شناسه خبر : 61488
پرینتخانه » فرهنگی, مطالب روزنامه, ویژه
تاریخ انتشار : 09 اسفند 1400 - 6:44 |
اسفند، ماه خورشیدهای دفاع مقدس است
روایت جنگ دغدغه حاج حسین
هشتم اسفندماه، روز شهادت حاجحسین خرازی بود. اسفندماه، محرم شهیدان است. برادران باکری، شهید همت، شهید برونسی، شهید عباس کریمی، شهید ابراهیم حاجامینی و شهدای بسیار دیگر در این ماه، بر آتش بلا و جهاد ریخته شده و بوی عطر شهادت را پخش کردهاند.
جواد شاملو
هشتم اسفندماه، روز شهادت حاجحسین خرازی بود. اسفندماه، محرم شهیدان است. برادران باکری، شهید همت، شهید برونسی، شهید عباس کریمی، شهید ابراهیم حاجامینی و شهدای بسیار دیگر در این ماه، بر آتش بلا و جهاد ریخته شده و بوی عطر شهادت را پخش کردهاند. جنگ ما آتش بود و شهیدان اسفند آن. هم این جنگ مقدس بود و هم انسانهایش. این جنگ مقدس بود چون دفاع از اسلام بود و دفاع از میهن. آن آدمها هم مقدس بودند چراکه نفس قدسی امام خمینی، آنان را بلوغ خداخواهی و شهادتطلبی رسانده بود؛ آنگونه که جنگ را یک محراب دیدند، دروازهای بهسوی آسمان که معلوم نیست تا کی باز باشد. اگر قهرمانان جنگ ما آدمهایی عادی بودند، بازهم دفاع ما مقدس بود؛ اما آنها عادی نبودند. این را کسی میگوید که خودش عادی نبود. حاجقاسم درباره حمید باکری این جمله را میگوید و به صحنهاش اشاره میکند که مورداشاره رهبر انقلاب هم هست. ما با این صحنه کارخواهیم داشت، در فرصت و مجالی دیگر. با صحنهای که در آن حمید باکری به حاجاحمد کاظمی میگوید به سمت او در خط مقدم آنسوی دجله برود: «کاشکی اینجا میشدی میدیدی چه جای باصفاییه… خلاصه وقت کردی بیا… بیا تماشا کن…». شاید باکری داشت همان صحنهای را میدید که اصحاب سیدالشهدا شب عاشورا در میان دو انگشت امام دیدند. ما در مورد دفاع مقدس هشتساله، با جنگی مشروع و مقدس طرفیم. اما این بهتنهایی دلیل تفاوت آن با تمام جنگهای جهان در تاریخ و جغرافیا از یکسو و شباهت آن با جنگهای صدر اسلام و کربلای اباعبداللهالحسین علیهالسلام از سوی دیگر، نمیشود. ما در این جنگ با انسانهای متفاوتی هم طرفیم که «عادی نبودند». طبعا این را نمیشود در مورد تمام رزمندگان نازنین ایرانی در دفاع مقدس هشتساله گفت؛ تمام شهیدان ستارهاند اما در آسمان جنگ انبوهی از ستارگان، چند خورشید میدرخشد. اسفندماه ماه این خورشیدها است. عارفی مثل برونسی و اسطورهای مانند همت، عصارهها و گوهرهای جنگ مقدس مایند. یکی از این بزرگان جنگ، حاجحسین خرازی است که در وصیتنامه خود و لابهلای جملات تکاندهنده آن، یک گلایه رسانهای دارد. گلایهای که امروز نیز جای شرح و بسط منظور شهید از آن وجود دارد. شهید خرازی در وصیتنامه خود مینویسد:
«بسم رب الصدیقین
خطاب به فرماندهان و رزمندگان اسلام:
– مالشگر امام حسینیم، حسینوار هم باید بجنگیم، اگر بخواهیم قبر ششگوشه امام حسین (ع) را در آغوش بگیریم كلامی و دعایی جز این نباید داشته باشیم: «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد.»
– اگر در پیروزیها خودمان را دخیل بدانیم این حجاب است برای ما، این شاید انكار خداست.
– اگر برای خدا جنگ میكنید احتیاج ندارد به من و دیگری گزارش كنید. گزارش را نگهدارید برای قیامت. اگر كار برای خداست گفتنش برای چه؟
– در مشكلات است كه انسانها آزمایش میشوند. صبر پیشه كنید كه دنیا فانی است و ما معتقد به معاد هستیم.
– هر چه كه میكشیم و هر چه كه بر سرمان میآید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد.
– سهلانگاری و سستی در اعمال عبادی تأثیر نامطلوبی در پیروزیها دارد.
– همه ما مكلفیم و وظیفهداریم باوجود همه نارساییها بنا بهفرمان رهبری، جنگ را به همین شدت و با منتهای قدرت ادامه بدهیم زیرا ما بنا بر احساس وظیفه شرعی میجنگیم نه بهقصد پیروزی تنها.
– مطبوعات ما جنگ را درشت مینویسد، درست نمینویسد.
– مسئله من تنها جنگ است و در همانجا هم مسئله من حل میشود.
– همواره سعیمان این باشد كه خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگهداریم و شهدا را بهعنوان یك الگو در نظر داشته باشیم كه شهدا راهشان راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند كه در این راه شهید شدند.
– من علاقهمندم كه با بیآلایشی تمام، همیشه در میان بسیجیها باشم و به درد دل آنها برسم.»
در مورد تکتک این گزارهها میتوان سخن گفت، اما بهراستی جمله « مطبوعات ما جنگ را درشت مینویسد، درست نمینویسد» یعنی چی؟ برای فهم دقیق این جمله، شاید لازم باشد یک عملیات پژوهشی بر مطبوعات و جراید برهه جنگ داشته باشیم؛ اما بدون آنهم میتوان حدسهایی داشت و به سرنخهایی رسید.
نکته اول پیش از هر چیز، فهم درست و دقیق شهید خرازی از ذات و ماهیت رسانه است. یعنی شهید خرازی بافراست خاصی دانسته که کار رسانه در عصر مدرن یا به عبارتی کژکارکرد آن روایت درشت است و نه روایت درست. رسانه ذرهبین است اما در عصر اقتصاد توجه، تبدیل به بلندگویی گوشخراش و کلافهکننده شده که وظیفهاش جلب و جهتدهی توجهات است. وظیفه رسانه در دنیای امروز، افزایش هرچه بیشتر دایره مخاطبان خود است و در وهله بعد، ساماندهی تفکرات. درواقع رسانه امروز معطوف به واقعیات بیرونی و عینی نیست بلکه معطوف به واقعیت درون اذهان است. رسانه امروز راوی واقعیت نیست، سازنده آن است در ذهن مخاطب. روایت درشتی که شهید خرازی به آن اشاره میکند، عبارت از جوسازی، هیاهو و تبلیغات است و روایت درست، ناظر بر آگاهیبخشی و روایت هرآنچه که هست. روایت درشت در مورد جنگ، به آمار کشتهشدگان و اسرا، مناطق فتحشده و احیانا عملیاتهای شکستخورده با چاشنی احساسات ملیگرایانه و مشابهتسازی با جنگهای مرسوم جهان محدود میشود. این روایتها به ویژگیهای خاص این جنگ توجهی نمیکند و مخاطب با دریافت این روایت، از روح جنگ چیزی درنمییابد. روایتهای ژورنالیستی درشت از جنگ میتوانست تبدیل به روایت غالب باشد، اگر کسانی چون سیدمرتضی آوینی در مستند روایت فتح و ابراهیم حاتمیکیا در فیلمهای سینمایی مهاجر و دیدهبان، به روایت درست رو نمیآوردند. روایت درست از جنگ ما، روایت معطوف به انسان خاص جنگ ما است. همانگونه که شهید آوینی در روایت فتح، مطلقا کاری به آمار و ارقام مربوط به جنگ یا استراتژیهای نظامی ندارد. فتح مدنظر او هم فتح خاک نیست؛ فتح روح است. آنچه فکر فرمانده برجسته سپاه ایران، شهید حاجحسین خرازی را به خود مشغول میدارد نیز به گمان فراوان همین است که هیاهوسازی و تبلیغات با واقعیتهای جنگ، جای آگاه کردن مردم از حقیقتهای جنگ را نگیرد. روایت درشت، روایت با آبوتاب جسم و کالبد جنگ است اما این روایت هرچقدر هم پرهیاهو باشد، بر دلها تأثیری ندارد. این روح جنگ است که دلها را به آن پیوند میدهد. معتقدم این عبارت حاجحسین تنها یک معنا و منظور را در برنمیگیرد. این کنایه شهید حتی میتواند ناظر بهاندازه تیتر روزنامهها باشد. به این معنا که تیتر اخبار مربوط به جنگ درشت است اما مطالب، درست و مطابق با واقعیت و حقیقتی که در فضای جبههها جریان دارد نیست. همچنین میتواند ناظر بر شعاری بودن روایتهای ارزشی از جنگ باشد، که بازهم آن را از حقیقت جبههها دور میسازد. به هر رو، این جمله نشان میدهد بازنمایی رسانهای از دفاع مقدس وفادار به واقعیت و حقیقت آن نبوده است. این وفاداری، مهمترین عنصری است که روایت جبههها را ارزشمند و سازنده میکند و آثاری چون «موقعیت مهدی» ساخته سیدهادی حجازیفر در دوره ما از آن بهرهمندند. برای روایت واقعیتهای جنگ، لازم است تنها پژوهش کنیم و دقیق روایت کنیم اما برای بیان حقایق، لازم است آن حقایق را درون خودمان نیز رشد و پرورش داده باشیم. در غیر این صورت همچون یک غواص کوریم که فرقی بین ریگ و مروارید نمییابد.
در دور شدن از روایت درشت، باید مراقب بود و در دام روایت ریز هم نیفتاد. روایت حداقلی از اسطورههای دفاع مقدس نیز خطری است که هنرمندان و اصحاب رسانه علاقهمند به این حوزه را تهدید میکند. برخی از خوف زیاده آسمانی شدن چهره شهیدان در آثار هنری و رسانهای و غیرقابل درک شدن آنان برای مخاطب عادی، به راه افراط رفته و بهجای زمینی کردن انسانهای بزرگ و مقدس، آنها را زیرزمینی میکنند! نمایش خصلتهای عینیتر بزرگان و شهدا، تا حد زیادی ضرورت هنر و رسانههای جمعی است اما تقدسزدایی و ترسیم چهره غیردینی و غیرالهی از آنها، توجیهی ندارد.
در پایان، خوب است ببینیم روایت شهید آوینی از حاجحسین خرازی چگونه است. دریکی از قسمتهای روایت فتح به نام علمدار، آوینی به حاجحسین میپردازد. خانه پدری او در اصفهان و مدرسه او را نشان میدهد و این سؤال را مطرح میکند که چگونه کسی از مکانهایی تا این حد عادی، به مقامهایی تا آن درجه معنوی دست یافته است؟ آوینی در مواجهه با حاجحسین، در جستوجوی روایت یک فرمانده نیست. بلکه در پی یک انسان است. انسانی که وجودش در عصر حاضر، معجزهای الهی است. معجزهای که زمینه آن را امام خمینی و انقلاب اسلامی فراهم آوردهاند. آوینی در گفتار متن این مستند مینویسد:
«وقتی از این کانال که سنگرهای دشمن را به یکدیگر پیوند میدادهاند بگذری، به «فرمانده» خواهی رسید، به علمدار. او را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت. چه میگویم چهره ریزنقش و خندههای دلنشینش نشانه بهتری است. مواظب باش، آنهمه متواضع است که او را در میان همراهانش گم میکنی. اگر کسی او را نمیشناخت، هرگز باور نمیکرد که با فرمانده لشکر مقدس امام حسین روبهرو است. ما اهل دنیا، از فرمانده لشکر، همان تصویری راداریم که در فیلمهای سینمایی دیدهایم. اما فرماندههای سپاه اسلام، امروز همه آن معیارها را درهمریختهاند. حاج حسین را ببین، او را از آستین خالی دست راستش بشناس. جوانی خوشرو، مهربان و صمیمی، بااندامی نسبتا لاغر و سخت متواضع. آنان که درباره او سخن گفتهاند بر دو خصلت بیش از خصائل وی تأکید کردهاند: شجاعت و تدبیر. حضور حاج حسین در نزدیکی خط مقدم درگیری، بسیار شگفتانگیز بود . اما میدانستیم او کسی نیست که بیهوده دل به دریا بزند. عالم محضر خداست و حاج حسین کسی نبود که لحظهای از این حضور، غفلت داشته باشد. اخذ تدبیر درست، مستلزم دسترسی به اطلاعات درست است. وقتی خبردار شدیم که دشمن با تمام نیرو، اقدام به پاتک کرده، سرّ وجود او را در خط مقدم دریافتیم.»
هشتم اسفندماه، روز شهادت حاجحسین خرازی بود. اسفندماه، محرم شهیدان است. برادران باکری، شهید همت، شهید برونسی، شهید عباس کریمی، شهید ابراهیم حاجامینی و شهدای بسیار دیگر در این ماه، بر آتش بلا و جهاد ریخته شده و بوی عطر شهادت را پخش کردهاند. جنگ ما آتش بود و شهیدان اسفند آن. هم این جنگ مقدس بود و هم انسانهایش. این جنگ مقدس بود چون دفاع از اسلام بود و دفاع از میهن. آن آدمها هم مقدس بودند چراکه نفس قدسی امام خمینی، آنان را بلوغ خداخواهی و شهادتطلبی رسانده بود؛ آنگونه که جنگ را یک محراب دیدند، دروازهای بهسوی آسمان که معلوم نیست تا کی باز باشد. اگر قهرمانان جنگ ما آدمهایی عادی بودند، بازهم دفاع ما مقدس بود؛ اما آنها عادی نبودند. این را کسی میگوید که خودش عادی نبود. حاجقاسم درباره حمید باکری این جمله را میگوید و به صحنهاش اشاره میکند که مورداشاره رهبر انقلاب هم هست. ما با این صحنه کارخواهیم داشت، در فرصت و مجالی دیگر. با صحنهای که در آن حمید باکری به حاجاحمد کاظمی میگوید به سمت او در خط مقدم آنسوی دجله برود: «کاشکی اینجا میشدی میدیدی چه جای باصفاییه… خلاصه وقت کردی بیا… بیا تماشا کن…». شاید باکری داشت همان صحنهای را میدید که اصحاب سیدالشهدا شب عاشورا در میان دو انگشت امام دیدند. ما در مورد دفاع مقدس هشتساله، با جنگی مشروع و مقدس طرفیم. اما این بهتنهایی دلیل تفاوت آن با تمام جنگهای جهان در تاریخ و جغرافیا از یکسو و شباهت آن با جنگهای صدر اسلام و کربلای اباعبداللهالحسین علیهالسلام از سوی دیگر، نمیشود. ما در این جنگ با انسانهای متفاوتی هم طرفیم که «عادی نبودند». طبعا این را نمیشود در مورد تمام رزمندگان نازنین ایرانی در دفاع مقدس هشتساله گفت؛ تمام شهیدان ستارهاند اما در آسمان جنگ انبوهی از ستارگان، چند خورشید میدرخشد. اسفندماه ماه این خورشیدها است. عارفی مثل برونسی و اسطورهای مانند همت، عصارهها و گوهرهای جنگ مقدس مایند. یکی از این بزرگان جنگ، حاجحسین خرازی است که در وصیتنامه خود و لابهلای جملات تکاندهنده آن، یک گلایه رسانهای دارد. گلایهای که امروز نیز جای شرح و بسط منظور شهید از آن وجود دارد. شهید خرازی در وصیتنامه خود مینویسد:
«بسم رب الصدیقین
خطاب به فرماندهان و رزمندگان اسلام:
– مالشگر امام حسینیم، حسینوار هم باید بجنگیم، اگر بخواهیم قبر ششگوشه امام حسین (ع) را در آغوش بگیریم كلامی و دعایی جز این نباید داشته باشیم: «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد.»
– اگر در پیروزیها خودمان را دخیل بدانیم این حجاب است برای ما، این شاید انكار خداست.
– اگر برای خدا جنگ میكنید احتیاج ندارد به من و دیگری گزارش كنید. گزارش را نگهدارید برای قیامت. اگر كار برای خداست گفتنش برای چه؟
– در مشكلات است كه انسانها آزمایش میشوند. صبر پیشه كنید كه دنیا فانی است و ما معتقد به معاد هستیم.
– هر چه كه میكشیم و هر چه كه بر سرمان میآید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد.
– سهلانگاری و سستی در اعمال عبادی تأثیر نامطلوبی در پیروزیها دارد.
– همه ما مكلفیم و وظیفهداریم باوجود همه نارساییها بنا بهفرمان رهبری، جنگ را به همین شدت و با منتهای قدرت ادامه بدهیم زیرا ما بنا بر احساس وظیفه شرعی میجنگیم نه بهقصد پیروزی تنها.
– مطبوعات ما جنگ را درشت مینویسد، درست نمینویسد.
– مسئله من تنها جنگ است و در همانجا هم مسئله من حل میشود.
– همواره سعیمان این باشد كه خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگهداریم و شهدا را بهعنوان یك الگو در نظر داشته باشیم كه شهدا راهشان راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند كه در این راه شهید شدند.
– من علاقهمندم كه با بیآلایشی تمام، همیشه در میان بسیجیها باشم و به درد دل آنها برسم.»
در مورد تکتک این گزارهها میتوان سخن گفت، اما بهراستی جمله « مطبوعات ما جنگ را درشت مینویسد، درست نمینویسد» یعنی چی؟ برای فهم دقیق این جمله، شاید لازم باشد یک عملیات پژوهشی بر مطبوعات و جراید برهه جنگ داشته باشیم؛ اما بدون آنهم میتوان حدسهایی داشت و به سرنخهایی رسید.
نکته اول پیش از هر چیز، فهم درست و دقیق شهید خرازی از ذات و ماهیت رسانه است. یعنی شهید خرازی بافراست خاصی دانسته که کار رسانه در عصر مدرن یا به عبارتی کژکارکرد آن روایت درشت است و نه روایت درست. رسانه ذرهبین است اما در عصر اقتصاد توجه، تبدیل به بلندگویی گوشخراش و کلافهکننده شده که وظیفهاش جلب و جهتدهی توجهات است. وظیفه رسانه در دنیای امروز، افزایش هرچه بیشتر دایره مخاطبان خود است و در وهله بعد، ساماندهی تفکرات. درواقع رسانه امروز معطوف به واقعیات بیرونی و عینی نیست بلکه معطوف به واقعیت درون اذهان است. رسانه امروز راوی واقعیت نیست، سازنده آن است در ذهن مخاطب. روایت درشتی که شهید خرازی به آن اشاره میکند، عبارت از جوسازی، هیاهو و تبلیغات است و روایت درست، ناظر بر آگاهیبخشی و روایت هرآنچه که هست. روایت درشت در مورد جنگ، به آمار کشتهشدگان و اسرا، مناطق فتحشده و احیانا عملیاتهای شکستخورده با چاشنی احساسات ملیگرایانه و مشابهتسازی با جنگهای مرسوم جهان محدود میشود. این روایتها به ویژگیهای خاص این جنگ توجهی نمیکند و مخاطب با دریافت این روایت، از روح جنگ چیزی درنمییابد. روایتهای ژورنالیستی درشت از جنگ میتوانست تبدیل به روایت غالب باشد، اگر کسانی چون سیدمرتضی آوینی در مستند روایت فتح و ابراهیم حاتمیکیا در فیلمهای سینمایی مهاجر و دیدهبان، به روایت درست رو نمیآوردند. روایت درست از جنگ ما، روایت معطوف به انسان خاص جنگ ما است. همانگونه که شهید آوینی در روایت فتح، مطلقا کاری به آمار و ارقام مربوط به جنگ یا استراتژیهای نظامی ندارد. فتح مدنظر او هم فتح خاک نیست؛ فتح روح است. آنچه فکر فرمانده برجسته سپاه ایران، شهید حاجحسین خرازی را به خود مشغول میدارد نیز به گمان فراوان همین است که هیاهوسازی و تبلیغات با واقعیتهای جنگ، جای آگاه کردن مردم از حقیقتهای جنگ را نگیرد. روایت درشت، روایت با آبوتاب جسم و کالبد جنگ است اما این روایت هرچقدر هم پرهیاهو باشد، بر دلها تأثیری ندارد. این روح جنگ است که دلها را به آن پیوند میدهد. معتقدم این عبارت حاجحسین تنها یک معنا و منظور را در برنمیگیرد. این کنایه شهید حتی میتواند ناظر بهاندازه تیتر روزنامهها باشد. به این معنا که تیتر اخبار مربوط به جنگ درشت است اما مطالب، درست و مطابق با واقعیت و حقیقتی که در فضای جبههها جریان دارد نیست. همچنین میتواند ناظر بر شعاری بودن روایتهای ارزشی از جنگ باشد، که بازهم آن را از حقیقت جبههها دور میسازد. به هر رو، این جمله نشان میدهد بازنمایی رسانهای از دفاع مقدس وفادار به واقعیت و حقیقت آن نبوده است. این وفاداری، مهمترین عنصری است که روایت جبههها را ارزشمند و سازنده میکند و آثاری چون «موقعیت مهدی» ساخته سیدهادی حجازیفر در دوره ما از آن بهرهمندند. برای روایت واقعیتهای جنگ، لازم است تنها پژوهش کنیم و دقیق روایت کنیم اما برای بیان حقایق، لازم است آن حقایق را درون خودمان نیز رشد و پرورش داده باشیم. در غیر این صورت همچون یک غواص کوریم که فرقی بین ریگ و مروارید نمییابد.
در دور شدن از روایت درشت، باید مراقب بود و در دام روایت ریز هم نیفتاد. روایت حداقلی از اسطورههای دفاع مقدس نیز خطری است که هنرمندان و اصحاب رسانه علاقهمند به این حوزه را تهدید میکند. برخی از خوف زیاده آسمانی شدن چهره شهیدان در آثار هنری و رسانهای و غیرقابل درک شدن آنان برای مخاطب عادی، به راه افراط رفته و بهجای زمینی کردن انسانهای بزرگ و مقدس، آنها را زیرزمینی میکنند! نمایش خصلتهای عینیتر بزرگان و شهدا، تا حد زیادی ضرورت هنر و رسانههای جمعی است اما تقدسزدایی و ترسیم چهره غیردینی و غیرالهی از آنها، توجیهی ندارد.
در پایان، خوب است ببینیم روایت شهید آوینی از حاجحسین خرازی چگونه است. دریکی از قسمتهای روایت فتح به نام علمدار، آوینی به حاجحسین میپردازد. خانه پدری او در اصفهان و مدرسه او را نشان میدهد و این سؤال را مطرح میکند که چگونه کسی از مکانهایی تا این حد عادی، به مقامهایی تا آن درجه معنوی دست یافته است؟ آوینی در مواجهه با حاجحسین، در جستوجوی روایت یک فرمانده نیست. بلکه در پی یک انسان است. انسانی که وجودش در عصر حاضر، معجزهای الهی است. معجزهای که زمینه آن را امام خمینی و انقلاب اسلامی فراهم آوردهاند. آوینی در گفتار متن این مستند مینویسد:
«وقتی از این کانال که سنگرهای دشمن را به یکدیگر پیوند میدادهاند بگذری، به «فرمانده» خواهی رسید، به علمدار. او را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت. چه میگویم چهره ریزنقش و خندههای دلنشینش نشانه بهتری است. مواظب باش، آنهمه متواضع است که او را در میان همراهانش گم میکنی. اگر کسی او را نمیشناخت، هرگز باور نمیکرد که با فرمانده لشکر مقدس امام حسین روبهرو است. ما اهل دنیا، از فرمانده لشکر، همان تصویری راداریم که در فیلمهای سینمایی دیدهایم. اما فرماندههای سپاه اسلام، امروز همه آن معیارها را درهمریختهاند. حاج حسین را ببین، او را از آستین خالی دست راستش بشناس. جوانی خوشرو، مهربان و صمیمی، بااندامی نسبتا لاغر و سخت متواضع. آنان که درباره او سخن گفتهاند بر دو خصلت بیش از خصائل وی تأکید کردهاند: شجاعت و تدبیر. حضور حاج حسین در نزدیکی خط مقدم درگیری، بسیار شگفتانگیز بود . اما میدانستیم او کسی نیست که بیهوده دل به دریا بزند. عالم محضر خداست و حاج حسین کسی نبود که لحظهای از این حضور، غفلت داشته باشد. اخذ تدبیر درست، مستلزم دسترسی به اطلاعات درست است. وقتی خبردار شدیم که دشمن با تمام نیرو، اقدام به پاتک کرده، سرّ وجود او را در خط مقدم دریافتیم.»
برچسب ها
جواد شاملو , شهید خرازی
به اشتراک بگذارید
https://resalat-news.com/?p=61488
تعداد دیدگاه : دیدگاهها برای روایت جنگ دغدغه حاج حسین بسته هستند
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.