زن و هنر
جواد شاملو
در روزهای منتهی به ولادت حضرت صدیقه طاهره و روز زن و روزهای بعد از آن، کلیپی از مصاحبه محمدرضا شاه معدوم و فرح با یک خبرنگار خارجی دست به دست شد. خبرنگار در این مصاحبه، به قسمتی از سخنان شاه در مصاحبه با اوریانا فالاچی اشاره میکند. در مصاحبه با فالاچی که مصاحبهای سخت و چالشی و برای شاه عصبیکننده بوده است، اظهارنظرهای تند و ناشی از خشمی درباره زنان از زبان شاه بیرون می آید. میگوید: «شما ممکن است در برابر قانون یکسان باشید، اما تواناییهای یکسانی ندارید. شما هرگز یک میکل آنژ یا باخ یا حتی یک آشپز فوقالعاده تولید نکردهاید. شما متقلب و شرور هستید. همه شما.» شاه به خبرنگار میگوید که عین این الفاظ را نگفته؛ آنچه او گفته بیشتر معطوف به همان قسمتی است که او به باخ و میکل آنژ اشاره میکند. در مواجهه با این سخنان، بسیاری خوشحال و خرسند از اینکه نقطه منفیای از شاه یافتهاند تا او و دوران پهلوی را سیاه نشان دهند، سخنان شاه را نشانهای از زنستیزی او گرفتند. واقعیت این است که دلیل سیاه بودن دوران پهلوی، پشت کردن سلطنت به دین و ظلم به مردم بود، نه سخنان نظری او درباره زنان. شاه با این استدلال ضعیف و با این تفکر علیل، درباره زنان اشتباه میکرد که در ادامه این اشتباه را شرح میدهیم. یعنی شاه به راستی دانش و بینش زنان را پایینتر از مردان میدانست؛ اما این به معنای آن نیست که کسی که معتقد باشد زنان بزرگانی همچون باخ و میکل آنژ نداشتهاند، پس دانش و بینش زنان را پایین تر میدانیم. اینجا میخواهم تجلیل کوچکی از شاه داشته باشم! چراکه سخنان او در این وهله، پوپولیستی نیست. هرچند این نکته خبر از کنه دیکتاتوری پهلوی دوم میدهد، اما باز هم سخن صادقانه هرچند وقیحانه باشد، از کلیشههای عوامپسند قابل تحملتر است. ما نیز نباید در دام پوپولیسم بیفتیم. ما و انقلاب ما، هیچ نسبتی با فمینیسم نداشتهایم و در گفتمان انقلاب اسلامی نقش تربیتی و خانوادگی، همواره از هر نقش دیگری برای بانوان ارزشمندتر و قابل افتخارتر بوده است. مواجهه امام خمینی نیز در رابطه با موضوع زن، شدیدا غیر پوپولیستی و صریح است و این نشان از نقش هویتی و حیثیتی زن برای تفکر اسلامی است. امام خمینی در پاریس، مصاحبهای با خبرنگار روزنامه کیهان دارند. در بخشی از مصاحبه خبرنگار زن میپرسد: «چون مرا به عنوان یک زن پذیرفته اید این نشان دهنده این است که نهضت ما نهضتی مترقی است، ولی دیگران کوشیده اند آن را عقب مانده نشان دهند. فکر می کنید آیا زنان ما حتما باید حجاب داشته باشند؟ و مثلا روسری روی سر داشته باشند؟»
با وجود اینکه مصاحبهکننده خود حجاب دارد و طرفدار نهضت است؛ امام دل به دل او نمیدهد. حتی به نظر میآید خبرنگار با طرح این سؤال، برای امام موقعیتی جهت وعدههای پوپولیستی فراهم کرده است. اما امام پاسخ میدهد: «اما اینکه شما را پذیرفتم بنده شما را نپذیرفتم، شما آمدید اینجا و من نمیدانستم شما میخواهید بیایید اینجا که پذیرفتم. این هم دلیل بر این نیست که اسلام مترقی است که به مجرد اینکه شما به اینجا آمدید دلیل بر این است که اسلام مترقی است. ترقی هم به این نیست که زنها خیال کردهاند یا مردهای ما خیال کردهاند. ترقی به کمالات انسانی و با اثر بودن یک زن در مملکت است نه به اینکه سینما برویم که دانس برویم و اینها ترقیاتی است که محمدرضا برای شما درست کرد که شما را به عقب براند که ما باید بعدها جبران کنیم. شما آزادید در کارهای صحیح، دانشگاه بروید، هر کاری را که صحیح است بکنید و همه ملت آزادند در اینها، اما اگر بخواهند کارهای خلاف عفت بکنند و یا کارهای خلاف ملت بکنند از آنها جلوگیری میشود و این دلیل بر ترقی و مترقی بودن است.» در این پاسخ، انزجار امام خمینی از بزک کردن نهضت و خودشیرینیهای خوشایند عوام پایتختنشین که ما در مناظرههای انتخاباتی بارها دیدهایم، نمایان میشود. فاصله نظر امام خمینی با نظر محمدرضا در مورد زن، از زمین تا آسمان است. همچون فاصله این دو انسان در تمام شئون دیگر. اما هر دو در فمینیست نبودن با یکدیگر مشترک هستند. تفاوت اینجا است که امام برای زن جایگاهی بسیار بالاتر از آنچه فمینیستها قائلاند در نظر داشت و محمدرضا جایگاهی پایینتر. امام خمینی به نوعی تمام جامعه را متأثر از زنان میدانست. در واقع امام، جامعه را متشکل از دو بخش منفک از هم نمیدانست که عبارت باشد از مرد یا زن؛ بلکه معتقد بود زن یا به طور مستقیم میتواند در جامعه تأثیر بگذارد، یا از طریق تربیت مردان. امام نقش مادر را تربیت فرزند، رکن اساسی تربیت میداند و معتقد است «مرد از دامن زن به معراج میرود.» پس مؤلفه اصلی و شیرازه در تمام عرصههای اجتماعی، از خانواده گرفته تا جامعه، زن است هرچند که سکاندار و مجری و مسئول مرد است. پس زن نیاز به بینش دارد، بینش و بصیرت برای زن نیز همچون مرد، ضرورت است و نه صرفا فضیلت. چنانکه پیامبر خاتم فرمود: «طلب العلم فریضة علی کل مسلمٍ و مسلمة».
آنچه محمدرضا درباره زنان و هنر نمیدانست!
اما باز گردیم به سخن نخست. یعنی ادعای محمدرضا در باب اینکه زنان، کمتر از مردان افراد بزرگ به جامعه تقدیم کردهاند. به عنوان مثال، هنرمندانی چون باخ و میکل آنژ. خب، حقیقت این است که محمدرضا راست میگوید! وقتی به افراد درجه نخست هر هنری نگاه میکنیم، بیشتر نام مردان به چشممان میخورد و به ندرت زنان. این قابل انکار نیست. کما اینکه مصاحبهگر رو به روی شاه نیز نتوانست آن را انکار کند. او تنها نام مادام کوری آورد. کسی که وقتی میگوییم دانشمند زن، یاد او میافتیم و استفاده از نامش در مناظره، خطا بود. چه اینکه محمدرضا هم به راحتی گفت خب، او تنها یک نفر بوده است. زیاد هم نمیتوان تقصیر را به گردن تبعیض انداخت. در سیاست و علم، تبعیض بسیار تعیینکننده است در عقبماندگی زنان اما در هنر که از آزادی بیشتر و سلسلهمراتب کمتری برخوردار است، تبعیض تأثیر کمتری دارد. واقعیت این است که هرچند زنان هنرمند بزرگ کمتری دارند، اما در سوژه آثار هنری وضعیت متفاوت است. این بیشتر زناناند که سوژه آثار هنری قرار میگیرند. آثار هنری، بیشتر در ستایش زیبایی زنها خلق شده است و مردان در این میانه سهم بسیار کمتری دارند! زنها هرچند کمتر خالق آثار هنریاند، اما آثار هنری بیشتر به گرد آنان میچرخد! چه نقاشیهای فراوانی در نقاشی کلاسیک غربی که زنان را سوژه خود قرار دادهاند. مونالیزا، برترین تابلوی نقاشی تاریخ اثر لئوناردو داوینچی، تصویری است از یک زن و به نظر من تنها یک زن میتوانست سوژه خلق آن اثر باشد. چه فراوان هنرمندانی که حسرت وصال به یک زن در ذهن و قلبشان غوطه میخورده و آنان را به سمت خلق اثر موسیقی سوق داده است. زن را از هنر کم کن! چیز زیادی باقی نمیماند! هر چند آثار هنری فراوانی در مضامینی غیر از مضمون زن نیز خلق شده است و اتفاقا بسیاری از آثار هنری شاهکار، درباره زنان نیستند، اما نمیتواند از کمیت مضامین عاشقانه معطوف به زنان غافل بود. چه اینکه زیبایی و عشق زنان، در بسیاری اوقات به عنوان مجاز بدل از حقیقت و تمثیل برای عشقهای والاتر به کار رفته است.
نمیتوان گفت مردان به دلیل خلق بیشتر آثار هنری بزرگ، بر زنان برتری دارند. اگر هم محمدرضا این را میگفت، چون علاوه بر زن، از هنر هم چیزی نمیدانست. هنر حاصل نقص آدمی و اشتیاق او به کمال است. هنر دست و پا زدن آدمی برای رسیدن به نیکویی و زیبایی است. هنر، خودش کمال نیست بلکه خبر از کمبود میدهد. هنر، ناله نی است. نی نفس انسان که از جداییها شکایت میکند. مرد، در حسرت رسیدن به زیبایی زن، اثر هنری خلق میکند. زن، چون کمال زیبایی را در خود مییابد، در حسرت چه چیزی ناله محزون و زیبای هنر را سر دهد؟ این همان داستان ناز و نیاز است که یکی در ذات مرد و دیگری در ذات زن و افسوس که این را نه فمینیستها در مییابند، نه محمدرضا شاه معدوم و نه فرح بیچاره که در آن مصاحبه، گویی بغض میکند.
علاوه بر این، خوب بود مصاحبهگر از محمدرضا میپرسید کدام یک از شاهان بزرگ در طول تاریخ، هنرمندی در تزار جان سباستین باخ یا میکل آنژ یا شکسپیر یا لئوناردو داوینچی بودهاند؟ کدام یک از شاهان بزرگ تاریخ دانشمندی در تراز رنه دکارت یا ابن سینا یا انیشتین تحویل بشریت دادهاند؟ اگر محمدرضا پاسخ میداد این عیب شاهان نیست، چون آنها کارشان چیز دیگری است، مصاحبهگر نیز میتوانست همین را درباره زنان بگوید.
جواد شاملو
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.