جهانآرای خونینشهر فرهنگ
جواد شاملو
جهانآرای خونینشهر فتحنشده فرهنگ؛ چمران چریک بیمرز و نظم بیشه اندیشه؛ همت شوخچشم جزیره مجنون هنر؛ بروجردی جبهههای ضدغرب؛ خرازی شلمچه فتح خون؛ مطهری دلمشغول به طهارت رسانه؛ طیب تواب از روشنفکری و مست از اکسیر خمینی؛ بهشتی مظلوم خامنهای؛ حاجقاسم روایتهای فتح؛ حججی بیباک آن میدان مین؛ صیاد ارتش اهل قلم؛ مرصاد تفکر ناب انقلاب؛ کربلای پنج فکه؛ والفجر سوره؛ شهید گمنامی نامآشنا… که خود مستندی است برای حقانیت نهضت؛ شهید سیدمرتضی آوینی؛ همان شوریده عاشورا که فلسفه تاریخ را بر مدار خون حسین بن علی بن ابیطالب اینگونه مینویسد: «یاران! این قافله، قافله عشق است و این راه که به سرزمین طف در کرانه فرات میرسد، راه تاریخ است و هر بامداد این بانگ از آسمان میرسد که الرحیل، الرحیل. از رحمت خدا دور است که این باب شیدایی را بر مشتاقان لقای خویش ببندد… بدان که سینه تو نیز آسمانی لایتناهی است با قلبی که در آن، چشمه خورشید میجوشد و گوش کن که چه خوش ترنمی دارد در تپیدن: حسین، حسین، حسین، حسین. نمیتپد، حسین حسین میکند.»
سیدمرتضی آوینی، صدای ماندگار دفاع مقدس هشتساله ملت ایران است. جهادی کمنظیر که معجزه ایمان و اسلام در جهان معاصر بود. آوینی این جنگ را حماسه سرعت ورزیدن انسان به سوی مغفرت پروردگار دید. این جنگ، هوش از سر آوینی ربود و شرح جنون عاشقانه و مقدس او «روایت فتح» شد. از سرزمین بیگانه روشنفکری و هنر فلسفه غربی، به مدد پیام نافذ و راسخ امام خمینی به عمق سرزمین اسلام شیعی انقلابی طی الأرض کرد و چنان اهلیتی در آن یافت که خونش سرانجام در فکه ریخته شد. فکه، سرزمین انفکاک از نفس، دشت شهیدان تشنه و گمنامان فاطمه. باری نوشتههایش را به آتش کشید. اهل قلم خوب میدانند که نوشته آدمی پارهای از روح اوست. آوینی خود را سوزاند از خوف سوختن در آتش دوری از خدا. جملاتش که ترجمان روحش بودند را به آتش کشید تا جامه عمل پوشانده باشد «موتو قبل أن تموتو را…».
آوینی برای کارهای بزرگ معطل بهانههای بزرگ نمیماند. یکی از بهترین مجموعه نوشتههای او که در کتاب «مبانی توسعه و تمدن غرب» گرد آمده را در نشریه داخلی وزارت جهاد کشاورزی مینوشت. حال آنکه امروز این کتاب یکی از بهترین منابع غربشناسی و فهم توسعه غربی است. خود روایت فتح محصول یک پروژه نسبتا کماهمیت با مشارکت جهاد و صدا و سیما است. این پروژه کماهمیت امروز بهترین اثر هنری در طول انقلاب اسلامی یا دستکم یکی از بهترینها است. اثری که نقطه تلاقی ادبیات، سینما و مستندسازی است و نویسنده بزرگنامی همچون محمود دولتآبادی را که به هر صورت غیر مذهبی است و در چارچوب گفتمانی انقلاب به هیچ وجه نمیگنجد اینچنین به وجد میآورد: «هنوز شبها بیدارم و گاهی که به تلویزیون نگاه میکنم، «روایت فتح» میبینم و اشکم میآید. آقای آوینی عجب کاری کرد، حیف شد.»
از شهادت سیدمرتضی آوینی سی سال میگذرد اما هر روز گویی به دوران او و دغدغههای او نزدیک و نزدیکتر میشویم. این روزها، جنگ بر سر روایت است و هر کسی سعی دارد واقعیت مطلوب خودش را در ذهن مردم جهان ترسیم کند. میراث شهید فکه اما برای ما، استخراج گوهر حقیقت از هر واقعه و کاشت آن در روح مخاطب است. این میراث، خصوصا در این زمان که با واقعیت اغراقشده مواجهیم بسیار ذیقیمت است. واقعیت اغراقشده یعنی واقعیتی که آن چنان بزرگ جلوه میکند که نه تنها حقیقت بلکه واقعیتهای دیگر را نیز میپوشاند. واقعیت اغراقشده از جنس وقایع ورزشگاه امام رضا علیه السلام در مشهد است که باعث میشود یک ناهماهنگی و سوءمدیریت و دستپاچگی در عملکرد، به عنوان ظلم حاکمیت ایران به زنان عنوان شود یا جنایت یک عنصر تکفیری در حرم امام رضا علیه السلام، ضرررسانی کشور و ملت همسایه تلقی گردد. باید همچون آوینی ابتدا بادکنک واقعیتهای اغراقشده را بترکانیم و سپس حقیقت را از کنه حوادث بیرون بکشیم و این، انتهای قله جهاد تبیین است که آوینی سه دهه پیش به آن دست یافته بود.
جواد شاملو , شهید آوینی
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.