اخبار ویژه »
شناسه خبر : 84660
پرینتخانه » فرهنگی, مطالب روزنامه, ویژه
تاریخ انتشار : 30 فروردین 1402 - 6:24 |
سخن ملکی است سعدی را مسلم!
سعدی؛ نقشی بر کتیبه زیبایی
بارها با خودم فکر کردهام اگر تمام آثار و کتب زبان فارسی به یکباره از پهنه جهان حذف شود و تنها یک کتاب کلیات سعدی بر جای بماند، نمیتوان گفت زبان فارسی نابود شده است. چراکه در این صورت، از هر میوه باغ زبان فارسی، هنوز بهترین آن موجود است. هم در شعر و هم در نثر. هم در مثنوی و هم در غزل. هم در عاشقانه و هم در وعظ و اندرز و خطابه. هم در حکایت، هم در حکمت. هم در کلام فاخر، هم در کلام سافل هزل. درست است که دیوان حافظ، گوهر یکتای دریای ادب فارسی است.
جواد شاملو
بارها با خودم فکر کردهام اگر تمام آثار و کتب زبان فارسی به یکباره از پهنه جهان حذف شود و تنها یک کتاب کلیات سعدی بر جای بماند، نمیتوان گفت زبان فارسی نابود شده است. چراکه در این صورت، از هر میوه باغ زبان فارسی، هنوز بهترین آن موجود است. هم در شعر و هم در نثر. هم در مثنوی و هم در غزل. هم در عاشقانه و هم در وعظ و اندرز و خطابه. هم در حکایت، هم در حکمت. هم در کلام فاخر، هم در کلام سافل هزل. درست است که دیوان حافظ، گوهر یکتای دریای ادب فارسی است. درست است که شاهنامه فردوسی، قله ستبر و بلندی است که سینه آسمان ادب فارسی را شکافته. درست است که مولوی در غزلیات شمس و مثنوی مرزهای شعر عرفانی فارسی را ترسیم کرده. درست است که قصههای حکیم نظامی گنجوی، در اوج درام قرار دارد؛ درست است که تاریخ بیهقی معدن حلاوت نثر است؛ اما هیچ شاعری در رشتهکوه ادبیات فارسی نتوانسته به چنین تنوعی در ادبیات دست یابد که شیخ مصلحالدین دست یافت. از این رو هرچند بیتی بد و جعلی و منسوب به فردوسی میگوید: «بسی رنج بردم در این سال سی؛ عجم زنده کردم بدین پارسی»، مدال بیمه کردن زبان فارسی را باید به گردن سعدی آویخت. کلیات سعدی، یک کتاب نیست. کتیبهای است از سنگ خارای زیبایی که زمان آن را گزندی نمیرساند. سعدی را شیخ شاب خواندهاند؛ حال آنکه او هفتصد سال پیش میزیست و کسی چهرهاش را ندیده است. این لقب، از چهره آثار او برگرفته شده است. در مجموعه آثار سعدی، نوعی نشاط، جوانی، تازگی، شوخطبعی و سرزندگی دیده میشود که باعث میشود صاحب آن را مردی جوان، زیرک، خندان و نمکینطبع تصور کنیم. حتی غزلیات بعضا سوزناک او، در موسیقی و فرم کلام اندوهبار و غمانگیز نیستند؛ هرچند بتوان از آنها دریافت غمبار نیز داشت. سعدی با این اوصاف، بهار شعر فارسی است و کلیات او به سان اردیبهشتی در میان ادبیات فارسی میدرخشد. دیباچه گلستان و بیت «اول اردیبهشتماه جلالی» باعث شده روز نخست اردیبهشت به نام او نامگذاری شود، او خود دیباچه گلستان ادبیات ماست.
اما آیا اتفاقی است که این دو شاعر اسطورهای هر دو از یک خطه برخاستهاند. و آیا اتفاقی است که خطه شیراز مهد شاعران بزرگ دیگری همچون مجد همگر نیز بوده است و آیا بیدلیل است شاعران شیرازی همه در وصف این شهر نیز سرودهاند؟ شیراز مادر شاعران است و کملطفی است اگر از این فرزندان پرآوازه بگوییم و از مادر سخنی به میان نیاوریم. چنانکه عبدالحسین رزینکوب در کتاب «درباره زندگی و اندیشه حافظ» مینویسد: «در روزهایی که شیراز مثل یک خاتم فیروزهٔ بواسحاقی درخشان و بیغبار در انگشت قدرت شاه شیخ تلألؤ داشت، حافظ روزهای جوانی را میگذرانید و شاید با پادشاه اینجو چندان تفاوت سنی نداشت. شیرازِ پرغوغا در سکوت و آرامش به سر میبرد و شاه ابواسحق، حکمران محبوب شهر نیز که مدعیان را از میدان به در کرده بود جز از جانب امیر یزد – محمد مظفر – دلنگرانی نداشت.
با اینهمه جوانی و شادخواری، خاصه در هوای سکرانگیز لطیف شیراز، این دلنگرانی را هم از خاطر او برده بود.
نارنج، آن که میوهاش درخت طور را به یاد سعدی میآورد، لطف خاصی داشت و باغهای آن که آگنده از سروهای بلند بود، جای مناسبی بود برای غرق شدن در تأملات و رؤیاها. در باغها و خانهها درختان گوناگون بود، سردسیری و گرمسیری؛ چنانکه انواع میوهها – از گیلاس و انار و انجیر و نخل و نارنج در آن خاک طربانگیز پرورش مییافت، نه از سرمای زمستان به آنها آسیبی میرسید نه از گرمای تابستان. درخت سرو از خیلی قدیم در شهر نموی تمام مییافت و عبث نیست که جلال و رعنایی آن شاعران را به یاد قامت و بالای زیبارویان میانداخت. در بین تفرجگاههای شهر، تکیهٔ سعدی بود، نزدیک سرچشمهٔ رکنآباد، باغ و زاویهٔ سعدی. در اینجا روزگار، سعدی را به خاطر میآورد.
تنها حافظ نبود که «نسیم خاک مصلی و آب رکنآباد» او را اجازت به سیر و سفر نمیداد. مؤلف شیرازنامه هم در همین زمانها وقتی به بغداد رفته بود (سال ۷۳۴) همهجا از شیراز صحبت میکرد و گمان داشت تمام خواص و اوصاف که حکما و اطباء دربارهٔ آب لازم شمردهاند جمله در آب رکنآباد پیدا میشود. در شهر چیزی که فراوان پیدا میشد ابواب خیر بود –مساجد، مدارس و خانقاهها– که املاک بسیار بر آنها وقف بود، اما از این اوقاف بسیار که فقیه مدرسه را «دست» میداشت چیز درستی به آنچه مصرف واقعی بود نمیرسید و بیشتر در دست خورندگان بود؛ خورندگانِ اوقاف.
شاه شیخ در شادخواری و عشرتجویی خویش این همه را آزاد میگذاشت. اما بعدها، محمد مظفر به بهانهٔ آنکه «ضبط و نسق» موقوفات کند، تمام اوقاف را به مقاطعه بِستَد و اکثر آنها دیوانی شد (متصل شد به اموال حاکمیتی). این اوقاف و مساجد رنگ مذهبی خاصی به شهر میداد. شهر به علمای خود مینازید و به صوفیه و زهاد خویش نیز از اینکه در عهد اسلام بنا شده بود و از عبادت و دیانت مجوس آلایش نیافته بود به خود میبالید. به علاوه پارسایان شهر از اینکه مویی چند از آن پیغمبر در این شهر بود، فخر میکردند. چنانکه در مسجد جامع شهر نیز مجموعهها و اجزاء بود به خط صحابه و تابعین. نیز قرآنها بود به خط خلفا و ائمه علیهم السلام یا منسوب به آنها.
بر تربت مشایخ و در زاويهٔ مساجد نیز زاهدان بودند؛ گوشهگیر همهجا نیز در مساجد و مقابر، مجلس وعظ دایر بود و توبه و ذکر.
تربت سید احمد شاهچراغ نزد عامه حرمت فوق العاده داشت. تاشخاتون مادر شاه شیخ در آنجا مدرسهای ساخته بود و فضای روحانی شهر آکنده از عرفان و زهد بود. صوفیه و عرفا که در مساجد و تکیهها به سر میبردند بسیار بودند، با مکاشفات یا داعیهها. در غالب مساجد وعظ دایر بود. در این مجالس بسا عوامها که توبه میکردند بر دست واعظان. در بین این زاهدان و واعظان هم دعوی فراوان بود…».
بارها با خودم فکر کردهام اگر تمام آثار و کتب زبان فارسی به یکباره از پهنه جهان حذف شود و تنها یک کتاب کلیات سعدی بر جای بماند، نمیتوان گفت زبان فارسی نابود شده است. چراکه در این صورت، از هر میوه باغ زبان فارسی، هنوز بهترین آن موجود است. هم در شعر و هم در نثر. هم در مثنوی و هم در غزل. هم در عاشقانه و هم در وعظ و اندرز و خطابه. هم در حکایت، هم در حکمت. هم در کلام فاخر، هم در کلام سافل هزل. درست است که دیوان حافظ، گوهر یکتای دریای ادب فارسی است. درست است که شاهنامه فردوسی، قله ستبر و بلندی است که سینه آسمان ادب فارسی را شکافته. درست است که مولوی در غزلیات شمس و مثنوی مرزهای شعر عرفانی فارسی را ترسیم کرده. درست است که قصههای حکیم نظامی گنجوی، در اوج درام قرار دارد؛ درست است که تاریخ بیهقی معدن حلاوت نثر است؛ اما هیچ شاعری در رشتهکوه ادبیات فارسی نتوانسته به چنین تنوعی در ادبیات دست یابد که شیخ مصلحالدین دست یافت. از این رو هرچند بیتی بد و جعلی و منسوب به فردوسی میگوید: «بسی رنج بردم در این سال سی؛ عجم زنده کردم بدین پارسی»، مدال بیمه کردن زبان فارسی را باید به گردن سعدی آویخت. کلیات سعدی، یک کتاب نیست. کتیبهای است از سنگ خارای زیبایی که زمان آن را گزندی نمیرساند. سعدی را شیخ شاب خواندهاند؛ حال آنکه او هفتصد سال پیش میزیست و کسی چهرهاش را ندیده است. این لقب، از چهره آثار او برگرفته شده است. در مجموعه آثار سعدی، نوعی نشاط، جوانی، تازگی، شوخطبعی و سرزندگی دیده میشود که باعث میشود صاحب آن را مردی جوان، زیرک، خندان و نمکینطبع تصور کنیم. حتی غزلیات بعضا سوزناک او، در موسیقی و فرم کلام اندوهبار و غمانگیز نیستند؛ هرچند بتوان از آنها دریافت غمبار نیز داشت. سعدی با این اوصاف، بهار شعر فارسی است و کلیات او به سان اردیبهشتی در میان ادبیات فارسی میدرخشد. دیباچه گلستان و بیت «اول اردیبهشتماه جلالی» باعث شده روز نخست اردیبهشت به نام او نامگذاری شود، او خود دیباچه گلستان ادبیات ماست.
اما آیا اتفاقی است که این دو شاعر اسطورهای هر دو از یک خطه برخاستهاند. و آیا اتفاقی است که خطه شیراز مهد شاعران بزرگ دیگری همچون مجد همگر نیز بوده است و آیا بیدلیل است شاعران شیرازی همه در وصف این شهر نیز سرودهاند؟ شیراز مادر شاعران است و کملطفی است اگر از این فرزندان پرآوازه بگوییم و از مادر سخنی به میان نیاوریم. چنانکه عبدالحسین رزینکوب در کتاب «درباره زندگی و اندیشه حافظ» مینویسد: «در روزهایی که شیراز مثل یک خاتم فیروزهٔ بواسحاقی درخشان و بیغبار در انگشت قدرت شاه شیخ تلألؤ داشت، حافظ روزهای جوانی را میگذرانید و شاید با پادشاه اینجو چندان تفاوت سنی نداشت. شیرازِ پرغوغا در سکوت و آرامش به سر میبرد و شاه ابواسحق، حکمران محبوب شهر نیز که مدعیان را از میدان به در کرده بود جز از جانب امیر یزد – محمد مظفر – دلنگرانی نداشت.
با اینهمه جوانی و شادخواری، خاصه در هوای سکرانگیز لطیف شیراز، این دلنگرانی را هم از خاطر او برده بود.
نارنج، آن که میوهاش درخت طور را به یاد سعدی میآورد، لطف خاصی داشت و باغهای آن که آگنده از سروهای بلند بود، جای مناسبی بود برای غرق شدن در تأملات و رؤیاها. در باغها و خانهها درختان گوناگون بود، سردسیری و گرمسیری؛ چنانکه انواع میوهها – از گیلاس و انار و انجیر و نخل و نارنج در آن خاک طربانگیز پرورش مییافت، نه از سرمای زمستان به آنها آسیبی میرسید نه از گرمای تابستان. درخت سرو از خیلی قدیم در شهر نموی تمام مییافت و عبث نیست که جلال و رعنایی آن شاعران را به یاد قامت و بالای زیبارویان میانداخت. در بین تفرجگاههای شهر، تکیهٔ سعدی بود، نزدیک سرچشمهٔ رکنآباد، باغ و زاویهٔ سعدی. در اینجا روزگار، سعدی را به خاطر میآورد.
تنها حافظ نبود که «نسیم خاک مصلی و آب رکنآباد» او را اجازت به سیر و سفر نمیداد. مؤلف شیرازنامه هم در همین زمانها وقتی به بغداد رفته بود (سال ۷۳۴) همهجا از شیراز صحبت میکرد و گمان داشت تمام خواص و اوصاف که حکما و اطباء دربارهٔ آب لازم شمردهاند جمله در آب رکنآباد پیدا میشود. در شهر چیزی که فراوان پیدا میشد ابواب خیر بود –مساجد، مدارس و خانقاهها– که املاک بسیار بر آنها وقف بود، اما از این اوقاف بسیار که فقیه مدرسه را «دست» میداشت چیز درستی به آنچه مصرف واقعی بود نمیرسید و بیشتر در دست خورندگان بود؛ خورندگانِ اوقاف.
شاه شیخ در شادخواری و عشرتجویی خویش این همه را آزاد میگذاشت. اما بعدها، محمد مظفر به بهانهٔ آنکه «ضبط و نسق» موقوفات کند، تمام اوقاف را به مقاطعه بِستَد و اکثر آنها دیوانی شد (متصل شد به اموال حاکمیتی). این اوقاف و مساجد رنگ مذهبی خاصی به شهر میداد. شهر به علمای خود مینازید و به صوفیه و زهاد خویش نیز از اینکه در عهد اسلام بنا شده بود و از عبادت و دیانت مجوس آلایش نیافته بود به خود میبالید. به علاوه پارسایان شهر از اینکه مویی چند از آن پیغمبر در این شهر بود، فخر میکردند. چنانکه در مسجد جامع شهر نیز مجموعهها و اجزاء بود به خط صحابه و تابعین. نیز قرآنها بود به خط خلفا و ائمه علیهم السلام یا منسوب به آنها.
بر تربت مشایخ و در زاويهٔ مساجد نیز زاهدان بودند؛ گوشهگیر همهجا نیز در مساجد و مقابر، مجلس وعظ دایر بود و توبه و ذکر.
تربت سید احمد شاهچراغ نزد عامه حرمت فوق العاده داشت. تاشخاتون مادر شاه شیخ در آنجا مدرسهای ساخته بود و فضای روحانی شهر آکنده از عرفان و زهد بود. صوفیه و عرفا که در مساجد و تکیهها به سر میبردند بسیار بودند، با مکاشفات یا داعیهها. در غالب مساجد وعظ دایر بود. در این مجالس بسا عوامها که توبه میکردند بر دست واعظان. در بین این زاهدان و واعظان هم دعوی فراوان بود…».
برچسب ها
جواد شاملو , سعدی
به اشتراک بگذارید
https://resalat-news.com/?p=84660
تعداد دیدگاه : دیدگاهها برای سعدی؛ نقشی بر کتیبه زیبایی بسته هستند
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.