حماسه‌های پشت جبهه - روزنامه رسالت | روزنامه رسالت
شناسه خبر : 60898
  پرینتخانه » فرهنگی, مطالب روزنامه, ویژه تاریخ انتشار : 30 بهمن 1400 - 6:12 |
به بهانه اکران رایگان «منصور» فیلمی که باید آن را دید

حماسه‌های پشت جبهه

برای به تصویر کشیدن یک جنگ، الزاما نیازی به تانک و توپ و طیاره و خمپاره و خاک و خاکریز نیست. کافی است یک مرد را در محاصره مشتی نامرد نشان دهی‌. چه جنگی از این سهمگین‌تر؟ 
حماسه‌های پشت جبهه

جواد شاملو
برای به تصویر کشیدن یک جنگ، الزاما نیازی به تانک و توپ و طیاره و خمپاره و خاک و خاکریز نیست. کافی است یک مرد را در محاصره مشتی نامرد نشان دهی‌. چه جنگی از این سهمگین‌تر؟ 
یکی از پیرنگ‌های همواره جذاب داستانی، روایت پا گرفتن و رشد یک صنعت تا رسیدن به یک لحظه بلوغ است. این داستان‌ها در میان کارگاه‌ها و کارخانه‌ها و وسط انبوهی از ابزار و آلات صنعتی می‌گذرند. شخصیت‌ها را نیز اغلب صنعتگران و کارگران تشکیل می‌دهند. این پیرنگ در ایران، جذاب‌تر است چراکه با وجود محدودیت‌ها و تحریم‌ها و جنگ‌های ترکیبی، رنگ حماسی ویژه‌ای به خود می‌گیرد. در ایران بعد از انقلاب که‌ همه‌چیز را از صفر شروع کرده و با قطع وابستگی‌های مطلق پیش از انقلاب در دانش و ابزار ضعف جدی دارد، این‌گونه روایت‌ها ما را یاد داستان رابینسون کروزو می‌اندازند. گویی ایران بعد از انقلاب همان جزیره‌ای است که گمشده‌ای قدم در آن گذاشته و همه‌چیز را باید از صفر در آن بنا نهد. داستان ساخت اولین موشک، داستان ساخت اولین سلول‌های بنیادی، داستان ساخت اولین کیک زرد و اولین اورانیوم۲۰ درصد و اولین سانتریفیوژها و اولین ماهواره‌برها و اولین ماهواره‌ها در این کشور، داستان جنگ و دفاعی مقدس است و نه تنها داستان پیشرفت‌های مادی. کشور پر از اولین‌هایی است که با خون جگر پدید آمده‌اند و در میانه معرکه دنیاطلبی و خیانت و مسیری پر از تیر و ترکش‌های تهمت و توطئه. عجیب آنکه نهال بسیاری از این اولین‌ها، در همان زمان جنگ کاشته شده است. «منصور» هم یکی از همین روایت‌ها است که به جای خون تن در جبهه‌ها، خون دل در پشت جبهه‌ها را به تصویر می‌کشد و نشان می‌دهد جنگ پشت جبهه نیز می‌تواند یک مرد را از پا بیندازد و او را تا یک قدمی سکته مغزی، تو بگو همان دق کردن خودمان، پیش ببرد. شهید ستاری در زمانی فرمانده نیروی هوایی ارتش می‌شود که‌ حمله نظامی و تحریم همه‌جانبه دشمن از یک‌سو و عدم خودباوری و بعضا کارشکنی و منفعت‌طلبی داخلی از سوی دیگر، عرصه را بر صنعت هوایی کشور تنگ کرده است. سکانس ابتدایی فیلم، در قبرستانی می‌گذرد که پر از مردمان عزادار است‌. ستاری با جمعی وارد قبرستان می‌شود تا به مردم تسلیت بگوید؛ اما آن‌ها سر بر می‌گردانند و روی خوشی به تیمسار نشان نمی‌دهند تا آنجا که زنی به سمت ستاری حمله‌ور می‌شود و به دنبال او، همه‌ جمع حاضر در قبرستان به سوی تیمسار یورش می‌برند. قضیه از این قرار است که تقصیر سقوط شهری به گردن ستاری انداخته شده است. کدام شهر؟ نمی‌دانیم. چه کسانی این کار را کرده‌اند؟ نمی‌دانیم. نمی‌دانم چرا این‌ها را نباید در این سکانس بدانیم اما فیلم در همین سکانس ابتدایی، اختلاف و دودستگی فضای نیروی هوایی و شاید برخی دیگر از قسمت‌های نیروهای مسلح را نشان می‌دهد و به ما می‌گوید با ماجرایی آمیخته با اختلافات سازمانی طرفیم و منصور، شخصیتی است که در جبهه‌های متعددی باید بجنگد. خون دل خوردن شخصیتی همچون ستاری از برخی عناصر داخلی حقیقتی است که شاید بشود با سانسور کمی زهرش را گرفت، اما هرگز نمی‌توان پنهانش کرد. فیلم با تقلای ستاری برای فراهم کردن جنگنده آغاز می‌شود. شرکت یاشی وظیفه تعمیر و تجهیز شماری جنگنده را بر عهده گرفته اما کار را به درستی پیش نمی‌برد به طوری که ستاری از این شرکت ناامید و دل‌زده می‌شود. فیلم از   همین جا درامی بین شرکت یاشی و نیروی هوایی ارتش به فرماندهی ستاری ایجاد می‌کند. منصور تصمیم‌ می‌گیرد کار تعمیر جنگنده‌ها را در مجموعه‌ خودش پی بگیرد در حالی که نیروی کار متخصص و ابزار کافی در مشت ندارد. همچنین کسی به محصول ایرانی اعتماد ندارد و خلبان، جرئت‌ نمی‌کند با هواپیمایی که قطعاتش در داخل ساخته شده پرواز کند. منصور به ترفندهای مختلف مهندس و ابزار را تهیه می‌کند. با ترفندهایی که گاهی جلوه جرئت و جنم است، مثل نشاندن هلی‌کوپتر در وسط حیاط یک‌ کارخانه و گاهی جلوه لطافت و تواضع، مثل دست یاری دراز کردن جلوی‌ مهندسی که قصد دارد از ایران برود. ساخت ابزار، تعمیر هواپیماها و در نهایت ساخت نخستین F_14 ایرانی، با آزمون و خطا همراه است. آزمون و خطا آن هم با وجود آدم‌هایی که مترصد خطایی هستند که بشود آن را دستاویزی برای کنار زدن تو کرد، روی طناب راه رفتن است و تنها خدا باید پشت و پناهت باشد که بتوانی دوام بیاوری. در فیلم دست خدا را پشت منصور می‌بینیم و البته حمایت مردان خدا را. اگر نبود حمایت آیت‌الله خامنه‌ای که آن زمان رئیس جمهور‌ بود، ستاری با رؤیای توانمندی در صنعت نیروی هوایی از دور مسئولیت خارج می‌شد و بعید بود دیگر به این زودی‌ها، کسی از این فکرها به سرش بزند. فیلم در نهایت با پرواز نخستین جنگنده ساخت ایران، در حالی که ستاری نه با لباس شق و رق ارتش، که با لباس سفید بیمارستان به آن نگاه می‌کند به پایان می‌رسد.
در کل فیلم، تنها یک صحنه از میز فرمانده نیروی هوایی می‌بینیم؛ نمادی از زمان کمی که منصور پشت میزش می‌گذراند. شهید ستاری مقیم خاکریزهای جنگ بود و خاکریز  او سوله‌های ساخت و تعمیر هواپیماها. در صحنه‌ای می‌بینیم که شهید از مراسم زیارت عاشورا بازگشته و از اینکه مشغول بستن دکمه‌های آستین پیراهن خود است، می‌فهمیم وضو گرفته. در صحنه دیگر همین ستاری یقه مسئولی که در زمان کار در کلاس اخلاق سازمان نشسته را از پشت می‌گیرد و او را بیرون می‌کشد. مأمور قوه قضائیه که برای پلمب کارگاه نیروی هوایی آمده را همچون موشی که دمش را بگیری و بیرون پرتش کنی 
بر می‌گرداند و نمی‌گذارد قانون، چماقی بشود برای سرکوب کسی که می‌خواهد جدی کار کند. سلسله‌مراتب هم تا جایی ارزش دارد که همه در خط آرمان‌ها و ولایت فقیه باشند. در غیر این صورت این جمله درخشان را از تیمسار منصور ستاری می‌شنویم که «فرمانده من امام است، نه شما».
در تیتراژ پایانی کلیپی هم از خود شهید ستاری می‌بینیم. گریم منصور در فیلم این‌قدر خوب بود که متوجه فاصله چندانی بین چهره واقعی شهید با چهره شخصیت در فیلم نمی‌شویم. «منصور» یک نقطه آغاز جدی و مهم است برای روایت‌سازی از حماسه‌های انقلاب. راه روایت‌سازی هم مانند راه‌هایی که شهدا طی کردند، سخت و سنگلاخ است و به نظر می‌رسد اکنون در ابتدای آن هستیم. راه، منصور می‌طلبد.

نویسنده : جواد شاملو |
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : دیدگاه‌ها برای حماسه‌های پشت جبهه بسته هستند

مجوز ارسال دیدگاه داده نشده است!

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.