جهاد رسانهای تا آخرین نفس
جواد شاملو
حسین دهباشی را به خاطر نقش مهمی که در پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری سال نودو دو ایفا کرد، همواره هم مذمت میکنم و هم از جهتی بزرگ و رسانهبلد میشناسم. من که در سال نودودو نه سنی داشتم و نه حقی برای رأی؛ اما اعتراف میکنم پای مستند روحانی دلم لرزید. حال اینکه کسی مثل دهباشی در سرآغاز گفتوگو با یک شخصیت در برنامه «خشت خام» بگوید جلوی یکی از صدها شاگردی که تربیتکردهاید نشستهاید؛ برایم معنادار است. دوستداران سیدمرتضی آوینی زیاد او را در سنین کهنسالی تصور میکنند؛ چه او در جوانی شهید شد و در دامنه قلهای که بهسرعت در حال صعود از آن بود. اما من میگویم اگر قرار بود آوینی هفتادساله به کسی شبیه باشد؛ او نادر طالبزاده بود. ازاینجهت آوینی کهنسال را با طالبزاده مقایسه میکنم که اولا جوانی آنها شبیه هم بود. این پیرمردی که بچههای انقلابی با شوق و عشق او را حاجنادر صدا میزدند، فرزند یکی از امرای ارتش زمان شاه بود. پیش از انقلاب برای تحصیل در رشته ادبیات انگلیسی به ایالت ویرجینیای آمریکا مهاجرت میکند و سپس در کلمبیا و در یکی از مهمترین کرسیهای دانشگاهی سینمای جهان، هنر هفتم را فرامیگیرد و دختری آمریکایی را به همسری برمیگزیند. جوانی آوینی هم در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و در میان کتابهای فلسفه و ادب غرب سپری شد. طالبزاده میگوید در آمریکا چند بار برای گرین کارت و تابعیت آمریکا هم اقدام کرده اما کار به نتیجهای نرسیده تا اینکه چندماه مانده به انقلاب روی مجلههای آمریکایی عکس رنگی امام خمینی را میبیند. خودش میگوید آن عکس در کنار یک جمله از امام در جان او اتفاقی رقم زد. اتفاقی که برای برخی ممکن است در حج رخ دهد؛ یا در یک شب قدر و هر مکان و زمان مقدس دیگری. لیلةالقدر زندگی حاجنادر اما تصویر و کلام امام بود. او تحصیل و زیست آمریکایی خود را رها میکند و به دریای انقلاب میزند. نگاه امام روی کاغذهای یک مجله آمریکایی، قلب این آدم را پهناور میکند. نگاه امام بهانه بود؛ این تصویر در اصل وسیله هدایت خاص الهی است؛ هدایتی که قرآن در سوره انعام به آن اشاره میکند: «فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ…» حاجنادر البته بیشک از پیش مسلمان است اما او قرار است به درجهای از اسلام هدایت شود که سالهای بعد روی تابوتش را همچون تابوت شهدا با پرچم جمهوری اسلامی بپوشانند و عنوان شهید را در کنار اسمش بنویسند. درجهای از اسلام که به معنای واقعی کلمه تسلیم قضا و قدر خداوند بودن است. این شرح صدر وقتی در زندگی او تجلی پیدا میکند که مورد ظلم و ستمهای عجیبوغریبی قرار میگیرد و درراه دفاع از انقلاب و نظام اسلامی ککش نمیگزد. این شباهت دیگر او با سید مرتضی است. مستند سریالی خنجر و شقایق حاصل همکاری مستقیم آوینی و طالبزاده است. در اولین سالگرد شهادت آوینی، ۱۰ قسمت از این سریال آماده پخش میشود اما در صداوسیمای محمد هاشمی، نریشن کار با صدای آوینی را حذف میکنند. این بعدازآن است که آوینی با تیم روایت فتح خدمت رهبر انقلاب رسیده و آقا بهویژه از تأثیر صدای او سخن گفته. بعد از شهادت او در فکه است و تشییعجنازهای که خود رهبر انقلاب در آن حضور پیدا کرده. بعد از تمام اینها کماکان با آوینی با سبعیت رفتار میشود. این رفتار که فراتر از بیمهری میتواند ظلم نامیده شود، در مورد طالبزاده هم به شکل دیگری تکرار میشود. اموال پدر و حتی مادر نادر طالبزاده پس از رحلت امام مصادره میشود و سالها پیگیری و حتی دستور مستقیم رهبر معظم انقلاب هم تأثیری در بازگشت این اموال بهناحق مصادره شده ندارد. زندگی هر انسان بزرگ و مؤثری که درراه خدمت به انقلاب قدمهای بزرگی برداشته را ببینی، به یک الگوی تکرارشونده میرسی و برایت روشن میشود که کار کردن برای جمهوری اسلامی؛ یعنی جنگیدن در دو جبهه. یکطرف جبهه خودی تو را میزند و یک طرف جبهه دشمن. فرقی ندارد منصور ستاری باشی یا مهدی باکری یا مرتضی آوینی یا قاسم سلیمانی یا نادر طالبزاده. این تراژدی محتوم خدمت به انقلاب است و شرح صدر میخواهد. برای انقلاب، کار کردن و طرفدار نظام ماندن، از آن شرح صدرهایی میخواهد که فقط خدا باید به کسی بدهد. طالبزاده هم مثل آوینی تربیتیافته حال و هوای اسرارآمیز و آسمانی جبههها است و خود را دانشآموخته معارف اسلامی در دانشگاه جبههها میداند. با لنز دوربین همپای آوینی روایتگر جبهه است و پس از جنگ، جبهه سنگین رسانهای انقلاب را رها نمیکند.طالبزاده به رسانه همواره رویکردی برونمرزی دارد و همین او را به چهرهای مؤثر در دیپلماسی فرهنگی جمهوری اسلامی نیز تبدیل میکند. بر مبنای همین رویکرد برونمرزی سریال «بشارت یک منجی» را میسازد. این سریال قصد دارد بر مبنای انجیل برنابا، روایتی از حضرت مسیح را نشان دهد که بین اسلام و مسیحیت تقریبا مشترک و به این وسیله پیروان این دو دین را به یکدیگر نزدیک کند. همچنین توجه ویژهای در بازنماییهای رسانه بیگانه از ایران دارد و با ایرانهراسی از زمان تسخیر لانه جاسوسی مقابله میکند. استفاده از شخصیتی همچون نوام چامسکی در برنامه راز برای مطرح کردن روایتهای غربی متفاوت نیز در ادامه همین رویکرد برونمرزی به رسانه است. با همین رویکرد با شهید آوینی «ساعت بیستوپنج» را میسازد که نقد آمریکا در خود آمریکا است. بهاینترتیب او مهمترین چهره کارکرد آوردگاهی رسانه است که رهبر انقلاب آن را یکی از شئون رسانه انقلاب و خاصه صداوسیما دانستهاند.
طالبزاده همچنین نقش ویژهای در سازماندهی و تربیت نیرو برای جبهه فرهنگی انقلاب دارد. او حتی گروههایی از لبنان و افغانستان را به ایران میآورد و تحت آموزش رسانهای قرار میدهد. ازاینجهت میتوان حاجنادر را یک استاد رسانه در سرتاسر محور مقاومت دانست.
آنچه در مورد اذعان تمام کسانی است که اندک آشناییای با او داشتند، کار و تلاش بیوقفه و مافوق تصور آنهم در سنین بالا است. این کار فراوان و اراده آهنین را شاید بتوان به تربیت ارتشی پدر او نیز مرتبط دانست. باری استاد را دعوت کرده بودند دانشگاه امام صادق. به هر دلیلی نتوانسته بودم در جلسه حاضر باشم و در خوابگاه مانده بودم. ناگهان یکی از بچهها سراسیمه در اتاق را باز کرد و مثل کسانی که عقل از سرشان پریده باشد بیآنکه متوجه حضور من شود دور اتاق میگشت و مدام با خود تکرار میکرد: «چگونه آدمی با این سن و سال میتواند اینهمه فعالیت داشته باشد؟!»
جواد شاملو , نادر طالبزاده
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.