اخبار ویژه »
شناسه خبر : 47365
پرینتخانه » فرهنگی, مطالب روزنامه
تاریخ انتشار : 27 تیر 1400 - 7:07 |
جایگاه علم و رسانه در جهاد بیوقفه شکافنده علوم
زندگی به مثابه مبارزه
برای انسانی که بسیار عالم است، تعابیر گوناگون میتوان به کار برد. میتوان او را «دریای علم» خواند. به این معنا که مثلا علمش انتها ندارد، زیاد میداند. میتوان گفت «کوه علم» که باز هم اشاره به عظمت و کثرت دانش آن شخص دارد. درباره عالمی نیز گفتهاند «شکافنده علم.»این عالم اهل مدینه بود و نسبش به بزرگان میرسید.
جواد شاملو
برای انسانی که بسیار عالم است، تعابیر گوناگون میتوان به کار برد. میتوان او را «دریای علم» خواند. به این معنا که مثلا علمش انتها ندارد، زیاد میداند. میتوان گفت «کوه علم» که باز هم اشاره به عظمت و کثرت دانش آن شخص دارد. درباره عالمی نیز گفتهاند «شکافنده علم.»این عالم اهل مدینه بود و نسبش به بزرگان میرسید. در کودکی جنگ سختی را به چشم دیده بود و پسازآن نیز ماجراهایی را پشت سر گذاشته بود بس مصیبتبار. در آخر عمر نیز به دلیل اتهامات امنیتی زندانی شد و درنهایت به مرگی مشکوک دیده از جهان فروبست. مرگی تنها در ظاهر مشکوک، چراکه مردم میدانستند این شخصیت بهاحتمالزیاد به قتل رسیده. او را نگفتهاند دریای علم یا کوه علم یا هر چیزی که از انباشت بسیار زیاد و بیپایان علم حکایت دارد. نه! او شکافنده علم است. یک شهاب را در نظر بگیر که چگونه آسمان را میشکافد… چه میگویم؟ آخر من و تو شهاب کجا دیدهایم؟ آلودگی نوری، آلودگی هوا و آلودگی به خواب به من یکی که اجازه نداده یک شهابباران را در آسمان ببینم. بگوییم یک موشک زیردریایی. اینیکی را دستکم راحتتر میتوان تصور کرد. یک موشک زیردریایی چگونه آب را میشکافد و سکون آن را بر هم میزند و چشم بر هم زدنی کیلومترها بهپیش میرود؟ صاعقه، چطور آسمان را میشکافد و صدای آن نیز طوری است که انگار چاقویی بر فرق آسمان خورد و آسمان را شکافت؟ انفجارهایی که پیاپی در دل کوه انجام میشود تا تونلی حفر شود یا معدنی پیش برود؟ شکافنده علم مثل موشک زیردریایی، مثل صاعقههای نزدیک به زمین و مثل متهها و انفجارهای دل کوه، بهپیش میرود، خرق میکند، کشف میکند و بر هم میزند. آسمان ساکن است، کوه و دریا صامت و فراخاند اما صاعقه سروصدا میکند، با نور شدیدی انگار که میخواهد به زمین چیزی را هشدار دهد. عالمی که دریای علم است، صرفا زیاد میداند، اما شکافنده علم، بیشمار دانستهها و دانستنیها را میشکافد و به جلو میرود و گوهر صید میکند. او جواهر حقیقت را از کوهی از دانستهها با سروصدایی که لازمه هر کشفی است، استخراج میکند. شکافنده علم ساکن و ساکت نیست، دائم در انقلاب و جوشش و جلو رفتن است. عالمی که دربارهاش گفتهاند «شکافنده علم» البته عارفی هم بود نامآور و عابدی هم بود بیمانند. چنانکه برخی گفتهاند لقب باقر شاید ازآنرو باشد که از کثرت سجود گویی پیشانیاش میشکافت. گفتهاند شباهتی بیمانند داشت به جدش که پیامبر بزرگ اسلام بود. گفتهاند پیامبر به جابر بن عبدالله انصاری هنگامیکه داشت ائمه را برایش برمیشمرد، فرمود تو او را میبینی و چون دیدی سلام مرا به او برسان. این عالم یک پدربزرگش حسنبنعلی بود و پدربزرگ دیگرش حسینبنعلی. جنگی در کودکی شاهدش بود واقعه کربلا بود که در آن دستبالا چهار سال سن داشت. عالمی که در چهارسالگی قیامتی چون کربلا را از نزدیک دیده باشد باید هم علمش ضد هرگونه سکون باشد. باید هم از هر فرصتی برای کنار زدن پرده خلافت از سلطنت اموی بهره بگیرد و باید هم آخر و عاقبتش با سازمانهای امنیتی رژیم اموی باشد. حتی اگر فرض کنیم آن عالم امام پنجم شیعیان نباشد و میراثدار صدیقه شهیده و امیرالمؤمنین و سیدالشهدا علیهمالسلام نباشد در مجاهدت و شهادت.امام باقر سلاماللهعلیه درزمانی به امامت رسید که فشار حکومت از سه جهت کمتر شده بود. این سه جهت به بیان رهبر انقلاب در «انسان ۲۵۰» ساله یکی ثبات سیاسی حکومت اموی بعد از سرکوبهای آن رژیم است و دوم آنکه خلفای اموی تازه بر سرکار آمده بر سر سفرهای آماده نشسته بودند و طبعا قدر آن را نمیدانستند و سوم آنکه پرداختن به سرگرمیهای سلطنت آنها را از سیاست و پرداختن به شیعیان اندکی غافل نموده بود. اواخر دوران امویان است و شیعیان هم پس از کربلا و خفقان بعد آن بسیار معدودند و کمشمار. در این فرصت باید پایههای نهضت علمی شیعه و ساختار تشکیلاتی آن شکل بگیرد. درواقع حضرت باقر علیهالسلام امام دوران گذار است. دوران گذار از خلافت اموی به عباسی. دوران گذار از نهال ضعیف شیعه به درخت پرشاخ و برگ زمان امام صادق و امام کاظم و ائمه بعد از آنها علیهمالسلام. در این شرایط است که مبارزه علمی، فرهنگی، اخلاقی، رسانهای هرگز وقفهای ندارد. ما در مورد شخصیتهایی مانند امام سجاد و امام باقر با این حقیقت مواجهیم که بهواسطه فشار دوران، خود زندگی آنها مترادف میشود با مبارزه. درزمانی که مردم همه میدانند امام کیست و حق با کیست و دین چندان تحریفنشده، نمیتواند انطباق زندگی و مبارزه را شاهد بود، اما هنگامیکه در زمان امام سجاد میخوانیم نمازخواندن حضرت بهطوری بود که غیر شیعیان میایستادند به تماشا و اشک میریزند و آشکارا میبینند تفاوت دو اسلام را، اینجا طبعا نهتنها با یک نماز، که با یک مبارزه طرفیم. نمازخواندن رسولالله و امیرالمؤمنین و دیگر ائمه بزرگوار ما نیز طبعا همانقدر تماشایی است، اما این اقتضای دوران است که همان نمازخواندن را در زمان امام سجاد علیهالسلام تبدیل به یک مبارزه مینماید. بخشی از مبارزه فرهنگی امام باقر نیز از این جنس است که او صرفا با سبک زندگی خود مردم را جذب میکرد و علیه نظام حاکم تبلیغ مینمود. حضرت آقا در «انسان ۲۵۰ ساله» مینویسد: «امام باقر این کار (مبارزه فرهنگی) را شروع کرد. باقرالعلوم الاولین یعنی این؛ حضرت شکافنده حقایق قرآنی و دانشهای اسلامی بود. لذا بود که هرکسی نفس امام باقر به او میخورد و او وابسته نبود، سرسپرده نبود و سرش در آخور جایی بند نبود این یقینا نسبت به وضع حاکمیت زمان نظرش برمیگشت.» در جای دیگر نیز در جملاتی که حاکی از همین زیست توأم با مبارزه امام است مینویسد: «عکرمه شاگرد معروف ابن عباس به دیدن امام میرود و چنان تحت تأثیر وقار و معنویت و شخصیت روحی و علمی امام قرار میگیرد که بیاختیار در آغوش امام میافتد و میگوید من با بزرگانی چون ابن عباس نشستهام و هرگز در برابر آنان چنین حالتی بر من نرفته است. حضرت نیز در پاسخ به او نهیب میزند: وای بر تو ای برده حقیر شامیان! تو اکنون در برابر خانههایی قرارگرفتهای که به اذن خدا رفعت یافته و کانون یاد خدا گشته است.» علاوه بر این سنگ بنای شبکه وکالت نیز در زمان حضرت گذاشته میشود چنانکه در روایاتی که به ناحیه مقدسه ایشان میرسد از برخی بهعنوان «اصحابالسر» یاد میشود. این اصحابالسر همان وکلایی هستند در گوشه و کنار کشور اسلامی که به نمایندگی از امام باقر در کار تبلیغ معارف اسلام ناب هستند.
در زمینه مبارزه رسانهای نیز نقل میشود حضرت به «کثیر» شاعر میفرمایند تو عبدالملک را ستودی؟ او درصدد توجیه سخیفی برمیآید و میگوید من او را شیر و خورشید و اژدها خواندم و اینها هم که حیوان و جمادند. حضرت در پاسخ سخن نالطیف او به لبخندی اکتفا میکند تا اینکه «کمیت» که به قول رهبر معظم انقلاب شاعری انقلابی و هدفدار است برمیخیزد و یکی از قصاید مسما به «هاشمیات» خود در مدح اهلبیت را میخواند.
امام باقر در اواخر زندگی بار دیگر به شام احضار میشود. شام البته برای تمام ائمه خاطراتی دارد، چه روضههای اباعبدالله و حضرت زینب را با چشم علم لدنی خود دیدهاند، اما اگر بنا بر نقلهای متعدد حضرت باقر به راستی در کاروان بوده باشد دیدار دوباره شام چه اندازه حزنانگیز است. امام باقر شاید از زبان پدر شنیده باشد الشام، الشام، الشام را… اما با این احضار باز هم قرار است شام قیامت شود. هشام بن عبدالملک شاید نشنیده بوده باشد حکایت خطبه حضرت زینب و امام سجاد را در این شهر، و الا دوباره با ابزار نطق با فرزندان علی در نمیافتاد. هدف هشام از برپایی آن مجلس آن است که با کوچک کردن، محکوم کردن و از میدان به در کردن حضرت، کل جریانی که ایشان به راه انداخته را از اعتبار ساقط کنند. این مجلس یک برنامه کاملا حسابشده رسانهای است. باید در طی این جلسه، گفتمان حضرت از حقانیت خارج شود. رفتاری که امام صادق میکند سرشار از نکات ریز ارتباطی است. اولا خطاب به حضار سلام میکند و نه خطاب به خلیفه. ثانیا او را امیرالمؤمنین خطاب نمیکند و ثالثا بدون اجازه گرفتن از او مینشیند. هشام که از این رفتار امام بیش از پیش هم گرفتار حقد شده، میگوید: «شما اولاد علی هميشه وحدت مسلمانان را شكسته و با دعوت آنان به سوی خود، ميان آنان رخنه و نفاق افكندهايد و از سر نابخردی و نادانی، خود را پيشوا و امام پنداشتهايد.» پس از او، عمال خلیفه هم سخنانی میگویند تا نوبت به پاسخ دادن امام میرسد؛ و چون کسی از اهل بیت زبان به نطق میگشاید خواهناخواه یاد و خاطره منبر علوی زنده خواهد شد: «فأین تذهبون؟ به کجا میروید ای آدمها و چه سرانجامی برايتان در نظر گرفتهاند؟ به وسيله ما بود كه خداوند گذشتگان شما را هدايت كرد و به دست ما نيز خواهد بود که مهر پایان به کار شما میزند. اگر شما را امروز دولتی مستعجل است، ما را دولتی دیرنده خواهد بود و پس از دولت ما، كسی را دولت نيست. ماييم اهل عاقبت كه خدا فرمود: عاقبت متعلق به صاحبان تقواست.»
برای انسانی که بسیار عالم است، تعابیر گوناگون میتوان به کار برد. میتوان او را «دریای علم» خواند. به این معنا که مثلا علمش انتها ندارد، زیاد میداند. میتوان گفت «کوه علم» که باز هم اشاره به عظمت و کثرت دانش آن شخص دارد. درباره عالمی نیز گفتهاند «شکافنده علم.»این عالم اهل مدینه بود و نسبش به بزرگان میرسید. در کودکی جنگ سختی را به چشم دیده بود و پسازآن نیز ماجراهایی را پشت سر گذاشته بود بس مصیبتبار. در آخر عمر نیز به دلیل اتهامات امنیتی زندانی شد و درنهایت به مرگی مشکوک دیده از جهان فروبست. مرگی تنها در ظاهر مشکوک، چراکه مردم میدانستند این شخصیت بهاحتمالزیاد به قتل رسیده. او را نگفتهاند دریای علم یا کوه علم یا هر چیزی که از انباشت بسیار زیاد و بیپایان علم حکایت دارد. نه! او شکافنده علم است. یک شهاب را در نظر بگیر که چگونه آسمان را میشکافد… چه میگویم؟ آخر من و تو شهاب کجا دیدهایم؟ آلودگی نوری، آلودگی هوا و آلودگی به خواب به من یکی که اجازه نداده یک شهابباران را در آسمان ببینم. بگوییم یک موشک زیردریایی. اینیکی را دستکم راحتتر میتوان تصور کرد. یک موشک زیردریایی چگونه آب را میشکافد و سکون آن را بر هم میزند و چشم بر هم زدنی کیلومترها بهپیش میرود؟ صاعقه، چطور آسمان را میشکافد و صدای آن نیز طوری است که انگار چاقویی بر فرق آسمان خورد و آسمان را شکافت؟ انفجارهایی که پیاپی در دل کوه انجام میشود تا تونلی حفر شود یا معدنی پیش برود؟ شکافنده علم مثل موشک زیردریایی، مثل صاعقههای نزدیک به زمین و مثل متهها و انفجارهای دل کوه، بهپیش میرود، خرق میکند، کشف میکند و بر هم میزند. آسمان ساکن است، کوه و دریا صامت و فراخاند اما صاعقه سروصدا میکند، با نور شدیدی انگار که میخواهد به زمین چیزی را هشدار دهد. عالمی که دریای علم است، صرفا زیاد میداند، اما شکافنده علم، بیشمار دانستهها و دانستنیها را میشکافد و به جلو میرود و گوهر صید میکند. او جواهر حقیقت را از کوهی از دانستهها با سروصدایی که لازمه هر کشفی است، استخراج میکند. شکافنده علم ساکن و ساکت نیست، دائم در انقلاب و جوشش و جلو رفتن است. عالمی که دربارهاش گفتهاند «شکافنده علم» البته عارفی هم بود نامآور و عابدی هم بود بیمانند. چنانکه برخی گفتهاند لقب باقر شاید ازآنرو باشد که از کثرت سجود گویی پیشانیاش میشکافت. گفتهاند شباهتی بیمانند داشت به جدش که پیامبر بزرگ اسلام بود. گفتهاند پیامبر به جابر بن عبدالله انصاری هنگامیکه داشت ائمه را برایش برمیشمرد، فرمود تو او را میبینی و چون دیدی سلام مرا به او برسان. این عالم یک پدربزرگش حسنبنعلی بود و پدربزرگ دیگرش حسینبنعلی. جنگی در کودکی شاهدش بود واقعه کربلا بود که در آن دستبالا چهار سال سن داشت. عالمی که در چهارسالگی قیامتی چون کربلا را از نزدیک دیده باشد باید هم علمش ضد هرگونه سکون باشد. باید هم از هر فرصتی برای کنار زدن پرده خلافت از سلطنت اموی بهره بگیرد و باید هم آخر و عاقبتش با سازمانهای امنیتی رژیم اموی باشد. حتی اگر فرض کنیم آن عالم امام پنجم شیعیان نباشد و میراثدار صدیقه شهیده و امیرالمؤمنین و سیدالشهدا علیهمالسلام نباشد در مجاهدت و شهادت.امام باقر سلاماللهعلیه درزمانی به امامت رسید که فشار حکومت از سه جهت کمتر شده بود. این سه جهت به بیان رهبر انقلاب در «انسان ۲۵۰» ساله یکی ثبات سیاسی حکومت اموی بعد از سرکوبهای آن رژیم است و دوم آنکه خلفای اموی تازه بر سرکار آمده بر سر سفرهای آماده نشسته بودند و طبعا قدر آن را نمیدانستند و سوم آنکه پرداختن به سرگرمیهای سلطنت آنها را از سیاست و پرداختن به شیعیان اندکی غافل نموده بود. اواخر دوران امویان است و شیعیان هم پس از کربلا و خفقان بعد آن بسیار معدودند و کمشمار. در این فرصت باید پایههای نهضت علمی شیعه و ساختار تشکیلاتی آن شکل بگیرد. درواقع حضرت باقر علیهالسلام امام دوران گذار است. دوران گذار از خلافت اموی به عباسی. دوران گذار از نهال ضعیف شیعه به درخت پرشاخ و برگ زمان امام صادق و امام کاظم و ائمه بعد از آنها علیهمالسلام. در این شرایط است که مبارزه علمی، فرهنگی، اخلاقی، رسانهای هرگز وقفهای ندارد. ما در مورد شخصیتهایی مانند امام سجاد و امام باقر با این حقیقت مواجهیم که بهواسطه فشار دوران، خود زندگی آنها مترادف میشود با مبارزه. درزمانی که مردم همه میدانند امام کیست و حق با کیست و دین چندان تحریفنشده، نمیتواند انطباق زندگی و مبارزه را شاهد بود، اما هنگامیکه در زمان امام سجاد میخوانیم نمازخواندن حضرت بهطوری بود که غیر شیعیان میایستادند به تماشا و اشک میریزند و آشکارا میبینند تفاوت دو اسلام را، اینجا طبعا نهتنها با یک نماز، که با یک مبارزه طرفیم. نمازخواندن رسولالله و امیرالمؤمنین و دیگر ائمه بزرگوار ما نیز طبعا همانقدر تماشایی است، اما این اقتضای دوران است که همان نمازخواندن را در زمان امام سجاد علیهالسلام تبدیل به یک مبارزه مینماید. بخشی از مبارزه فرهنگی امام باقر نیز از این جنس است که او صرفا با سبک زندگی خود مردم را جذب میکرد و علیه نظام حاکم تبلیغ مینمود. حضرت آقا در «انسان ۲۵۰ ساله» مینویسد: «امام باقر این کار (مبارزه فرهنگی) را شروع کرد. باقرالعلوم الاولین یعنی این؛ حضرت شکافنده حقایق قرآنی و دانشهای اسلامی بود. لذا بود که هرکسی نفس امام باقر به او میخورد و او وابسته نبود، سرسپرده نبود و سرش در آخور جایی بند نبود این یقینا نسبت به وضع حاکمیت زمان نظرش برمیگشت.» در جای دیگر نیز در جملاتی که حاکی از همین زیست توأم با مبارزه امام است مینویسد: «عکرمه شاگرد معروف ابن عباس به دیدن امام میرود و چنان تحت تأثیر وقار و معنویت و شخصیت روحی و علمی امام قرار میگیرد که بیاختیار در آغوش امام میافتد و میگوید من با بزرگانی چون ابن عباس نشستهام و هرگز در برابر آنان چنین حالتی بر من نرفته است. حضرت نیز در پاسخ به او نهیب میزند: وای بر تو ای برده حقیر شامیان! تو اکنون در برابر خانههایی قرارگرفتهای که به اذن خدا رفعت یافته و کانون یاد خدا گشته است.» علاوه بر این سنگ بنای شبکه وکالت نیز در زمان حضرت گذاشته میشود چنانکه در روایاتی که به ناحیه مقدسه ایشان میرسد از برخی بهعنوان «اصحابالسر» یاد میشود. این اصحابالسر همان وکلایی هستند در گوشه و کنار کشور اسلامی که به نمایندگی از امام باقر در کار تبلیغ معارف اسلام ناب هستند.
در زمینه مبارزه رسانهای نیز نقل میشود حضرت به «کثیر» شاعر میفرمایند تو عبدالملک را ستودی؟ او درصدد توجیه سخیفی برمیآید و میگوید من او را شیر و خورشید و اژدها خواندم و اینها هم که حیوان و جمادند. حضرت در پاسخ سخن نالطیف او به لبخندی اکتفا میکند تا اینکه «کمیت» که به قول رهبر معظم انقلاب شاعری انقلابی و هدفدار است برمیخیزد و یکی از قصاید مسما به «هاشمیات» خود در مدح اهلبیت را میخواند.
امام باقر در اواخر زندگی بار دیگر به شام احضار میشود. شام البته برای تمام ائمه خاطراتی دارد، چه روضههای اباعبدالله و حضرت زینب را با چشم علم لدنی خود دیدهاند، اما اگر بنا بر نقلهای متعدد حضرت باقر به راستی در کاروان بوده باشد دیدار دوباره شام چه اندازه حزنانگیز است. امام باقر شاید از زبان پدر شنیده باشد الشام، الشام، الشام را… اما با این احضار باز هم قرار است شام قیامت شود. هشام بن عبدالملک شاید نشنیده بوده باشد حکایت خطبه حضرت زینب و امام سجاد را در این شهر، و الا دوباره با ابزار نطق با فرزندان علی در نمیافتاد. هدف هشام از برپایی آن مجلس آن است که با کوچک کردن، محکوم کردن و از میدان به در کردن حضرت، کل جریانی که ایشان به راه انداخته را از اعتبار ساقط کنند. این مجلس یک برنامه کاملا حسابشده رسانهای است. باید در طی این جلسه، گفتمان حضرت از حقانیت خارج شود. رفتاری که امام صادق میکند سرشار از نکات ریز ارتباطی است. اولا خطاب به حضار سلام میکند و نه خطاب به خلیفه. ثانیا او را امیرالمؤمنین خطاب نمیکند و ثالثا بدون اجازه گرفتن از او مینشیند. هشام که از این رفتار امام بیش از پیش هم گرفتار حقد شده، میگوید: «شما اولاد علی هميشه وحدت مسلمانان را شكسته و با دعوت آنان به سوی خود، ميان آنان رخنه و نفاق افكندهايد و از سر نابخردی و نادانی، خود را پيشوا و امام پنداشتهايد.» پس از او، عمال خلیفه هم سخنانی میگویند تا نوبت به پاسخ دادن امام میرسد؛ و چون کسی از اهل بیت زبان به نطق میگشاید خواهناخواه یاد و خاطره منبر علوی زنده خواهد شد: «فأین تذهبون؟ به کجا میروید ای آدمها و چه سرانجامی برايتان در نظر گرفتهاند؟ به وسيله ما بود كه خداوند گذشتگان شما را هدايت كرد و به دست ما نيز خواهد بود که مهر پایان به کار شما میزند. اگر شما را امروز دولتی مستعجل است، ما را دولتی دیرنده خواهد بود و پس از دولت ما، كسی را دولت نيست. ماييم اهل عاقبت كه خدا فرمود: عاقبت متعلق به صاحبان تقواست.»
برچسب ها
جواد شاملو , شهادت امام محمد باقر(ع)
به اشتراک بگذارید
https://resalat-news.com/?p=47365
تعداد دیدگاه : دیدگاهها برای زندگی به مثابه مبارزه بسته هستند
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.