حاجقاسم تعیّن نهضت و نظام
جواد شاملو
برخورد رهبر گرامی انقلاب با ماجرای تشییعهای مکرر و پرشکوه شهید حاج قاسم سلیمانی، شبیه برخورد با یک رفراندوم یا همهپرسی تمام عیار در خصوص اعتقاد مردم به آرمانهای انقلاب و نظام است. ایشان از این اتفاق گویی به مثابه معجزهای یاد میکند که در سختترین دوران جمهوری اسلامی، ریشههای نسبتا پنهان مردمی نظام را به ناگاه عیان کرد. مثل تکدرختی که بر اثر حادثهای ریشههای انبوهش بیرون زده و حیرت آفریده. با تشییعهای مکرر او این حقیقت روشن شد که مردم ولو با شاخهها، آفتها و برخی ثمرات نظام مخالف باشند، به ریشههای آن باور دارند. این تشییع درست در زمان اوجگیری طیاره تورم رخ داد؛ در زمانی که طوفان نارضایتی معیشتی هنگامه کرده بود. همچنین پس از آبانماه بود، یکی از سختترین زلزلههای تاریخ نظام. میدانیم بسیاری از کسانی که برای تکریم و تعظیم علمدار به خیابان آمدند به دلایل اقتصادی، سیاسی یا اجتماعی همسویی کامل با نظام نداشتند اما همچنان اینکه حمایت آنان از او را حمایت از نظام بدانیم، در حکم مصادره به مطلوب حرکت آنان نیست. اولا به این دلیل که خود «او» آن قدر بر حمایت از جمهوری اسلامی و ولایت فقیه تأکید میکند که راه را بر جداسازی او از نظام میبندد. سه بار قسم جلاله آن هم در یک سخنرانی عمومی چیز کمی نیست. سه بار قسم جلالهای که تازه شهید به اتکای آن نمیخواهد صرفا بر اهمیت حمایت از نظام تأکید کند، بلکه میخواهد آن را شرط و شأن عاقبت به خیری بداند. همچنین رهبر انقلاب یکی از محورهای مهم متن وصیتنامه او است. محوری تا آنجا پررنگ که او خیمه ولایت را همان خیمه رسول الله
میخواند. «برادران و خواهرانم! جهان اسلام پیوسته نیازمند رهبری است؛ رهبری متصل به و منصوب شرعی و فقهی معصوم. خوب میدانید منزّهترین عالِم دین که جهان را تکان داد اسلام را احیا کرد، یعنی خمینی بزرگ و پاک ما، ولایت فقیه را تنها نسخه نجاتبخش این امت قرار داد؛ لذا چه شما که بهعنوان شیعه به آن اعتقاد دینی دارید و چه شما بهعنوان سنّی اعتقاد عقلی دارید، بدانید [باید] بهدور از هرگونه اختلاف، برای نجات اسلام خیمه ولایت را رها نکنید. خیمه، خیمه رسولالله است. اساس دشمنی جهان با جمهوری اسلامی، آتش زدن و ویران کردن این خیمه است، دور آن بچرخید. والله والله والله این خیمه اگر آسیب دید، بیت الله الحرام و مدینه حرم رسول الله و نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و مشهد باقی نمیماند؛ قرآن آسیب میبیند.» محوری آنقدر مهم که مرد میدان در مورد آن، حتی مراجع تقلید و علما را شایسته تذکر میداند. «من با عقل ناقص خود میدیدم برخی خنّاسان سعی داشتند و دارند که مراجع و علمای مؤثر در جامعه را با سخنان خود و حالت حقبهجانبی به سکوت و ملاحظه بکشانند. حق واضح است؛ جمهوری اسلامی و ارزشها و ولایت فقیه میراث امام خمینی (رحمة الله علیه) هستند و میبایست مورد حمایت جدی قرار گیرند. من حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای را خیلی مظلوم و تنها میبینم. او نیازمند همراهی و کمک شماست و شما حضرات با بیانتان و دیدارهایتان و حمایتهایتان با ایشان میبایست جامعه را جهت دهید.»
تأکیدات او در مورد نظام و ولایت، برای اینکه او را به کل غیر قابل تفکیک از جمهوری اسلامی بدانیم کافی است. وقتی کسی خود اینگونه از نظام اسلامی و ولایت فقیه دم میزند، نمیتوان حمایت از او را از حمایت از نظام و ولایت فقیه منفک دانست. البته ممکن است کسی اینها را به طور کامل قبول نداشته باشد اما باز هم با حمایت از حاجقاسم به هر دلیلی، دارد از آن بخش از نظام که ثمرهای حاجقاسم و عملکرد او بود دفاع میکند. فرض کنیم کسی با نظام همدل نیست اما این را میفهمد که شهید سلیمانی ایران را از یک گردنه مهلک به سلامت عبور داد و خود جانش را از دست داد. کسی که این را بفهمد و به این دلیل به شهید ارادت داشته باشد هم به همین علت که نظام در بحرانهایی اینچنین ایران را حفظ کرده، حامی نظام است.
البته که حاج قاسم ممتاز بود و از بخش گستردهای از نظام متمایز، مثل ورقی که از یک پوشه جدا باشد اما این ورق چنان به پوشه منگنه شده بود که نتوان آن را به کل جدا کرد. غیر از تأکیدات خود شهید، باید توجه داشت که او سرباز و مجری اهداف نظام بود. همچنین سردار و مسئول این نظام بود و از مجرای کار کردن با همین سیستم توانست سردار دلها بشود. بالاتر از تمام اینها، او تعیّن آرمانهای جمهوری اسلامی بود. آرمانهای نظام را رهبران آن و همچنین انقلابیونی که آن را بر سر کار آوردند تعیین میکنند و عینیت و جسمانیت این آرمانها در وجود او بود. مهم نیست که چه کسی در نظام بیشتر در مسئولیت بوده یا مقام بالاتری داشته، مهم آن است که آرمانهای نظام در چه کسی عینیت یافته؛ او نماینده نظام خواهد بود. نماینده حکومت قاجار، امیرکبیر نبود، چراکه او با روال آن حکومت سنخیتی نداشت و دست آخر هم توسط همان حکومت به قتل رسید. نماینده حکومت قاجار صدراعظمی همچون میرزا آقاخان نوری است، این شخصیت سمبل حکومت قاجار است. اما کسی چون حاج قاسم دردانه نظام بود و نظام هم دردانه او بود.
نماینده نظام امیرالمؤمنین علیهالسلام، مالک اشتر است و سلمان فارسی؛ نه زیادبن ابیه که شرح حالات او، این متن را دارای محدودیت سنی برای مطالعه میگرداند! نماینده حکومت رسولالله صلوات الله علیه و آله حضرت امیر است؛ نه خالد بن ولید که حدود سی تن از مردان قبیلهای را که اسلام آورده بودند و سلاحهای خود را پیش پایش به خاک افکنده بودند، گردن زد. استفاده از مثال زیاد یا خالد به دلیل توجیه آوردن یا تئوریک کردن انتصابهای غلط نیست؛ صرفا به این دلیل است که به یاد بیاوریم حتی در حکومت انسان کامل نیز ممکن است انسانهای سافل به پست و مقام برسند و از قضا مال مردم را بالا بکشند که زیاد بن ابیه میکشید و دائما مورد توبیخ مولای متقیان بود. عرصه مدیریت، عرصه درگیر شدن با شرایط موجود است و از اساس هنر راهبری چون امیرالمومنین علیه السلام این است که از دل این وضعیت موجود نابه سامان و با کمک همین وضع موجود به سمت وضع مطلوب راه باز کند. ما برای قضاوت منصفانه راهی نداریم جز اینکه سره و ناسره نظام را از هم جدا کنیم و با این سؤال مواجه شویم که کجای نظام مقدس است و کجایش نامقدس؟ اگر این کار را نکردیم و نظام را یک سره و یکپارچه قلمداد کردیم؛ بهتر است خیلی از عشق به حاج قاسم سلیمانی دم نزنیم.
جواد شاملو , شهید سلیمانی
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.