شریعت منهای سنت
جواد شاملو
اگر خطابه را رسانهای بدانیم که از قدیم الایام تا به امروز یکی از مهمترین مدیومهای رسانهای بوده که در آن خطیب با بهرهگیری از منطق و ادبیات، صدا و لحن و همچنین حرکات دست و بدن میتوانست تأثیراتی شگرف در مخاطبان ایجاد کرده و آنها را سرشار از انگیزه و روحیه و اندیشه گرداند، علی شریعتی یک ژورنالیست و رسانهکار مهم و جریانساز بود. این روزها دیگر کمتر شاهد خطابه هستیم چه گوش سپردن به یک خطابه نیز بعد از مطالعه یک متن بلند، کاری حوصلهسربر به حساب میآید یا به بیان بهتر، کاری است که نیاز به حوصله دارد. این روزها مردم بیشتر دوست دارند اطلاعات را به شیوهای جذاب و ساده دریافت کنند؛ بدون روتوش ادبیات و بدون آنکه نه اندیشه بلکه حتی احساس و ذوقشان بخواهد زحمت خاصی را متحمل شود. اما شریعتی و تریبون او در حسینیه ارشاد یک رسانه تمام عیار و مهم بود و تأثیرگذاری این رسانه بیش از هر چیز برآمده از ذوق و قریحه او بود. ذوق و قریحه شریعتی، خصیصهای است که هیچ کس نمیتواند انکارش کند. خصیصهای است که شریعتی را تا به امروز ماندگار کرده و طرد او را غیرلازم و مضر ساخته است. شریعتی در حوزه دین و دانش اجتماعی سخن میگفت حال آنکه نه تحصیلات حوزوی داشت و نه ظاهرا تحصیلات آکادمیک کاملا مرتبط. حوزویها و کسانی که بر اصالت دانش حوزوی تعصب داشتند نمیتوانستند نقص اندیشه دینی و فقدان نمایان تحصیلات دینی شریعتی را بپذیرند یا از کنار آن به سادگی عبور کنند؛ در نتیجه در برابر آن مواضع سفت وسخت میگرفتند و طرد شریعتی را پیشنهاد میکردند. در مقابل کسانی که دید بازتری داشته و نسبت به حرف جدید و نگاه تازه بیشتر تشنه بودند؛ اندیشه شریعتی را دارای نواقص فراوان میدانستند اما طرد کلی او را منصفانه و منطقی نمیدیدند. در این میان، بین مرحوم آیتالله مصباح، شهید بهشتی و رهبر انقلاب اختلاف برسر نقص داشتن تفکر شریعتی نیست؛ اختلاف بر سر نوع واکنش به این نواقص است. مرحوم آیتالله مصباح جایی تشریح میکند که با اولین نگاه به بخشی از نوشتههای مرحوم شریعتی، انحرافات ریشهای را در آن نوشتهها تشخیص داده و سپس افسوس خورد که چرا نمیشود با این انحرافات «مقابله جدی» کرد. در حالی آیتالله مصباح با شریعتی دنبال مقابله ریشهای بود که رهبر انقلاب معتقد بوده و هستند که «در کنار آنچه ما اشتباهات شریعتی میتوانیم نام بگذاریم چهره شریعتی از برجستگیها و زیباییهایی هم برخوردار بود.» و شهید بهشتی معتقد بود: «چرا جامعه ما به جای استفاده مثبت از چهرهها و سرمایههایش به سراغ انگ زدنهایی میرود که به این استفادههای مثبت ضرر میزند؟» البته شهید بهشتی در همین سخن پایههای اندیشه شریعتی را معارف اسلامی میداند و اذعان میکند او این معارف را «در خانه پدرشان» آموخته، نه در حوزه یا یک مرکز تحصیل دینی. همچنین پایههای علمی او نیز به تصریح شهید بهشتی برآمده از «مطالعاتی در زمینه ادبیات و جامعهشناسی» بوده است. هیچ کدام از این اندیشهها از عمق برخوردار نیست وتئوریپردازی ارمغان عمق است. اگر میبینیم شریعتی تئوریپردازی میکرد، این کار را به مدد قریحه انجام میداد.
شریعتی و دین ایدئولوژیک
آنچه در مورد پروژه فکری شریعتی مطرح است، اتخاذ یک ایدئولوژی انقلابی از معارف اسلامی بود؛ فعالیتی که هم میتواند دستاویز نقد او باشد و هم مایه تمجید از او. برای اینکه بدانیم شریعتی برای تبدیل جامعه ایران به یک جامعه انقلابی پویا چه نسخهای پیچیده بود، لازم است معانی مختلف اصطلاح ایدئولوژی را مرور کنیم.
ایدئولوژی در اندیشه مارکس، معنایی منفی داشت. مارکس که خواستگاه اجتماعی و شرایط زیست اجتماعی را قالبی میدانست که به اندیشه افراد شکل میدهد، ایدئولوژی را مجموعهای از اندیشهها قلمداد میکرد در شرایط اجتماعی منسوخشدهای به وجود آمده و هنوز به غلط در میان مردم باقی مانده بودند. مارکس عملا برای بینش و ایدئولوژی افراد اصالتی قائل نبود، بلکه آن را واکنشی میدانست که افراد به زندگی اجتماعیشان میدهند. اندیشهها در بینش او بیش از آنکه حاصل حساب و کتاب عقل باشند، حاصل زندگی اجتماعیاند و فرد ثروتمند خواهناخواه متفاوت از فرد فقیر میاندیشد. به نظر مارکس ایدئولوژیها اینگونه شکل میگیرند و برخی از آنها باقی مانده و توجیهگر وضع موجود میشوند. تبدیل میشوند به عینکی رنگی که شخص وضع موجود را از پشت آن میبیند. از نظر او دین هم یک ایدئولوژی است که جلوی حرکت جوامع به سمت وضع مطلوب را میگیرد. او تنها ایدئولوژی انقلابی طبقه عصیاندیده و کارگر را ایدئولوژی اصیل و علمی میداند که رو به جلو و آینده دارد و برای خود یک افق متصور است. در ادامه روشنفکران غربی ایدئولوژی را واجد دو معنای مثبت و منفی دانستند؛ معنای منفی همان معنایی است که مد نظر مارکس بود و معنای مثبت، همان ایدئولوژی انقلابی طبقه پرولتاریا. در شرق متفکران مسلمان، ایدئولوژی را مترادف حکمت عملی یا بایدها و نبایدها گرفتند. در این میان روشنفکران دینی نقش خود را به این صورت ایفا کردند که دین را که قبل از آن به معنای ایدئولوژی ضدواقعگرایی مخدر و ایستا میداد، تبدیل به ایدئولوژی به معنای مثبت آن کردند که به معنای اندیشه انقلابی طبقه مستضعف بود. برای مثال شریعتی با تفکیک سنت از مذهب، معنای منفی ایدئولوژی که حکم به ایستایی و جمود میکرد را متوجه سنت دانست و مذهب را یک ایدئولوژی انقلابی معرفی کرد. این نگاه او در کتاب «زن» یا «فاطمه فاطمه است» به سادگی قابل پیگیری است. او در این کتاب، حضرت فاطمه سلام الله علیها را یک زن انقلابی ایدئولوژیک مذهبی معرفی میکند و زن بیاطلاع و بیسواد و سیاستناشناس کنج خانه را زن سنتی. او در این کتاب مینویسد: «مذهب و سنت را وقتی یکی کردیم و اسلام بیزوال را نگهبان اشکال زوالناپذیر جامعه ساختیم و آن را با عقاید موروثی قومی و پدیدههای فرهنگی و تاریخی اشتباه کردیم آنگاه زمان حرکت میکند و در سر راهش سنتها، عادتها و اشکال زندگی و روابط اجتماعی و پدیدههای قومی و تاریخی و نشانههای فرهنگی قدیم را میروبد و میبرد و همه را به یک چوب میراند و اکنون مگر این دو اشتباه بزرگ را از هر دو طرف احساس نمیکنیم؟ به چشم نمیبینیم؟»
شریعتی در این سخن به وضوح تقابل مدرنیسم را نه با اسلام، که با سنت میداند و این مخالف نظرگاهی است که برای مدرنیسم ریشهای الحادی قائل است و در برابر پدیدههای مدرن هرچند طرد را پیشنهاد نمیکند؛ اما غلبه دینی و ایمانی بر آنها را لازم میداند. طبق این نظرگاه که مشهورترین نمایندهاش شهید سیدمرتضی آوینی است، مدرنیسم با روح اسلام در تضاد است اما اسلام به مدد ایمان میتواند بر آن غلبه نسبی پیدا کند و از آن متوجه آسیب به خصوصی نشود. این به معنای آن نیست که اسلام را بشود به سادگی با مدرنیسم سازگار کرد، بلکه این سازش و تلاش برای غلبه نسخهای است برای گذار از تمدن غرب به تمدن اسلامی. نمیتوان حکم کرد که هر چیز به صرف مدرن و تازه بودن با آغوش باز اسلام مواجه شود؛ بر این مبنا بمب اتم هم به عنوان یک پدیده مدرن باید توسط اسلام پذیرفته شود. اگر اسلام متحجر سنتپرست در معرض زوال و محو و فراموشی است، اسلام بیسنت هم به شدت در معرض استحاله است.
شریعتی در ادامه کتاب «زن» مینویسد: «در برابر این جبر نیرومند و فوری که مسائل را و روابط و نظامها و نیازها و مقتضیات خود را تحمیل میکرد و حتی در دورافتادهترین و عقبماندهترین جامعههای قبیلهای را در اعماق صحرا فرا میگرفت فقط و فقط گفتند: حرام است!» رادیو؟ نخرید! فیلم؟ نبینید! تلویزیون؟ ننشینید! بلندگو؟ نشنوید! روزنامه؟ نگیرید! رأی؟ ندهید! کار اداری؟ نکنید!… نتیجه چه شد؟ همین شد که میبینیم. واقعیتها مرزها را شکستند و برج و باروها را فرو ریختند و سنگرها را بر روی سنگرداران بیدفاع که به جای «مقهور کردن» دشمن مهاجم، از او قهر کرده بودند!»
دغدغه شریعتی هم مثل آوینی، مقهور کردن مدرنیسم توسط اسلام است با این تفاوت که آوینی اسلام را همان سبک زندگی سنتیای میداند که نمازش وقت دارد و سرگرمی به معنای غرق شدن در یک فیلم و غفلت را مذموم میشمارد. آوینی در تلاش است تا سنت اسلامی را در عصر مدرن حفظ کند، نه اسلام بدون سنت را. دغدغه شریعتی در مقابل متحجرین البته کاملا قابل درک است؛ اما همانگونه که پدیدههای مدرن را نباید طرد کرد، نباید هم طوری آنها را پذیرفت که موجب طرد سنت را پدید آورند. برای مثال، سنت ما این است که برای عزاداری، گرد هم جمع شویم و مجلس برپا کنیم. نباید پای تلویزیون نشستن و مجلس را از طریق تلویزیون دیدن، جایگزین حضور در مجلس شود. برای اسلام مکان، زمان و حتی تعداد جمعیت مهم است. این یک مثال کوچک است برای اینکه بدانیم بسیاری از مواقع سنت همچنان ارجحیت دارد، هرچند که این ارجحیت باعث آن نشود که پدیده مدرن را طرد کنیم. سنت الزاما به معنای ایستایی و کهنگی نیست؛ بلکه بسیاری مواقع به معنای اصالت و کهن بودن است و اسلام هم پر از احکامی که گذر زمان، هیچ تغییری در آنها ایجاد نکرده است. پیشفرض ذهنی مارکس این بود که انسانها در واکنش به جایگاه اجتماعی خود ایدئولوژی خلق میکنند. «چرا من فقیرم؟ چون خدا خواسته. حالا که فقیرم چه کنم؟ صبر کن تا بمیری، آن وقت به بهشت میروی و در آنجا ثروتمند خواهی بود، اما اگر صبر نکنی، به جهنم میروی و عذاب خواهی شد.» مارکس تفکر دینی را اینگونه میپنداشت؛ پنداری که از اساس باطل بود. با پندار اساسا باطل، نباید وارد دیالوگ شد؛ چراکه اختلاف ریشهای است. دیالوگ با پندار باطل، خطر التقات را در پی دارد. گویی روشنفکر دینی خطاب به مارکس میگوید: «آنچه تو آن را ایدئولوژی نامیدهای دین نیست بلکه سنت است که باعث خمودی و ظلمپذیری جوامع و ملتها است.» اما واقعیت میتواند هیچکدام اینها نباشد. شاید ریشه برخی خطاهای اندیشه روشنفکری دینی، پیشفرض گرفتن آراء متفکران غربی و سپس در مقام پاسخ در آمدن است. حال آنکه وقتی سؤالی غلط باشد، پاسخ نیز لاجرم غلط خواهد بود.
جواد شاملو , دکتر شریعتی
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.