شاملو؛ شاعری معلق بین وزن و بیوزنی
جواد شاملو
فرقی نمیکند در کلاس درس باشد، پشت یک باجه بانک یا نزد حراست یک اداره؛ وقتی فامیلیات شاملو باشد باید منتظر این سؤال باشی: «با احمد شاملو نسبتی نداری؟» این قضیه وقتی عجیب میشود که اقشار کاملا عامی درزمینه ادبیات این سؤال را میپرسند. غذایی سفارش دادهای و پیکی آن را آورده، پیکها معمولا غذا را داده و نداده میگذارند و میروند؛ اما اگر در یکشب سرد و بارانی زمستان، پیک بارانی به تن این سؤال را بپرسد؛ نهایتا به فکر فرو میروی. چرا معمولیترین اقشار جامعه باید یک شاعر را تا این حد بشناسند و نسبت فامیلی تو با او برایشان جالب باشد؟ ماجرا عجیبتر هم میشود وقتی این واقعیت را در نظر بگیریم که شاملو یکی از سختترین و غریبترین شعرها را به مخاطب فارسیزبان ارائه میداد و تنها مخاطب حرفهای میتوانست با شعر او ارتباط بگیرد. گوش و زبان ایرانی با وزن در پیوند است و شعر بیوزن را نمیپسندد. این قضیه برای شعر نو هم صدق میکند و شعر غریب شاملو برای اغلب مخاطبان غیرحرفهای عالم شعر، رسما تنها در ظاهر فارسی است و منجر به شکلگیری معنا در ذهن آنها نخواهد شد؛ مگر بسیار سخت و با درنگ و تأمل فراوان. درواقع شاملو بااینکه درزمینه زبان کوچه و ادبیات عامه کار کرده، اما اصلا شاعر عوامپسندی نیست. اغلب شعر او برای عموم مخاطبان شعر فارسی کاملا ممتنع است و مطلقا قفل. پس میتوان مطمئن بود راز شهرت بسیار عظیم او، قطعا در ارتباطگیری خیل عظیم مخاطبان عامی با او نیست.
این اتفاق در مورد مرحوم شجریان هم رخ میدهد. شجریان موسیقی سختی ارائه میدهد و تحمل خصوصا آوازهای او برای مخاطب عام، سنگین است؛ بااینحال میبینیم شهرت او شدیدا فراگیر است. در مورد اینکه این اتفاق برای شجریان چرا رخ داده در این مجال نظری نداریم، اما در مورد شهرت شاملو، دکتر محمدرضا شفیعیکدکنی پاسخی دارد. ایشان در کتاب «با چراغ و آینه؛ در جستوجوی ریشههای تحول شعر معاصر ایران» مینویسد: «تو بهتر از هرکسی میدانی که آنچه ا. بامداد یا احمد شاملو را میسازد اگر به صد جزء تقسیم شود، پنجاه تا شصت درصدش ربطی به شعر ندارد. این شهرت و اعتبار نتیجه پنجاه شصت سال حضور مستمر در روزنامهها است. مدتی حزب توده او را بزرگ میکرد، بعد سلطنتطلبها، بعد چریکها، حالا هم ناراضیان از اوضاع کنونی. و این بزرگ کردنها بههیچوجه صددرصد به شعر او مربوط نیست، مربوط به موقعشناسی اوست و به قول خودش – با الهام از تعبیری از مایاکوفسکی – «سفارش زمانه» را پذیرفتن. نه اخوان، نه فروغ، نه نیما، نه سپهری، هیچکدام اینطوری سفارش زمانه را نتوانستند بپذیرند. در تهران که بودم، یکی از دانشجویان علوم اجتماعی صد شماره مجله آدینه را برای یک مطالعه فرهنگی تحلیل کامپیوتری کرده بود. میگفت: در این صد شماره، در تمام شمارهها – جز چند مورد استثنایی – نام شاملو آمده است و در تمام موارد با القابی از نوع «شاعر بزرگ میهن ما»، «شاعر بیهمتای »
و… عناوینی که الان به یادم نمانده و راست میگفت. عکسها و تفضیلات و اخبار درباره او. اما در همین صد شماره اسم نیما و اخوان و فروغ فقط نیما و اخوان و فروغ هستند بدون هیچگونه صفت و به قول فرنگیها اپیتتی (epithet )اما او همیشه با عنوان شاعر بزرگ قرن، شاعر بزرگ میهنمان و … پنجاه سال شب و روز، در وسیعترین نشریههای سیاسی و فرهنگی، درباره شاطر عباس صبوحی اگر تبلیغ شده بود حالا جایزه نوبل را به اولاد و احفاد شاطر عباس میدادند، شاملو که جای خود دارد.»
درواقع احمد شاملو یک چهره رسانهای بود. هم خودش کار رسانهای میکرد و مجله درمیآورد و هم رسانهها او را بزرگ میکردند. این به معنای آن نیست که شاملو شاعر خوبی نبود و رسانهها بزرگش کردند و مقصود استاد شفیعی کدکنی هم هرگز این نیست. بلکه اساسا با شعر خوب نمیتوان به شهرتی با این پایه رسید. کدامیک از شعرای تراز اول معاصر ما همچین شهرتی دارند؟ فریدون مشیری، اخوان ثالث، ابتهاج و خود شفیعی کدکنی اگر ازنظر پایه ادبی و هنری برتر از شاملو نباشند (که به نظر من قطعا هستند) کمتر از او هم نیستند. منظور استاد کدکنی آن است که به جوانان جویای نام بگوید راه شهرت از شعر سپید و این حرفها نمیگذرد.
شاملو شاعر خوبی است اما هرگز نمیتواند با مردم خود ارتباط بگیرد و نماینده خوبی برای آنها باشد و شهرت او و جا افتادن او بهعنوان ملکالشعرای شعر معاصر، یک فاجعه ادبی است. شعر معاصر برای این منصب کاندیداهای متعدد دیگری با اولویتهای بالاتر وجود دارد که در سبک و فرم و تکنیک و اندیشه، ایرانیترند. احمد شاملو یک روشنفکر تمامعیار بود و میانه چندان خوبی با سنت هنری ایران نداشت. نه الزاما به این معنا که او دشمن عظمای ادب ایران بود اما منزجر بود از اینکه راه آنها را ادامه بدهد و مجد و ثنای آنها را بر زبان بیاورد.
صحبتهای انتقادی و طعنآلود و وهنآمیز شاملو و در باب ساختمان و ردیفهای موسیقی سنتی و مقایسه آن با موسیقی کلاسیک غرب، کاملا روشن و غیرقابلانکار است. شاید هم نتوان گفت این شاعر سنتستیز بود، اما دستکم بیشک سنتگریز بود و مهمترین جلوه این سنتگریزی هم در حذف کامل وزن خود را نشان میدهد.
شعر و خصوصا شعر فارسی نسبت زیادی با موسیقی دارد و قلههای شعری ما بهطور اساسی با موسیقی آشنا بودهاند. در قلمروی شعر سنتی فارسی پادشاهی قدرتمندتر از وزن وجود ندارد که بشود برعلیه آن شورید. نیما قدری از استبداد آن کاست اما هرگز به کل با آن درنیفتاد. چراکه وزن در تاروپود این فرهنگ تنیده شده و تنها مختص شعر نیست. شعر شاملو تعریف دستوری و نچسب شعر را به سخره گرفت؛ یعنی چه که «شعر یعنی کلام مخیل موزون مقفا»؟ شعر از قلمرو تعریف بیرون است. بهاینترتیب امکان دیگری به سازوبرگ سرایش شعر فارسی اضافه شد به نام شعر سپید. شمشیر بران این زبان کماکان غزل است؛ اما چه اشکالی دارد اگر امکانات معاصر همچون خنجرهای کوچک و چابکی در دو سوی زره شاعر جای بگیرند؟
بااینحال وزن بهکل از شعر شاملو حذف نشد. شاملو از وزن بین کلمات کاست و وزن را بر روی کلمات سوار کرد. این شعر گرچه موسیقی ندارد اما کلماتش سنگیناند. ویدئویی که شاملو از پل الوار شعری میخواند و با آن بغض میکند، بسیار دیده شده است. «زخمی بر او بزن، عمیقتر از انزوا». بهراستی در این مصرع تمام کلمات در خدمت عمق بخشیدن به معنای انزوا پشتهم ردیف شدهاند. این جمله موسیقی ندارد، اما کلمه انزوا به سنگینی بر سر آدم خراب میشود.
در مواجهه با شعر شاملو بیش از آنکه با هنر او طرف باشیم، با ظرفیت زبان فارسی طرفیم. فارسی زبانی است که حتی به ساز شاعر بدقلقی همچون شاملو هم میرقصد. زبانی که علاوهبر خوشاهنگ بودن کلماتش که آن را شدیدا مناسب کلام موزون میگرداند، از عمقی برخوردار است که میتواند حتی بدون وزن و قافیه، خلق شعر کند.
بالاتر نوشتیم برای انتخاب بهترین شاعر معاصر افرادی اولویت دارند که از او ایرانیترند. چراکه حتی جهان فکری و متافیزیک شعر شاملو هم ایرانی نیست. به بیان دقیقتر ارجاعات و تشبیهات او، با ملات فرهنگ ایرانی نیست. برای روشنتر شدن این ادعا، میتوان بازهم به سخنی از دکتر شفیعی کدکنی ارجاع داد. ایشان در جلد نخست کتاب «این کیمیای هستی» میگوید: «یک جا در مقالهای نوشته بودم که اشاراتی که به تورات و انجیل در شعرِ شاملو میشود، از عوارضِ تأثیرِ غرب است و او به من میگفت: هرگز چنین نیست. دیوان حافظ پر است از اشارات به تورات و داستانهای آن. گفتم: در کجای دیوان حافظ و در کجای دیوان خاقانی – که خود تربیت نیمهمسیحی داشته – از جُلجتا و باغِ جِتْسِمانی سخن رفته است؟ گفت: راست میگویی و پذیرفت. شک نیست که شعر فارسی از اساطیرِ سامی تجزیهپذیر نیست؛ بهخصوص شعر غنایی ما و بهویژه اوج آنکه شعر فارسی عرفانی است. این شعرها چنان با رموز و اشارات زندگی پیامبران سامی به همآمیخته که اگر بخواهیم از آنها صرفنظر کنیم نیمی از شاهکارها را باید بهدور بریزیم. کافی است نگاهی به دیوان حافظ بیفکنیم و ببینیم که چه رمزها و کنایاتی پیرامونِ نام آصف برخیا و آدم (و بهشت عدن) و خضر و ابراهیم خلیل و لحن داود و زلیخا و سامری و سلیمان و شدّاد و شعیب و عیسی و قارون و موسی و نمرود و نوح در آن به وجود آمده است، اما این نکته را نباید از یاد بُرد که این نامها و اسطورههای پیوسته به آنها از صافیِ عقایدِ اسلامی گذشته و با تصویری صددرصد اسلامی داخل ادبیات و فرهنگ ما شده است؛ در تحلیلِ نهایی، اسلام صورت پالایش یافته
و متکامل تمام ادیانی است که عهد قدیم و عهد جدید نمایندگان آن هستند. اما آنچه امروز، در شعر معاصر ما، نمودار میشود آن چیزی نیست که از صافی هزار و چهارصدساله فرهنگ و تمدن اسلامی گذشته بلکه چیزی است که مستقیم از زندگی مسیحیت امروز و عقاید مسیحیان و یهودیانِ غرب مایه میگیرد و گاه از چشمانداز یک مسیحیِ زندیق.»
شعر شاملو از جهتی بیوزن و از جهت دیگر وزین است. بیوزن است چون وزن عروضی ندارد و وزین است چون کلمات در آن بار دارند. اما قضاوتهای ادبی شاملو نسبت به تراث شعر فارسی، مطلقا بیوزن و بیارزشاند. شاملو بهعنوان یک منتقد ادبی، هیچچیز در چنته ندارد و شایسته این عنوان نیست. زندگی شخصی او هموزنی ندارد. شاعر در فرهنگ ایرانی، هم عالم است، هم حکیم و بعضا هم عارف و هم فیلسوف و هم شیخ و هم فقیه. در شعر معاصر نیز شاعری که علاوه بر شعر و کلام، زیست وزین هم داشته باشد کم نداشتهایم. اما زیست شاملو بیوزن است و بهاینترتیب شاملو شاعری است معلق بین وزن و بیوزنی.
شعر شاملو از جهتی بیوزن و از جهت دیگر وزین است. بیوزن است چون وزن عروضی ندارد و وزین است چون کلمات در آن بار دارند. اما قضاوتهای ادبی شاملو نسبت به تراث شعر فارسی، مطلقا بیوزن و بیارزشاند. شاملو بهعنوان یک منتقد ادبی، هیچچیز در چنته ندارد و شایسته این عنوان نیست. زندگی شخصی او هموزنی ندارد. شاعر در فرهنگ ایرانی، هم عالم است، هم حکیم و بعضا هم عارف و هم فیلسوف و هم شیخ و هم فقیه. در شعر معاصر نیز شاعری که علاوه بر شعر و کلام، زیست وزین هم داشته باشد کم نداشتهایم. اما زیست شاملو بیوزن است و بهاینترتیب شاملو شاعری است معلق بین وزن و بیوزنی.
احمد شاملو , جواد شاملو
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.