شناسه خبر : 78822
پرینتخانه » فرهنگی, مطالب روزنامه
تاریخ انتشار : 03 دی 1401 - 6:50 |
ماهیت نهضت فاطمی دفاع از نظام اسلامی است
مدافع شأن رسالت
ماجراهای غزوه حنین، یکی از عبرتآموزترین قضایای دوران حیات پیامبر اعظم صلوات الله علیه است. خاصه ماجراهای پس از جنگ و موعد تقسیم غنائم جنگ. غنائم این جنگ در منطقهای به نام جعرانه تقسیم شد که اکنون مسجدی را به یادگار آن غزوه در آن مکان بنا کردهاند. اما چه چیز ماجراهای تقسیم غنائم حنین را مهم میکند؟
جواد شاملو
ماجراهای غزوه حنین، یکی از عبرتآموزترین قضایای دوران حیات پیامبر اعظم صلوات الله علیه است. خاصه ماجراهای پس از جنگ و موعد تقسیم غنائم جنگ. غنائم این جنگ در منطقهای به نام جعرانه تقسیم شد که اکنون مسجدی را به یادگار آن غزوه در آن مکان بنا کردهاند. اما چه چیز ماجراهای تقسیم غنائم حنین را مهم میکند؟ در اسلام مفهوم پیچیدهای هست که درکش دشوار است و خیلی دشوارتر، عمل به آن است. این مسئله با یکی از کلیدیترین عناصر جامعه پیوند دارد؛ قدرت. قدرت همواره محل نزاع است و سوژه میل. بتی است که پرستیده میشود و متاعی است که حرص را بر میافروزد. در اسلام آنچه تکلیف قدرت را معین میکند و تبدیل به شیرازه جامعه و حتی دین میگردد، اصل امامت و ولایت است.
وقتی غزوه حنین با تمام ماجراهای آن تمام شد نوبت به تقسیم غنائم رسید. پیامبر بخش مهم و قابل توجهی از غنائم را به مشرکین تازه مسلمان شده داد، امثال ابوسفیان. در اینجا انصار که سالها برای اسلام زحمت کشیده بودند و جان و مال فدا کرده بودند؛ جا خوردند. انصار گروهیاند که خداوند در قرآن آنان را ستایش فرموده. در سوره حشر میخوانیم: «وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ و [برای] کسانی [از انصار است] که پیش از مهاجران در سرای هجرت و ایمان [یعنی مدینه] جای گرفتند، [و] کسانی را که به سوی آنان هجرت کرده اند دوست دارند، و در سینه های خود نیاز و
چشم داشتی به آنچه به مهاجران داده شده است نمی یابند، و آنان را بر خود ترجیح می دهند، گرچه خودشان را نیاز شدیدی [به مال و متاع] باشد. و کسانی را که از بخل و حرصشان بازداشته اند،
اینان همان رستگارانند». این آیه تصریح میکند انصار مال و متاعی را به مهاجران میبخشیدند که خود به آن خصاصه داشتند؛ یعنی نیاز شدید و مبرم. همچنین میفرماید این کارها از روی اکراه نبود بلکه انصار قلبا مهاجران را دوست داشتند. پس انصار به واقع خدمتگزار اسلام بودند و در نظر خودشان، توقع به حقی داشتند. آنان معتقد بودند آن سهم ویژه و چشمگیر، باید به کسانی که برای اسلام هزینه دادند میرسید و نه به کسانی که برای اسلام هزینه آفریدند و هنوز هم معلوم نیست ایمانشان چقدر واقعی باشد و حتی در همین جنگ حنین، فرار را بر قرار ترجیح داده بودند. آخر ابوسفیان و معاویه چرا باید بیشترین سهم را بگیرند. این گروه از انصار حساب و کتابهای خود را ادامه دادند و گفتند ما از خزرج و اوس هستیم و ابوسفیان و اهل او از قریش. نکند…
ریشسفید این گروه معترض سعدبن عباده؛ رئیس قبیله خزرج بود. او اعتراض را به ظن خود محتاطانه به پیامبر میرساند؛ اما نکته مهمی شاید ناخواسته، عیان میکند. او میپرسد این شکل از تقسیم غنائم، دستور شما بود یا دستور خدا؟ این سؤال، نگاه برخی از مسلمین به پیامبر را نشان ما میدهد. بر مبنای این نگاه پیامبر نه تنها میتواند در مواقعی غیرخدایی تصمیم بگیرد و از خدا جدا شود، بلکه نحوه اداره امور توسط او هم میتواند محل سؤال باشد. یعنی هم عصمت زیر سؤال میرود و هم رسالت. پیامبر نه تنها میتواند اشتباه کند، بلکه از اساس رهبری او محل اشکال است. گویی نه اینکه او رهبر و امام جامعه است و باید از او اطاعت کرد و گویی لازم است مطمئن شویم دستور او وحی بوده یا خیر. با این سؤال، معلوم میشود برخی در کنه ضمیر خود برای پیامبر تنها شأن ابلاغ را به رسمیت میشناختهاند و رسالت پیامبر که پیادهسازی دستورات الهی است را وظیفه او نمیدانستهاند. این نگاه در جای دیگر نیز خود را نشان میدهد. زمانی که پیامبر در بستر بیماری بود و کاغذ و دواتی خواست تا وصیتهای مهمش را بنویسد و آن وقت کسی گفت: «حسبنا کتاب الله». این جمله یعنی پیامبر تنها شأن ابلاغ داشته؛ باقی راه را خود ما بلدیم و لازم نیست دستمان الزاما در دست پیامبر خدا باشد. در همین جنگ حنین و بر سر همین مسئله تقسیم غنائم، کسی که بعدها جزء خوارج میشود و در جنگ نهروان کشته، به حضرت میفرماید: «إعدل یا محمد!». او فهم ناقص خود از دین را شاغول و معیار قرار داد و با آن شاغول پیامبر را سنجید و پیامبر را از عدالت بیرون دید! سؤال اینجاست که او چگونه مسلمان ماند؟ برای فهم دین باید پیامبر را معیار قرار داد، او برای سنجش پیامبر دینی که در ذهنش بود را معیار قرار میدهد. اگر به دکتری میرویم؛ پذیرفتهایم که او میتواند ما را بهبود ببخشد؛ اگر در این مسئله شک داریم نباید به دکتر برویم یا باید دکتری پیدا کنیم که به او اعتماد داشته باشیم؛ اما وقتی اعتماد کردیم دیگر چون و چرا فایده ندارد. امروز بعضی از مردم دکترها را با داروهایی که میدهند میسنجند و نه داروها را با نسخه پزشک. با نمونههایی که در بالا ذکر شد، به خوبی گرایش به اسلام غیر سیاسی و جدایی دین از سیاست در برخی جریانهای صدر اسلام دیده میشود. پیامبر اسلام و احکام و معارف آن را آورد، خودش هم نزد ما عزیز و محترم است، اما اگر قرار باشد حکومت در ید قدرتش باشد، آن وقت اعتراضها و امراض درونی رخ مینماید.
حکومتداری و اداره جامعه، کار پیچیدهای است که معماهای آن به راحتی در ذهن افراد حل نمیشود. شاید به همین دلیل باشد که امام معصوم به تعبیر زیارت جامعه کبیره، «باب المبتلی به الناس» است. پیامبر برای متمایل کردن منافقان به اسلام و خواباندن آتش شرک در وجود ایشان، سهم بزرگتر را به آنان داد و این برای مصلحت جامعه لازم بود اما بسیاری از مردم یا نمیفهمیدند یا میل و طمعشان آنها را به نفهمیدن وا میداشت. هرچند پیامبر این استدلالها را برای آنها نیاورد و با سخنانی احساسی، وجدان آنها را تحریک کرد و جایگاه همراهی با پیامبر را دوباره به آنان یادآوری کرد. حضرت فرمود: « شما گروهى گمراه بودید که از طریق من هدایت یافتید. فقیر بودید، بى نیاز شدید. دشمن بودید، مهربان گردیدید. همگى عرض کردند: صحیح است، اى رسول خدا! پیامبر فرمود: شما مى توانید طورى دیگر به من پاسخ بگویید و در برابر خدمات من حقوقى را که بر گردنم دارید، به رخ من بکشید و بگویید: اى رسول خدا روزى که قریش تو را تکذیب کرد، ما تو را تصدیق نمودیم، قریش، تو را یارى نکرد، ما یارى کردیم؛ تو را بىپناه ساخت، ما پناه دادیم. روزى تهىدست بودى، تو را کمک کردیم. اى گروه انصار! چرا از مختصر مالى که به قریش دادم تا آنها در اسلام استوار گردند و شما را به اسلام خود واگذار نمودم دلگیر شدید. آیا راضى نیستید که دیگران مال و گوسفند ببرند و شما پیامبر را همراه خود ببرید؟ به خدا سوگند! اگر همه مردم به راهى بروند و انصار به راه دیگر، من راه انصار را انتخاب مى کنم».
حضرت زهرا سلامالله علیها پس از پیامبر با جدایی نهاد دین از نهاد سیاست جنگید. رسالت پیامبر و امامت بعد او جریان داشت و منحصر کردن اطاعت از پیامبر به اطاعت از وحی، انحرافی بود که در درجه اول با خود وحی و آیات مختلف قرآن ناسازگاری داشت. حضرت زهرا برای احیای شأن رسالت و امامت پیامبر وارد میدان شد که چه در زمان حیات پیامبر و چه پس از وفات ایشان، مورد غفلت عمدی یا سهوی مردم بود. جدایی اسلام از سیاست، یعنی امضای حکم عدم اجرای فرمان خدا در جامعه و از این رو دخت گرامی پیامبر از کلیت نظام اسلامی دفاع میکرد.
ماجراهای غزوه حنین، یکی از عبرتآموزترین قضایای دوران حیات پیامبر اعظم صلوات الله علیه است. خاصه ماجراهای پس از جنگ و موعد تقسیم غنائم جنگ. غنائم این جنگ در منطقهای به نام جعرانه تقسیم شد که اکنون مسجدی را به یادگار آن غزوه در آن مکان بنا کردهاند. اما چه چیز ماجراهای تقسیم غنائم حنین را مهم میکند؟ در اسلام مفهوم پیچیدهای هست که درکش دشوار است و خیلی دشوارتر، عمل به آن است. این مسئله با یکی از کلیدیترین عناصر جامعه پیوند دارد؛ قدرت. قدرت همواره محل نزاع است و سوژه میل. بتی است که پرستیده میشود و متاعی است که حرص را بر میافروزد. در اسلام آنچه تکلیف قدرت را معین میکند و تبدیل به شیرازه جامعه و حتی دین میگردد، اصل امامت و ولایت است.
وقتی غزوه حنین با تمام ماجراهای آن تمام شد نوبت به تقسیم غنائم رسید. پیامبر بخش مهم و قابل توجهی از غنائم را به مشرکین تازه مسلمان شده داد، امثال ابوسفیان. در اینجا انصار که سالها برای اسلام زحمت کشیده بودند و جان و مال فدا کرده بودند؛ جا خوردند. انصار گروهیاند که خداوند در قرآن آنان را ستایش فرموده. در سوره حشر میخوانیم: «وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ و [برای] کسانی [از انصار است] که پیش از مهاجران در سرای هجرت و ایمان [یعنی مدینه] جای گرفتند، [و] کسانی را که به سوی آنان هجرت کرده اند دوست دارند، و در سینه های خود نیاز و
چشم داشتی به آنچه به مهاجران داده شده است نمی یابند، و آنان را بر خود ترجیح می دهند، گرچه خودشان را نیاز شدیدی [به مال و متاع] باشد. و کسانی را که از بخل و حرصشان بازداشته اند،
اینان همان رستگارانند». این آیه تصریح میکند انصار مال و متاعی را به مهاجران میبخشیدند که خود به آن خصاصه داشتند؛ یعنی نیاز شدید و مبرم. همچنین میفرماید این کارها از روی اکراه نبود بلکه انصار قلبا مهاجران را دوست داشتند. پس انصار به واقع خدمتگزار اسلام بودند و در نظر خودشان، توقع به حقی داشتند. آنان معتقد بودند آن سهم ویژه و چشمگیر، باید به کسانی که برای اسلام هزینه دادند میرسید و نه به کسانی که برای اسلام هزینه آفریدند و هنوز هم معلوم نیست ایمانشان چقدر واقعی باشد و حتی در همین جنگ حنین، فرار را بر قرار ترجیح داده بودند. آخر ابوسفیان و معاویه چرا باید بیشترین سهم را بگیرند. این گروه از انصار حساب و کتابهای خود را ادامه دادند و گفتند ما از خزرج و اوس هستیم و ابوسفیان و اهل او از قریش. نکند…
ریشسفید این گروه معترض سعدبن عباده؛ رئیس قبیله خزرج بود. او اعتراض را به ظن خود محتاطانه به پیامبر میرساند؛ اما نکته مهمی شاید ناخواسته، عیان میکند. او میپرسد این شکل از تقسیم غنائم، دستور شما بود یا دستور خدا؟ این سؤال، نگاه برخی از مسلمین به پیامبر را نشان ما میدهد. بر مبنای این نگاه پیامبر نه تنها میتواند در مواقعی غیرخدایی تصمیم بگیرد و از خدا جدا شود، بلکه نحوه اداره امور توسط او هم میتواند محل سؤال باشد. یعنی هم عصمت زیر سؤال میرود و هم رسالت. پیامبر نه تنها میتواند اشتباه کند، بلکه از اساس رهبری او محل اشکال است. گویی نه اینکه او رهبر و امام جامعه است و باید از او اطاعت کرد و گویی لازم است مطمئن شویم دستور او وحی بوده یا خیر. با این سؤال، معلوم میشود برخی در کنه ضمیر خود برای پیامبر تنها شأن ابلاغ را به رسمیت میشناختهاند و رسالت پیامبر که پیادهسازی دستورات الهی است را وظیفه او نمیدانستهاند. این نگاه در جای دیگر نیز خود را نشان میدهد. زمانی که پیامبر در بستر بیماری بود و کاغذ و دواتی خواست تا وصیتهای مهمش را بنویسد و آن وقت کسی گفت: «حسبنا کتاب الله». این جمله یعنی پیامبر تنها شأن ابلاغ داشته؛ باقی راه را خود ما بلدیم و لازم نیست دستمان الزاما در دست پیامبر خدا باشد. در همین جنگ حنین و بر سر همین مسئله تقسیم غنائم، کسی که بعدها جزء خوارج میشود و در جنگ نهروان کشته، به حضرت میفرماید: «إعدل یا محمد!». او فهم ناقص خود از دین را شاغول و معیار قرار داد و با آن شاغول پیامبر را سنجید و پیامبر را از عدالت بیرون دید! سؤال اینجاست که او چگونه مسلمان ماند؟ برای فهم دین باید پیامبر را معیار قرار داد، او برای سنجش پیامبر دینی که در ذهنش بود را معیار قرار میدهد. اگر به دکتری میرویم؛ پذیرفتهایم که او میتواند ما را بهبود ببخشد؛ اگر در این مسئله شک داریم نباید به دکتر برویم یا باید دکتری پیدا کنیم که به او اعتماد داشته باشیم؛ اما وقتی اعتماد کردیم دیگر چون و چرا فایده ندارد. امروز بعضی از مردم دکترها را با داروهایی که میدهند میسنجند و نه داروها را با نسخه پزشک. با نمونههایی که در بالا ذکر شد، به خوبی گرایش به اسلام غیر سیاسی و جدایی دین از سیاست در برخی جریانهای صدر اسلام دیده میشود. پیامبر اسلام و احکام و معارف آن را آورد، خودش هم نزد ما عزیز و محترم است، اما اگر قرار باشد حکومت در ید قدرتش باشد، آن وقت اعتراضها و امراض درونی رخ مینماید.
حکومتداری و اداره جامعه، کار پیچیدهای است که معماهای آن به راحتی در ذهن افراد حل نمیشود. شاید به همین دلیل باشد که امام معصوم به تعبیر زیارت جامعه کبیره، «باب المبتلی به الناس» است. پیامبر برای متمایل کردن منافقان به اسلام و خواباندن آتش شرک در وجود ایشان، سهم بزرگتر را به آنان داد و این برای مصلحت جامعه لازم بود اما بسیاری از مردم یا نمیفهمیدند یا میل و طمعشان آنها را به نفهمیدن وا میداشت. هرچند پیامبر این استدلالها را برای آنها نیاورد و با سخنانی احساسی، وجدان آنها را تحریک کرد و جایگاه همراهی با پیامبر را دوباره به آنان یادآوری کرد. حضرت فرمود: « شما گروهى گمراه بودید که از طریق من هدایت یافتید. فقیر بودید، بى نیاز شدید. دشمن بودید، مهربان گردیدید. همگى عرض کردند: صحیح است، اى رسول خدا! پیامبر فرمود: شما مى توانید طورى دیگر به من پاسخ بگویید و در برابر خدمات من حقوقى را که بر گردنم دارید، به رخ من بکشید و بگویید: اى رسول خدا روزى که قریش تو را تکذیب کرد، ما تو را تصدیق نمودیم، قریش، تو را یارى نکرد، ما یارى کردیم؛ تو را بىپناه ساخت، ما پناه دادیم. روزى تهىدست بودى، تو را کمک کردیم. اى گروه انصار! چرا از مختصر مالى که به قریش دادم تا آنها در اسلام استوار گردند و شما را به اسلام خود واگذار نمودم دلگیر شدید. آیا راضى نیستید که دیگران مال و گوسفند ببرند و شما پیامبر را همراه خود ببرید؟ به خدا سوگند! اگر همه مردم به راهى بروند و انصار به راه دیگر، من راه انصار را انتخاب مى کنم».
حضرت زهرا سلامالله علیها پس از پیامبر با جدایی نهاد دین از نهاد سیاست جنگید. رسالت پیامبر و امامت بعد او جریان داشت و منحصر کردن اطاعت از پیامبر به اطاعت از وحی، انحرافی بود که در درجه اول با خود وحی و آیات مختلف قرآن ناسازگاری داشت. حضرت زهرا برای احیای شأن رسالت و امامت پیامبر وارد میدان شد که چه در زمان حیات پیامبر و چه پس از وفات ایشان، مورد غفلت عمدی یا سهوی مردم بود. جدایی اسلام از سیاست، یعنی امضای حکم عدم اجرای فرمان خدا در جامعه و از این رو دخت گرامی پیامبر از کلیت نظام اسلامی دفاع میکرد.
برچسب ها
جواد شاملو , حضرت فاطمه (س)
به اشتراک بگذارید
https://resalat-news.com/?p=78822
تعداد دیدگاه : دیدگاهها برای مدافع شأن رسالت بسته هستند
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.