست ایدئولوژیک نیز به آن افزوده میشود. اگر هوا و هوسهای تجزیهطلبانه و ماجراجوییهای ژئوپولتیک را زیربنا و ریشه تمام رفتارهای سیاسی حکومتها بدانیم، تا خدا خدایی میکند و تا خورشید میتابد، این منطقه روی آرامش را به خود نخواهد دید؛ همانگونه تا امروز ندیده.
افرادی هستند که شاخصههای جغرافیایی را تعیینکننده نهایی رفتار سیاسی کشورها میدانند. آنها معتقدند جغرافیا درواقع ظرفیت هر کشور برای تجارت و کشاورزی و تولید غذا را تعیین میکند، پس مستقیما با بقای آدمها درگیر است. نقش ایدئولوژی نیز این است که مانند یک روپوش، اقدامات جغرافیابنیان و منفعتطلبانه کشورها را توجیه کند و مشروع سازد. این سخن مانند بسیاری از نظریات که بار مدعایی گزاف را بر دوش میکشند، ممکن است در مورد کشورها و ایدئولوژیهای بسیاری صادق باشد اما دلیلی بر قطعیت آن نیست و نمیتوان ادعا کرد تمام کشورها و تمام ایدئولوژیها مشمول این قاعده میشوند. مارکس الهیات و ادیان را بررسی نکرده بود و از اروپا هم خارج نشده بود و طبعا جز مسیحیت کلیسایی با دین دیگری آشنا نبود، اما آنچه را که تنها در مورد مسیحیت کلیسایی قرونوسطایی صادق بود، به تمام ادیان نسبت میداد: «دین افیون تودهها ست.»
این مقدمه طولانی را ازآنجهت گفتیم که به نظر میرسد امروز، یک ایدئولوژی دارد بر زخمهایی که مرزبندی اروپایی پس از جنگ اول ایجاد کرد مرهم میگذارد و برخلاف پیشبینی تفکرات قائل به زیربنایی اقتصادی و بهتبع آن جغرافیا، باعث به هم نزدیک شدن ملتها و حکومتها میشود. جغرافیای سیاسی پیشبینی میکند که ایران و عراق بر سر منافع ژئوپولتیکی باهم درگیر خواهند شد. پیشبینی آنها درست از آب درمیآید اما کاملا محقق نمیشود. چراکه سالها بعد پیادهروی اربعین پیش میآید که رویدادی است خارج از دایره نفوذ حکومتها و خارج از حیطه جغرافیا و سیاست و کاملا در حیطه فرهنگ.رویداد فوقالعاده بعدی، بحث حضور و نقشآفرینی پررنگ ایران در بحران داعش و جنگ داخلی سوریه است که دو کشور را از فروپاشی نجات داد و البته خود را هم از تجاوز تروریستها مصون نگه داشت. درست است که مداخله ایران هم توجیه قانونی و بینالمللی داشت، هم توجیه ژئوپولتیکی و هم توجیه دفاعی اما چگونه میتوان زمینه اعتقادی پررنگ آن را نادیده گرفت؟ بچههای این سرزمین از دل هیئتها و به عشق زینب کبری از مرزهای خود خارجشده و به جنگ اشقیا رفتند . حتی این واقعیت که اگر در سوریه و عراق با تروریستها نمیجنگیدیم باید در کرمانشاه و همدان با آنها روبهرو میشدیم، بعد از اتمام قائله از سوی حاکمیت بیان شد، نه پیش از آن. درحرکت مردمی مدافعان حرم به سمت سوریه، تنها زینب بنت علی بود که فرمانده بود و لاغیر. این واقعیت است، چه خوشایند برخی باشد و چه نباشد. چهقدر مردمگریز و مردمستیزند کسانی که تنها حکومتها را میبینند و آنها را تصمیمگیر نهایی میدانند و تنها منافع آنها تعیینکننده میدانند. چهقدر فهم ناقصی دارند این گروه از مقوله فرهنگ.
اما اقدام اخیر جمهوری اسلامی، یعنی رساندن سوخت به لبنان نیز شاهکار عجیبی بود که باز به دلیل نقشآفرینی جدی حزبالله لبنان (گروهی که با رهبر انقلاب تعامل مطیع در برابر ولی را دارد) زمینه واضح اعتقادی دارد. میدانیم که لبنان در وضعیت معیشتی بسیار بدی به سر میبرد که زمینهساز تظاهرات این کشور در سال ۲۰۱۹ و مصادف با پاییز ۹۸ ما بود. روزنامه «دنیای اقتصاد» در گزارشی به نام «بیروت بر سر دوراهی؛ سوخت ایرانی یا گاز عربی» مینویسد: «بحران اقتصادی خانمانسوزی که به جان لبنان افتاده، سوخت را بهکالایی کمیاب در این کشور تبدیل کرده است و با قطع گسترده برق در سراسر کشور، مردم لبنان را بهزندگی در تاریکی عادت داده است. این بحران اقتصادی از سال ۲۰۱۹ و درنتیجه فساد، سوءمدیریت و عدمسیاست گذاریهای پایدار دامنگیر لبنان شده و بهگفته بانک جهانی، یکی از ۳ فاجعه شدید اقتصادی جهان از سال ۱۸۵۰ تبدیلشده است.
ارزش پول ملی لبنان بیش از ۹۰درصد سقوط کرده و بحران کمبود انرژی، امنیت انسانی را بهخطرانداخته است. ذخایر سوخت وارداتی لبنان در ماههای اخیر خالیشده وزندگی مردم این کشور را فلج کرده است. دیانا کیسی، از اعضای ارشد ابتکار نفت و گاز لبنان و کارشناس مدیریت انرژی میگوید که لبنان برای تأمین انرژی موردنیاز خود بهحدود ۳۶۰۰ مگاوات برق نیاز دارد، درحالیکه این کشور در حالحاضر تنها ۷۰۰ مگاوات برق تولید میکند. درواقع شرکت برق دولتی الکتریسیته دولیبان در حالحاضر تنها قادر است روزانه بهمدت ۲ ساعت برق موردنیاز کشور را تولید کند، درحالیکه برخی از نقاط این کشور مطلقا در خاموشی بهسر میبرند. این بدان معناست که در ۲۲ ساعت باقیمانده در روز برای تأمین برق تنها میتوان بهژنراتورهای دیزلی خصوصی اتکا کرد.»این شرایط بحرانی لبنان همزمان است با تحریم شدید علیه صادرات نفت و فرآوردههای نفتی ایران. از طرفی راهی که غربیها برای برونرفت لبنان از این وضعیت پیشنهاد میدهند، چندان کارآمد نیست. گزارش بالا میگوید: « در سمت دیگر ماجرا اما آمریکا با طرحی که برای مدیریت بحران سوخت در لبنان طراحی کرده، نقش مقابلهای خود را با کمک متحدان عربش و گروههای سیاسی مختلفی در لبنان ایفا میکند. طرح سفارت آمریکا در بیروت برای کنترل بحران انرژی، واردات گاز از مصر و برق تولیدشده با گاز مصر در اردن است. گرچه جزئیات طرح چندان عمومی نشده، اما طرح کلی آن همان خط لوله عربی است که مصر از طریق آن در سالهای ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۰ از طریق اردن و سوریه به لبنان گاز صادر میکرد. طبق این طرح گاز مصر از طریق خط لوله بهجنوب سوریه میآید و ازآنجا در شمال لبنان ذخیرهسازی میشود. هر ۳ نیروگاه با سوخت گازی این کشور در شهر شمالی دیر عمار مستقر هستند و میتوانند از این گاز برای تأمین ۴۳۵ مگاوات برق استفاده کنند که بهسختی میتواند تنها ییدرصد نیاز لبنان یا معادل ۳ ساعت و نیم برق در روز را تأمین کند.» در این شرایط، حزبالله لبنان تصمیم میگیرد از ایران سوخت وارد کرده و بهرایگان یا باقیمت کم به بخش خصوصی لبنان بفروشد. این تصمیم حزبالله در حالی است که علاوه بر محور غربی-عبری-عربی، حاکمیت کمجان لبنان هم چندان با آن موافق نیست و آن را دخالتی آشکار در امور حاکمیتی میداند. اما حرکت محمولههای سوختی یکی پس از دیگری آغاز میشود. آیا این به آن معنا نیست که غرب آسیا، منطقهای که پس از فروپاشی عثمانی روی بینظمی و گسلهای حساس بنا شد، دارد نظم نوینی میپذیرد؟ آیا این مرزهای نوبنیاد که اجازه ساخت دولت-ملت را به کشورهای غرب آسیا نمیدهند، اکنون به مدد ایدئولوژی شیعی کمرنگ نمیشوند؟ آیا حاکمیتی فراملی که برخلاف خواست دولت لبنان به جان مردم آن رسیده؟ گزارش میگوید: «در روزهای اخیر شرکت ردیابی نفتکش تانکر ترکرز مدعی شده که سومین نفتکش حامل سوخت ایران در حال حرکت بهسمت لبنان است. این در حالی است که نخستین محموله سوخت ایران روز پنجشنبه هفته گذشته وارد لبنان شد و دومین کاروان کامیونهای حامل سوخت ایران هم از مرزهای سوریه عبور کرده و در حال حرکت بهسمت مقصد خود در لبنان است. حزبالله با واردات سوخت از ایران، قدم تاریخی برداشته و حالا اعلام کرده که سوخت دریافتی از ایران شامل بنزین، مازوت و گازوئیل است که بخشی از آن بهصورت رایگان تحویل بیمارستانها و دیگر نهادهای عمومی خواهد داد و بقیه آن را هم به بخش خصوصی و باقیمت ارزان خواهد فروخت. این مسئله میتواند نقشی کلیدی و فوری در کاهش نسبی بحران انرژی در لبنان داشته باشد و فضا را برای واردات هرچه بیشتر سوخت از ایران مهیاتر کند، بازی که برای ایران و حزبالله دو سر برد است. از یکسو ایران در شرایط تحریم بهبازار جدیدی دسترسی پیدا میکند و از سوی دیگر نیز حزبالله لبنان میتواند از این اقدامات خود دستاوردهای سیاسی چشمگیری حاصل کند.»
این به معنای گسترش هژمون منطقهای ایران از هژمون نظامی در سوریه و عراق، به هژمون اقتصادی در لبنان است. آنچه که امانوئل ماکرون در سفر سال گذشته خود به بیروت پس از انفجار عظیم بندر لاذقیه به دنبالش بود، اکنون با نقشآفرینی مؤثر ایران در حال رسیدن به ما است. همچنین معلوم میشود که اکنون نهال مقاومت تبدیل به درختی شده که در تمام منطقه نهفقط شاخه، که ریشه دارد و علاوه بر جنگ نظامی، جنگ اقتصادی نظام سلطه را نیز شکست میدهد.
جواد شاملو
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.