زیارت خون
جواد شاملو
هر رخدادی تبدیل به خبر نمیشود. چه بسیار قتلها که اتفاق میافتد اما صفحه رسانهها را خونآلود نمیکند؛ اما اگر قتل به دست یک پدر باشد و مقتول پسری که سفاکانه تکه تکه شده و از قضا فردی معروف و شناختهشده است؛ این رویداد تبدیل میشود به خبر. هر خبری هم تبدیل به تاریخ نمیشود. آتشسوزی و فروریختن ساختمان پلاسکو و شهادت آتشنشانان جانفشان خبر تکاندهندهای بود؛ اما طی یک هفته یا کمی بیشتر فرو خوابید. کافی است در یکی از کانالهای خبری فعال و پرجمعیت، کلمه پلاسکو را جستجو کنید؛ اغلب نتایج جستجو مربوط به همان یک هفتهای است که ساختمان میسوخت و اجساد آتشنشانان بیرون کشیده میشد. خبر ریزش ساختمان پلاسکو هیچ گاه تبدیل به یک رخداد تاریخی نشد. در مقابل برخورد دو هواپیمای مسافربری به برجهای دو قلوی مرکز تجارت جهانی در روز یازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ دیگر تنها یک خبر نیست، بلکه یک تاریخ است و یک واقعه تاریخی. چراکه وقایع این روز، در معادلات بعدی تغییر ایجاد کرد و دستکم ظاهرا باعث یک پیچ تاریخی شد. یازده سپتامبر ۲۰۰۱ یک روز تاریخی است چراکه در ذکر دلیل برخی اتفاقات بعدی، از این روز نامی به میان میآید.
این تفاوت رخداد، خبر و تاریخ را محمد اسفندیاری در کتاب «حقیقت عاشورا» که توسط نشر نی به چاپ رسیده میآورد. او در همین کتاب از ارنست کاسیرر-فیلسوف آلمانی و تاریخنگار فلسفه غرب- نقل میکند: «تاریخ به اموری میپردازد که فراموشیناپذیر باشد و به وقایعی رو میکند که ارزش یادآوری را داشته باشند. اختلاف میان این امور فراموشیناپذیر و بقیه، که در بوته فراموشی میافتند در کجاست؟ صفت تاریخی، زمانی قابل اطلاق به یک واقعه است که بر این واقعه نتایج مهمی مترتب شده باشد». این سیر رویداد به خبر و خبر به تاریخ را میتوان اندکی نیز ادامه داد. چراکه بعضی وقایع تاریخی، تبدیل به فرهنگ میشوند؛ یعنی با استفاده از آداب و رسوم فرهنگی خاصی، گرامی داشته شده و در ذهن عموم مردم ثبت میشوند. مثلا سقوط سلسله صفویه به دست محمود افغان واقعه تاریخی به شدت مهم و سرنوشتسازی است، اما هرگز تبدیل به یک واقعه فرهنگی نشده؛ یعنی در حافظه مشترک ایرانیان ثبت نگشته و برای آن آداب و رسومی وضع نشده است. در واقع تعداد بسیار کمی از رویدادها این اقبال را دارند که به فرهنگ مردم تبدیل شوند؛ رویدادهایی مثل المپیک، کریسمس و… که یادگارانی از رخدادهای بزرگ تاریخی همچون پیروزی یونانیها بر خشایارشا یا میلاد حضرت مسیح علیهالسلام هستند. رویدادهایی مثل یازده سپتامبر هم وقایع فرهنگی به حساب می آیند چراکه هنوز روزنامهها و رسانههای سراسر جهان در سالگرد آن دربارهاش مینویسند. این روز هنوز خصوصا برای مردم آمریکا حاوی معنای خاصی است. همچنین ۲۲ بهمن ۵۷ و یا ۱۳ دی ماه ۹۸ برای ما. درست است که اینها رخدادهاییاند که هم به خبر و هم به تاریخ و هم به فرهنگ تبدیل شدهاند اما هنوز بیشازاندازه تازهاند؛ هنوز آنقدر زمان از آنها نگذشته تا معلوم شود واقعا در فرهنگ ملت میمانند یا نه. از این گذشته، رخدادهایی که تبدیل به رخداد فرهنگی شده و ماندگار شدهاند، بیشتر یک بهانهاند و دیگر موضوعیتی ندارند. مثلا میلاد حضرت مسیح که تبدیل به مبداء یک تاریخ شده، بهانهای است برای نو کردن سال و مراسم مربوط به آن که همه فرهنگها به آن احتیاج دارند. یا المپیک، دیگر تماما یک بهانه است برای برگزاری مسابقات ورزشی بینالمللی و اغلب مردم از تاریخچه آن اصلا اطلاعی ندارند. حتی در راهمپیمایی ۲۲ بهمن،
به نظر میرسد خود روز پیروزی انقلاب تبدیل به بهانهای شده برای بیعت با آرمانهای انقلاب و سر دادن شعارهای آن و گرامیداشت آن. ما به بهانه این روز، یک جشن ملی برپا میکنیم اما مراسم ۲۲ بهمن تمام انرژی و شور و حرارت خود را از این روز نمیگیرد.برای روشن شدن جنس بزرگداشتی مانند بزرگداشت ۲۲ بهمن، میتوان آن را با راهپیمایی ۹ دی ۸۸ مقایسه کرد که بزرگداشت واقعهای نبود، بلکه خود یک واقعه بود. پاسخی بود به یک اهانت؛ یک صفآرایی بود از سوی ارادتمندان حضرت سیدالشهدا و مقام مقدس ولایت فقیه، در مقابل کسانی که پرچم اباعبدالله را به آتش کشیده و شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه» سر داده بودند. راهپیمایی ۹ دی خود یک واقعه بود و تماما زنده و مربوط به همین دوران، به همین دلیل جمعیت و شور و هیجانی که در خود داشت با تمام ۲۲ بهمنها برابری میکرد. یا تشییع باشکوه پیکر سردار دلها، خود واقعهای بود مربوط به امروز و نه پاسداشت یک واقعه تاریخی. راهپیمایی ۲۲ بهمن یک مراسم فرهنگی است برای بزرگداشت یک واقعه تاریخی، اما ۹ دی ۸۸ خود یک واقعه تاریخی است چنانکه رهبر انقلاب فرمودند: «۹ دی در تاریخ ماند». میبینیم که این واقعه تاریخی تبدیل به فرهنگ قدرتمندی نشد، اما همچنان یک واقعه تاریخی است.
غرض اینکه برخی آیینهای فرهنگی خود تبدیل به رویداد میشوند و این اتفاق آنچنان نادر است که میتوان معجزهاش نامید. یعنی یک رویداد، تبدیل به خبر شود، بعد تبدیل به تاریخ، بعد تبدیل به آیین و فرهنگ و آن آیین و فرهنگ باز تبدیل به یک رویداد شود. راهپیمایی اربعین و عزاداری عاشورا و محرم و صفر، از جنس راهپیمایی ۹ دی است و نه راهپیمایی ۲۲ بهمن؛ با این تفاوت که فاصله ۹ دی با محرک آن، چیزی در حدود یک هفته بود و فاصله زیارت اربعین تا محرکش، چیزی در حدود چهارده قرن. مهمتر اینکه این واقعه بهانه نیست. یعنی شیعیان به بهانه شهادت امام حسین و به بهانه زیارت او دور هم جمع نمیشوند، بلکه واقعه عاشورای ۶۱ خود تماما دارای موضوعیت است. (راستی دقت کردهاید چقدر کم از این عبارت استفاده میشود؟ منظورم عبارت «عاشورای ۶۱» است. گویی کسی میل ندارد عاشورا منحصر شود به یک سال یا به یک تاریخ…) مردم در عاشورا و اربعین طوری جمع میشوند که گویی در یک «جنگ» شرکت میکنند؛ همانگونه در ۹ دی به این منظور جمع شدند.اگر بخواهیم هرچه تا اینجا گفتیم را در یک جمله خلاصه کنیم، باید بگوییم هر رخدادی، رخداد نمیماند. به بیان دقیقتر، هر خبری، خبر نمیماند. اگر در جمعی از علاقهمندان به سردار دلها نشسته باشید و کسی ضربهای روی پایش بزند و بگوید: «حاجقاسم را هم کشتند.» احتمالا سری تکان میدهید به این معنا که گویی هنوز هم باورتان نشده. اما اگر کسی بعد از پنج سال با تأسف بگوید: «ساختمان پلاسکو هم فرو ریخت!» احتمالا با تعجب میپرسیم: «ساعت خواب؟!» به همین منوال امروز در سال هزار و چهارصد شمسی، این جمله هنوز بار خبری دارد: «حسینبنعلی را کشتند…». این خبری است که ما اسمش را گذاشتهایم «روضه». جاودانگی حقیقی به همین است که یک واقعه هنوز زهر داشته باشد.
نه مثل یک ضربه تازیانه، که آنچنان بر پیکری فرود بیاید که تا پایان عمر جایش بماند، نه مثل یک زخم که اندکی روی پوست رد به جا بگذارد، بلکه مانند زخمی که خونش هرگز بند نیاید، مانند جای شلاقی که کبودیاش کمرنگ نشود. آری؛ این ممکن نیست، از همین رو بالاتر نوشتیم که تبدیل شدن یک فرهنگ به یک رخداد، معجزه است. اما اینجا سخن بر سر زخمی است که نه تنها خونش بند نمیآید، بلکه گویی خون هر سال و هر دوران با شدت بیشتری فوران میکند. آنچه دهه اول ماه محرم بر کوچه و خیابانهای شهر میبینی دسته عزاداری نیست، سیاهی عزا نیست، ایستگاه صلواتی نیست، اینها خون است. پیرزنی لنگان لنگان در رنگ و رو رفته حیاط خانهاش را باز میکند. به زحمت بالای چهارپایه پلاستیکیای میرود تا پرچم مشکی باز هم زنگ و روفتهای که رویش نوشته «یاحسین» را کنار در خانهاش نصب کند. چه میبینی؟ یک پیرزن؟ یک پرچم؟ نه. این خون است. خیابانهای نیویورک شلوغ میشود، پرچمهای با نام اباعبدالله در پایتخت دوم ایالات متحده بالا میرود. چه میبینی؟ گروهی از شیعیان که فقط برای همین یک پیشوا و همین یک عقیده و همین یک حادثه خود را پیش چشم نگاه بیگانه غریبهها قرار میدهند؟ نه! آنها خوناند. میلیونها نفر در بیابانهای عراق… این خون امام حسین است که دارد جهان را در خود غرق میکند. از کربلا خون میجوشد تا زمانی که زمین بار دیگر فرو برود اما اینبار نه در آب بلکه در خون… و آن روز است که دحوالأرض دیگری رخ خواهد داد. آن روز است که از کنار کعبه، بانگ «أن جدی الحسین» را اهل عالم خواهد شنید. حضرت اباعبدالله علیهالسلام ثارالله است. وقتی میگوییم کسی یدالله است یعنی کارهایی که با دستش انجام میدهد از سوی خدا ست. یعنی خدا با دست او امور را به پیش میبرد. وقتی میگوییم کسی عینالله است یعنی گویی او همهچیز را مانند خدا میبیند، دیدنش خدایی است و گویی خداست که با چشم او مینگرد. اما خون عامل حیات است، وقتی به کسی میگوییم خون خدا انگار میگوییم خدا زنده است با خون او…اربعین جلوهای از جوشش خون امام شهیدان است و ما خون اوییم پیش از آنکه خونخواهش باشیم.
خدا آتش عشق سیدالشهدا علیهالسلام را به جان مردم انداخت تا تبدیل شوند به خون جاری آن حضرت. حسین علیهالسلام خون خداست و ما خون حسین…
اربعین , امام حسین , جواد شاملو , کربلا
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.