میقاتی در خاک
جواد شاملو
بیستم اسفندماه به نام روز راهیان نور نامگذاری شده است. مراسمی که در یک بازه حدودا یک ماه و نیمه از اواخر بهمن تا نیمه فروردین برگزار میشود. کاروانهای راهیان نور از دانشگاهها و مدارس یا از پایگاههای بسیج و مساجد به سمت جبههها میآیند. بسیاری نیز به طور خانوادگی و به صورت شخصی راهی جنوب میشوند و در این بیابانها خانوادههایی را میبینی که با بچههای کوچک در گوشهای از این بیابانها نشستهاند. بیابانهایی که اگر زمان را حدودا چهل سال برگردانی، درست در همین روزها و شبهای اسفند، عرصه قیامت بودهاند و از زمین و آسمانشان آتش میباریده است.آب و هوای خوزستان در اسفندماه بینظیر است. روزهایی بهاری و شبهایی خنک، دشتهای خوزستان را دلانگیز میکند و باد، به یاری پرچمهای سرخ یا حسین و یا فاطمهالزهرا میآیند تا پرچمها با اهتزازشان با زائران سخن بگویند. این بیابانها، رستنگاه جوانان است. علاوهبر نیها و پرچمها، شانههای جوانان هم میلرزد. این گریهها، گریههای عهد است. گریههایی که بوی توبه و بازگشت میدهد. حتی روضهها در این بیابانها حکم توبهنامه دارند. اینجا حرمی نیست، قبری نیست، اثری تاریخی نیست؛ اینجا فقط بیابان است و بیابان و آدم در بیابان به دنبال خودش میگردد. از اساس صحرا با آسمان پاکش و شعشعههای خورشیدش و سکوت سحرآمیزش، آدم را به یاد خدا میاندازد؛ تا چه رسد به آنکه بدانی روی همین بیابان، خون چند هزار آدمی که انگیزهای جز خدا نداشتهاند روی زمین ریخته است. در بیابان که پوشیده از خس و خاشاک است، تو هم چه بخواهی و چه نخواهی خس میشوی و بیابانی که مقتل اولیای خدا باشد میقات است. در این جبههها نیاز نیست هوش و بینش جلال آل احمد را داشته باشیم تا دریابیم خسی هستیم در میقات. در این سرای خاک، به دنبال خمیره گل خودت میگردی. همان گلی که از اضافه خاک خلقت اهل بیت علیهم السلام است. تکهای جواهر که در روحت پنهان شده و شهدا آن را یافته بودند. آن را یافته بودند تا در روحشان بتپد. این گل در روح آنها میتپید که در عملیات خیبر در پاسخ این خبر که احتمال برگشتن از عملیات پایین است؛ صدای لبیک یاحسین از رزمندهها بلند میشود. خیبر یکی از عملیاتهای گسترده و پرتلفات است که همچون کربلای پنج در اسفندماه واقع شد و همت و باکری در خلال آن به شهادت رسیدند.
در میان مناطق عملیاتی جنوب، شلمچه، طلائیه و فکه به وضوح حال و هوای دیگری دارند. آنچه این مناطق را متمایز میکند در فکر اول تعداد بالای عملیاتهای انجامشده و شهدای آنها است که با اختلاف از مناطق دیگر بیشتر است و جلوه مظلومیت سپاه حق را بازتاب دیگری میدهد. همچنین شاید بتوان گفت جنگ در آن سالها به خلوص و بلوغی رسیده بود که داستان آن عملیاتها را مملو از ارتباط با اهل بیت و ذکر و یاد خدا میگرداند. جبههها و داستانهای آن، معدن احساس است.
راهیان سفر خاک است و ما خاک را دوست داریم. ما خاک را دوست داریم، نه چون از خاکیم، چون خاک ما را یاد عزیزانمان میاندازد، کسانی که دوستشان داشتیم را روی خاکها کشتند.
دلمان برای آن خاکی که از سیدالشهدا تا حاجقاسم روی آن افتادند تنگ میشود، دلم برای آن خاکی که آخرین سهم عزیزانمان از دنیا بوده تنگ میشود. یکی از لذتبخشترین بوسهها، بوسه بر خاک است. کم پیش میآید آدمیان که ابنای خاکاند آن را ببوساند اما در سرزمینی مثل شلمچه راحت خاک را میبوسی و چه احساس رهایی خاص و عجیبی دارد بوسیدن خاک. خاک را میبوسی چون میدانی آنچه رویش پا گذاشتهای تنها خاک نیست. این جمله را راویان زیاد میگویند که بچههای تفحص استخوانهای شهدا را از دل خاک بیرون کشیدند؛ گوشت و پوست و استخوان و چشم شهدا چه شد؟
خاک. تبدیل به خاک شد. دارم از ۱۰هزار جسد روی یک قسمت از یک دشت سخن میگویم. ۱۰هزار جسد… ۱۰هزار نفر… ۱۰هزار آدم… نه. اینها هیچکدام واحد خوبی برای شمارش شهیدان نیستند. شهیدان را باید با واحد مادر شمرد. چند مادر داغ جوان دید؟ چند مادر چشم به راه فرزند ماند؟ چند مادر به کوچه خالی چشم دوخت؟ چند مادر به اخبار تفحص دل بست؟
جنگ ما داستانی عجیب بوده. اگر نبود کربلا؛ به راحتی میشد گفت داستانی بینظیر بوده. جنگ ما شبیه داستان کربلا بود، نه شبیه آنجا که دهها هزار نفر مقابل حدودا صد نفر ایستادند؛ شبیه آنجا که حدودا دهها هزار نفر مقابل یک نفر ایستاده بودند. جنگ ما حکایت چند نفر به یک نفر بوده است. با تمام افتخار و با تمام تنفری که از زبانهایی که با این دفاع مقدس تعامل ضدجنگ دارم میگویم خلاصه داستان دفاع هشتساله همان جمله زینب کبری در کاخ یزید؛ خلاصه سفرهای راهیان نور نیز جز این نیست: ما رأیت الا جمیلا.
جواد شاملو , دفاع مقدس , راهیان نور
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.