زین العابدین؛ پرستار مردمی بیمار
جواد شاملو
معمولا یکی از غریبترین حکایات جنگها و دیگر بلایا، حکایت بازماندگان است. کسانی که علیالقاعده نباید از یک بلا، یک سیل، یک زلزله، یک قتل عام، یک اشغال و… جان بهدر میبردند اما دست تقدیر با یاری معجزه، آن ها را نجات داده است. این چیزی است که در مورد امام سجاد میتوانیم بگوییم: یک بازمانده. حضرت زینب و دیگر اهل بیت شهدای کربلا به اسارت رفتند، اما امام سجاد علیه السلام مرد بود و بنا به دستور دشمن، قرار نبود مردی از اطرافیان و یا پیروان حسینبنعلی سلام الله علیهما در کربلا زنده بماند. اما امام سجاد نه تنها در کربلا، بلکه در تمام بزنگاههای مهلک و مرگآور پس از آن واقعه قیامتگونه نیز زنده ماند تا این کاروان، بالأخره به مدینه برگشت. کاروانی که دیگر به باغ گلی میمانست که درختان تنومندش از ریشه قطع شدهاند و طوفان و بوران، گلها را در هم ریخته. راستش اگر در مورد حضرت زینالعابدین چیزی نگوییم جز اینکه او کسی بود که توانست زنده بماند در عجیبترین و دشوارترین دورانهایی که بر ائمه عصمت گذشت، باز هم بابت ستایش امام چهارم چیزی کم نداریم. برای روشن شدن این سخن، ابتدا باید به شرایط سالهای پس از کربلا و ارادهای که در دستگاه بنیامیه برای کندن ریشه تشیع وجود داشت اشاره کنیم. البته به مدد تلاشهایی که برای کلیشه زدایی و پردهبرداری از چهره واقعی و متفاوت ائمه در این سالها و خصوصا توسط خود رهبر انقلاب صورت گرفته، شرایط دوران امام سجاد هم تا حدی تبیین شده است. کافی است تصور کنیم جنگی صورت گرفته که در آن خالصترین افراد یک جریان شرکت کرده و به شهادت رسیدهاند و قرار هم نبوده مردی از آن زنده بازگردد، سپس انواع قیامها و وقایع مانند قیام توابین و واقعه حره پیش آمده و در جریان آن نیز تلاش شده تا باقی افراد آن جریان کشته شوند، آنوقت پسر شخصیت و هدف اصلی آن جنگ و آن جریان یعنی علیبن حسین که بیشک شاخصترین چهره جریان تشیع است توانسته زنده بماند؛ اصلا فرض کنیم کار دیگری هم نکرده. نفس زنده ماندن حضرت سجاد با حفظ هویت و حریت خود، شاهکاری بوده در آن زمانه و البته که با امداد و اعجاز الهی همراه بوده است. وقتی در کوفه ابن زیاد به هویت حضرت سجاد پی میبرد، به صراحت ایشان را تهدید به قتل کرده و حتی به آن اقدام میکند؛ که اگر حضرت زینب خود را روی برادرزادهاش نینداخته بود امام سجاد هم به شهادت می رسید.
هم در روزهای بعد از کربلا تا اربعین و هم در طول سیوچهار سالی که امام سجاد بعد از کربلا زندگی کرد، حضرت به نوعی روی طناب قدم میگذاشت و مانند راه رفتن بر لبه پرتگاه، با مرگ و زندگی بازی میکرد. اینکه خورشید باشی و زمانه، زمانه کشاندن خورشید به مسلخ غروب باشد اما تو بتوانی بمانی و همچنان بتابی، شخصیتی میخواهد در اوج شجاعت و صبر و تدبیر. نام این بازی با مرگ و زندگی، جنگ است. برای جنگ و مبارزه تعاریف مختلفی ذکر شده، مانند اینکه جنگ فرآیندی است که یک طرف، طرف مخالف خودش را از طریق توسل به زور به پذیرش و انقیاد بکشد. این تعریفی است که شاید در مورد بسیاری از جنگها خاصه جنگهای معاصر صدق کند، اما تمام آنها را در بر نمیگیرد. بهنظر من، جنگ یعنی پذیرش خطر مرگ و در عین حال ایستادن بر سر موضعی که آن خطر را برای ما ایجاد کرده. امام سجاد در دوران اسارت، رسما و علنا در یک جنگ به پیروزی رسید. بنیامیه تا زمان یزید در شام علاوه بر آنکه قدرت داشت، حرمت هم داشت. معاویه توانسته بود با توسل به زر و زور و تزویر و بر بستر جهل اهل شام، برای سلسله بنیامیه که اکثرا ولد نامشروع بودند، آبرویی دست و پا کند. در جریان آنها میخواستند پایههای سخت حکومت را به وسیله از میان بردن مدعیان اصلی حکومت مستحکم کنند، اما همچنان به پایههای نرم حکومت که همان پایگاه مردمی باشد نیز نیاز داشتند. بنیامیه در کربلا، روی زمین و در میدان، یعنی در جهان عین پیروز شد اما فکر نمیکرد در فضای فکری و فرهنگی شکست بخورد.
بنی امیه پایههای سخت خود را محکم کرد، اما پایههای نرم آن در جریان کربلا و پس از آن از ریشه کنده شد. بنیامیه مانند یک درخت بود که با شاخ و برگهایش با دیگران درگیر شد و ظاهرا آنان را شکست داد، اما جریان حق و اسلام ناب محمدی به رهبر ی شخص علیبنحسین سلام اللهعلیهما، ریشه بنیامیه را قطع کرد. هر حکومتی در مردم ریشه دارد و امام سجاد آبروی آل ابیسفیان را در پیش نظر مردم ریزاند و این سرآغاز زوال بنی امیه بود.
یکی از شاخصترین جلوههای این رسواسازی و ستیز حضرت با آنها، خطبه ایشان است در مسجد شام. زمانی که یزید و دستگاه حکومت و خیل مردم حاضرند. این تابلو یکی از زیباترین صحنههای کربلا است. زمانی که حضرت نقش خود را از «اسیر» به «شاکی» تغییر داده و با نشاندن مردم در مسند «قضاوت»، چنان یزید را «متهم» میکند که او زیر بار این اتهام کارش به جایی میرسد که همه تقصیر فاجعه کربلا را به گردن عبیداللهبنزیاد بیندازد! مجلس یزید در آن روز تبدیل میشود به یک «دادگاه» و در آن دادگاه یزید مغلوبه میشود و برای فرار از اشد مجازات مردم که شماتت ابدی و تاریخی است، با ذلت به ترفند کودکانه «من نبودم دستم بود» رو میآورد. نام این اگر پیروزی «لشکر» اهل بیت به فرماندهی سیدالساجدین نیست پس چیست؟ امام سجاد در آن خطبه به بیان مظلومیت خود و فجایع کربلا نمیپردازد. آن را مردم به چشم میبینند. بلکه در سراسر خطبه پیامبر و امیرالمؤمنین را مدح میکند و میگوید من فرزند آن دو هستم. این در حالی است که امیرالمؤمنین سالها در آن سرزمین لعن شده و حضرت آن شرایط را تبدیل میکند به منبر شناخت و بیان فضائل حضرت امیر. میگویند حضرت اینقدر «انا و انا» را ادامه داد و نسب و حسب خود را به رخ کشید آنهم با چنان زیبایی و ظرافت و حماسه و صلابت، که صدای گریه جمعیت بلند شد. در همین حین اعتراض یکی از علمای یهود که تازه متوجه اتفاقات شده بود پیش میآید و یزید دستور به قتل او میدهد. در حین بلبشویی که از بیانات امام به وجود آمده بود یزید دستور میدهد اذان بگویند تا این وضعیت جمع شود. همین که مؤذن به نام مقدس حضرت رسول میرسد، امام رو به سوی یزید میکند و میفرماید: «اى یزید! این پیغمبر، جد من است و یا جد تو؟ اگر گویى جد من است، همه مى دانند که دروغ مىگویى، و اگر جد من است پس چرا پدر مرا از روى ستم کشتى و مال او را تاراج کردى و اهل بیت او را به اسارت گرفتى؟ !
این جملات را گفت و دست برد و گریبان چاک زد و گریست و گفت: بهخدا سوگند اگر در جهان کسى باشد که جدش رسول خداست، آن منم، پس چرا این مرد، پدرم را کشت و ما را مانند رومیان اسیر کرد؟ ! آنگاه فرمود: اى یزید! این جنایت را مرتکب شدى و باز مىگویى: محمد رسول خداست؟! و روى به قبله مى ایستى؟ ! واى بر تو! در روز قیامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند….»
نمیدانم، شاید فقط برای ما که خودمان را اهل ادبیات میدانیم این صحنه اینهمه شورانگیز است و سرشار از حماسه. من با خواندن داستان مجلس یزید و خطبه حضرت سجاد، دیگر اینکه افراد مختار به چه عذاب و خفتی قتله کربلا را به درک فرستادهاند برایم چندان شاخص نمیآید، چون میبینم که اینجا امام سجاد چگونه دارد روح پادشاه حکومت عظیم اسلامی را در پیشگاه مردم تکه تکه میکند. اول منتقم خون ثارالله، نه مختار بود و نه توابین، بلکه فرزندش علی بود. فرزندی تماما علی، از سر تا به پا علی، از سر تا به پا حیدر. روایتی هست از امام صادق که به ایشان فرمودند شما به امیرالمؤمنین شبیه هستید و ایشان پاسخ میگوید: «نه! جدم علیبنحسین به امیرالمؤمنین شبیه بود.» آن روزی که حضرت به شهادت رسید، فقرای مدینه زودتر از همه فهمیدند ایشان از دنیا رفته. چون می گفتند: اگر بود که خودش برای کمک به ما میآمد، اگر هم مریض بود یا در سفر بود کس دیگری را میفرستاد، پس حتما از دنیا رفته ! کرم را ببین! شخصیتی که اگر برای کمک به فقرا سر نزند، آنها هیچ احتمال دیگری جز مرگش برای توضیح غیبتش ندارند! شام به هم ریخت. شام عوض شد. در شام شورشهایی شکل گرفت. در همان شام ما راویان احادیث فضائل حضرت امیر را داریم. وقتی امام سجاد ریشه بنیامیه را در شام قطع کرد، دیگر با شاخ و برگ آنان در نیفتاد و زره تقیه را بر تن کرد. او دیگر کار خود را کرده، ریشه را زده و شجره خبیثه بنیامیه خشک شدن و اضمحلال خود را آغاز کرده است.
حالا وقت کار کردن روی جامعه است. ما معمولا حضرت سجاد را به عنوان بیمار میشناسیم، اما ایشان پرستار بود و بیمار حقیقی، جامعه آن دوران. جامعهای در حال احتضار! این دیگر معروف است که مکه و مدینه، شهر خوشگذرانی و پایتخت آوازهخوانان و رقاصههای حجاز شده بود. زین العابدین پرستار و تیمارگر جامعه بدحال از بیایمانی و مصیبتهای پیدرپی بود. پرستاری مهربان و مریضداری صبور. معارف اسلام ناب محمدی را در این جامعهای که به دوران جاهلیت عقبگرد کرده بود، در قالب دعا و موعظه و نصیحت آرام آرام تزریق میکرد. چنان عبادت میکرد که مردم دوباره تمثال عبادت و پرستش خدا را میدیدند و چنان اشک می ریخت که مردم با دیدنش، هر بار به یاد آن غروب خونین و آن واقعه قیامتگونه میافتادند. آن غروب… پدر همواره پناه آدم است. پناهی از جنس آسمان، از جنس کوه. ستون خیمه زندگی آدم است. تصور میکنم حال زین العابدین را وقتی شب عاشورا امام حسین زیر لب میخواند: «یا دهر اف لک من خلیل…» تصور میکنم وقتی حضرت سجاد حال یکی یکی اصحاب را از پدر میپرسد و ایشان از شهادتشان خبر میدهند و در نهایت زینالعابدین میبیند که جز خودش و اباعبدالله مردی در خیام باقی نمانده. پناهش بیپناه شده و نمیتواند به یاریاش برود. چند ساعت بعد امام سجاد خود تبدیل به پناه اهل خیمهها شد. اما باز هم پناهی که کاری از دستش بر نمیآید تا برای نوامیس رسولالله انجام دهد. سختترین لحظه برای یک مرد همین است که در پاسخ نگاه پرسان و هراسان عزیزانش بگوید: فرار کنید….
امام سجاد , جواد شاملو , زین العابدین
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.