رسالت همچنان در خط رسالت
جواد شاملو
واقعا عزا گرفتهام و نمیدانم چه کار کنم. به محض اینکه به مترو میرسم و روی صندلیهای سکو مینشینم، «سهنقطه» را باز میکنم. «سهنقطه» نشریه امید مهدینژاد است با محوریت طنز. نشریهای جان و حال دار که در صفحه نخست پشت جلدش، طرق مختلفی که میتوان نشریه را از آنها تهیه کرد فهرست کرده. در صفحههای نخست، بدون آنکه ردپای تبلیغی به چشم بیاید، نام بچههای نویسنده یک به یک آورده شده و توضیح داده که رسالتش خندیدن و خنداندن است؛ توضیحی البته نه به این خشکی. واقعا هم میخنداند و قلم نویسندههای بعضا بسیار بسیار جوانش، گاهی آدم را متعجب میکند که به راستی «چقدر خوبیم ما!» اکنون به آخرهای «سه نقطه» رسیدهام و با عرض معذرت از بر و بچههای این مجله خوب، تمامش را در مترو خواندم. وقتی به خانه میرسم، داغم تازه میشود. چگونه تا پایان اسفندماه میرسم «ترجمان» را هم بخوانم؟ ترجمان، نشریهای سرزنده و ژورنالیستی علمی و دانشگاهی است که کارش ترجمه عناوین به روز حوزه علوم انسانی، از کتاب گرفته تا مقاله و جستار به زبان فارسی است. ترجمان با اینکه رویکرد کاملا علمی دارد و از علوم اجتماعی، روانشناسی، اقتصاد تا ادبیات، فلسفه و رسانه را پوشش میدهد، اثری در حوزه روزنامهنگاری تعریف میشود و اغلب مقالات و کتابهای آن، ذرهبینی برای فهم جهان امروزند به زبان عمومی جهان امروز. «ترجمان» رسانهای است برای پوشش حرفهایی که کمتر از غرب میشنویم و مطالبی که این جهان سیال و گریزان و پرتغییر را، قدری برای ما قابل درکتر میکند. ترجمان صفحهآرایی نویی دارد اما ساده ست؛ چنانکه مقالات ترجمهشده پشت به پشت هم ردیف شدهاند و خواندن تمامی آن، از یک خواننده حرفهای و با حوصله بر میآید و من شخصا تا به حال به این مقام نائل نشدهام. این باعث میشود سریال ترجمانهایی که به هر کدام نوکی زدهام و در قفسه کتاب جایشان دادهام، چپ چپ نگاهم کنند. «بخارا» هم همینگونه نگاهم میکند. بخارایی که شکل و شمایلی کهن دارد و در عین حال کهنه نیست؛ مثل زبان فارسی. چهرههای برجسته ادبیات فارسی در هر شماره از این نشریه گرد هم میآیند و هر یک از گوشهای از قلمرو این زبان سخن میگویند. پرونده هر شماره نیز به یک چهره معاصر اختصاص یافته و یادنامه نام دارد. کیمیا است «بخارا»ی علی دهباشی برای علاقهمندان ادبیات و در کل، علوم انسانی. صفحهبندی ساده این نشریه، انگار میگوید: «اینجا باید دنبال حرف جدی باشی! مرا به خاطر سرگرمی باز نکن! ورود غیر عاشقان زبان ممنوع!» مثل همین عبارات را صفحهبندی «فرم و نقد» مسعود فراستی هم میگوید: «اینجا حیاط خلوت بحثهای جدی هنری است. جای نوشتن تزهایی درباره هنر و نقد و سینما که برای فهمیدن هر کدامشان باید جان بکنی و نقدهایی که روز فیلمها را سیاه میکند.» مجله «فرم و نقد» فراستی، یک رسانه تخصصی هنری است که خاصتا به سینما و ادبیات میپردازد و از دریچه «فرم» آثار هنری را «نقد» میکند. رویکرد این نشریه، ادامه رویکرد خود فراستی در نقد هنری و مکتب فرمالیستی و صورتگرایانهای که او یکی از مهمترین نمایندگان آن در ایران است. این رویکرد، عبارت است از بررسی اثر هنری با استفاده از مؤلفههایی که در هر رشته و اثر هنری، باعث آفرینش نظم زیبا یا هارمونی یا انسجام یا فرم میشوند و زیبایی هنری را به ارمغان میآورند. فراستی برای نمایندگی این مکتب، به برنامه «هفت» و سایت خودش اکتفا نکرده و به تأسیس یک رسانه «مکتوب» رو آورده است. در صفحه نخست نشریه در کنار شناسنامه نشریه، جملهای آورده شده که: «نه تنها واقعیت، هنر و انسان، که حقیقت نیز نیاز به نقد دارد.» در اینجا «فرم و نقد»، یقه «آگاهی نو» را میگیرد و درگیری سختی بین این دو آغاز میشود. «آگاهی نو»
محمد قوچانی، نشریهای نوپاست که پشت آن تجربهای طویل و تیمی باسابقه قرار دارد. نشریهای که در همین پنج شماره اولش به ترتیب با محمدجواد ظریف، عطاءالله مهاجرانی، علی لاریجانی و حسین جنتی مصاحبه کرده و شماره پنجمش نیز یک کتابنامه است که توضیح و معرفی مفصل میطلبد. با اینکه شعار این نشریه «راه تجدد ایران از توسعه میگذرد» است، اما قوچانی و تیمش پیشتر در «مهرنامه» شعار معروف دیگری نیز داشتند: «تفسیر جهان به جای تغییر جهان». دعوای خونین بین «فرم و نقد» و «آگاهی نو» اینجا شکل میگیرد. یکی رنگ و بوی مکاتب چپ و مارکسیستی دارد و شدیدا انقلابی است و دیگری نزدیک به طیف کارگزاران و تفکر توسعهمحور و تجددخواه مرحوم هاشمی رفسنجانی. «فرم و نقد» می گوید نه تنها باید وضع موجود را نقد کرد و با تیغ نقد، آن را به سمت وضع مطلوب حرکت داد، بلکه خود وضع مطلوب هم نیازمند نقد و بازشناسی و بازتعریف است. تفکر نقد حقیقت که فراستی و تیمش آن را از نیچه دارند. «آگاهی نو» اما معتقد است وضع موجود را نمیتوان تغییر داد و دستکم کار رسانه این نیست. تغییر از راه جراحی و نقد و کنشگری فعال و شرکت در صفآراییها، اگر هم بتواند چیزی را به سمت وضع مطلوب تغییر دهد، کار «رسانه» نیست؛ کار سیاستمدار است. این دیدگاه، دیدگاهی «ضدانقلاب» است به معنای عام آن. چراکه تغییر مثبت را نمیتوان با انقلاب، با جرح و با نقد به دست آورد. تغییر مثبت اساس با توسعه و تجدد ایجاد میشود و توسعه و تجدد نیاز به آرامش دارد. البته جریان پشت نشریه «آگاهی نو» این رویکرد سوفسطایی را ندارد که بگوید از اساس وضع مطلوبی وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد، نمیتوان آن را شناخت. بلکه نقش رسانه را در حرکت به سمت وضع مطلوب، تفسیر، تصویر و بازنمایی دقیق و آینهوار وضع موجود میداند. اما باید توجه داشت که برداشت ما از واقعیت، همواره تحت تأثیر حقایقی است که به آنها باور داریم و بر این مبنا تفسیر ما از واقعیت نیز به نوعی در خدمت حقایق مورد قبول خود ما است.
گذشته از جدال این نشریات خوب با هم دیگر، آنها در اتقاق من هم با هم جدالی دارند. هر کدام به نحوی دلربایی میکند تا از روی میز شلوغ و درهم من برداشته شود و به برزخ میز کنار تخت یا کیف کوله پشتی بیایند و نهایت روزگار وصل خویش را در کنار اقرانشان در کتابخانه آغاز کنند و سعادتمند شوند. داشت «ناداستان» را یادم میرفت با آن جلد دلفریبش. چقدر دو ماه و اندی فرصت کوتاهی است برای خواندن تمام این مجلههای درجه یک و مفصل. تازه کتابها جای خود دارند و تازهتر اینکه من خیلی از مجلات خوب روز را هنوز دست نگرفته و تورق نکردهام. نشریات الکترونیک هم هستند که گرچه بهظاهر چاپ نمیشوند، اما سبک و سیاق نشریات مکتوب را دارند. نشریاتی همچون «حق» و «واو». اما ورای این دغدغه کمبود زمان برای مجلهخوانی، حضور این کارهای خوب و دغدغهمند و تمیز، باعث نمیشود تردید کنیم در این عبارت که عمر روزنامهنگاری به پایان رسیده و دوره کاغذ گذشته است؟ اصلا میدانیم تمام شدن دوره روزنامهنگاری چه معنا و مفهومی دارد؟ تمام شدن دوره کاغذ، یعنی تمام شدن دوره نوشتن؛ تمام شدن دوره کتابت و بلاغت. اگر هم فرض میکنیم که دیگر هیچ کس کتاب یا مجله یا روزنامه نمیخواند، که فرضی است شدیدا نادرست و در ادامه به آن میپردازیم، نشانگر این است که دوره ما آدمها گذشته است و نه دوره روزنامه و کتاب و مجله و از اساس، رسانههای مکتوب. مارشال مک لوهان نظریه شهیری دارد به نام «رسانه پیام است» که در آن، تأثیرات خاص هر رسانه را سوای پیامی که در خود دارد، بر ذهن و فکر آدمی نشان میدهد. در این نظریه آنچه موضوعیت دارد، خود رسانه است. ویژگیهای فیزیکی و ساختاری رسانه تأثیراتی دارد که مستقل از مضمون و محتوا و پیام آن است و خود به مثابه پیام عمل میکند. اینگونه نیست که مطلبی را از روزنامه بیرون بکشیم و در رسانهای مثل اینستاگرام، با ویژگیهای ساختاری خود آن پلتفرم و گوشیهای تلفن همراه بیاوریم و توقع داشته باشیم این دقیقا همان تأثیر روزنامه را بر مخاطب بگذارد. روزنامه یک پکیج است و همچون یک سیستم منسجم، همه اعضایش با یکدیگر مرتبطاند و متن نیز در کنار عکس، تیتر، سوتیتر و دیگر اجزای صفحه، در میان این سیستم چفت شده است. همچنین نوع ارتباطی که دست و چشم انسان میتواند با کاغذ بگیرد، بسیار متفاوت است با ارتباطی که با کامپیوتر یا موبایل برقرار میکنیم. در عصر ما که هرچیز با کاربرد و استفادهاش سنجیده میشود و نه با کارکرد و تأثیرش، با قابلیت ابزاریاش نگریسته میشود و نه قابلیتهای ذاتی و ماهویاش، تمام دنیا را میتوان درچند اینچ صفحه اسمارت فون جمع کرد و ذوقزده شد. گذشته از این، اینگونه هم نیست که تصور کنیم دیگر کسی مطلقا کتاب، روزنامه یا مجله نمیخواند. گواه نادرستی این تصور تعدد و تنوع کارهای خوبی است که تولید میشود. قوچانی در سرمقاله آخرین شماره «آگاهی نو» مینویسد: «واقعیت این است که صنعت و فرهنگ کتابت در ایران با وجود فشارهای اقتصادی (به خصوص تحریم و گرانی کاغذ) و فشارهای سیاسی (به خصوص سانسور و خودسانسوری) و مصائب اجتماعی و فرهنگی (از جمله تیراژ اندک) در وضعیت خوبی به سر میبرد! آنچه در نظر اول به چشم میآید این است که در یک دهه گذشته بازار کتاب رونق داشته است. تنوع عناوین کتاب و رونق کتابفروشیها در عصر ما بیسابقه است. از سوی دیگر فضای مجازی گرچه ریشه «روزنامهنگاری» را حداقل در فرم و البته در ایران زده است اما سبب رواج و رونق «کتاب» شده است. به جز کتابهای صوتی و مجازی بازار کتابهای واقعی هم رشد داشته است.»
نوزدهم دیماه سالروز انتشار نخستین شماره روزنامه
« رسالت» است و در نوزدهم دیماه امسال، این روزنامه به شماره ده هزار و دویست و بیست و چهارم خود رسید. روزنامهای انقلابی که آن را با عنوان «راست سنتی» میشناسند و از بدو تأسیس تا به امروز، کاملا و باز هم کاملا، خصوصی بوده است. شاهدم، آگهیهای رنگ و وارنگی که نیمه تمام صفحات و گاهی تمام یک یا دو صفحه را پر میکند. شاهد دیگر کاهش وزن روزنامه که آن را به یک روزنامه نحیف هشت صفحهای تبدیل کرده است. این در حالی است که حال و روز اغلب روزنامهها، حتی آنهایی که پشتوانه قوی مالی دارند سیاه است. با توجه به بحران کاغذ، این واقعیت چندان هم جای ملامت روزنامهها را باقی نمیگذارد. «رسالت» در این سی و شش سال، پستی و بلندیهایی داشته، اما شخصیت و چهره خود را همواره حفظ کرده است. چهرهای انقلابی و در عین حال آرام، نزدیک به حوزه و دانشگاه و همواره مردمی. برای محک و سنجش مردمی بودن یک رسانه، میتوان تعداد تیترهای اجتماعی و اقتصادی آن را با تعداد تیترهای سیاسی آن قیاس کرد. با این قیاس، «رسالت» را خصوصا در سالهای اخیر، میتوان رسانهای بیشتر اجتماعی به شمار آورد. اما ورای هرگونه دستهبندی، اکنون دورهای است که ما اصحاب روزنامه، باید از خود رسانههای مکتوب که هنوز و تا همیشه، بهترین و مطمئنترین حاملان زبان (که خود مهمترین حامل فرهنگ است) هستند، دفاع کنیم. ما نیز معتقدیم کاغذ زنده است و باید زنده بماند. در برابر تکنولوژی و فناوریهای جدید مرتجع نیستیم اما اجازه نخواهیم داد سرمایهداری سوار بر ارابههای تکنولوژی، ریشههای بشری و انسانی ما را قطع کند. پس گذشته از تمام اختلاف نظرها و اختلاف سلیقهها بیان میداریم که شعار «کاغذ زنده است» نخ تسبیح تمام رسانههای مکتوب وفادار به ملت و دیانت، که از عمق جان دلسوز فرهنگ بشریاند، می باشد.
جواد شاملو , روزنامه رسالت
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.