اولین قربانی معرفت حسین
جواد شاملو
ما اهل کوفه هستیم!قرارمان این نبود مسلم. هم ما روی تو حساب اشتباه بازکرده بودیم و هم تو روی ما. زیادی جدی گرفته بودی بازی را. چه درباره ما فکر کرده بودی؟ تا پای جان بایستیم پای حسین؟ ما حسین را برای آبونان میخواستیم، حالا آبونان که هیچ، جان را پیشکشش کنیم؟ نه مسلم. ما اهل کوفهایم و این مرام اهل کوفه نیست. ما گمانمان این بود که حالا دیگر دور دور بنیهاشم است. اما خوب، گمانمان اشتباه بود. باید ببخشی دیگر، عبیدالله بازی را به هم زد. برای ما مهم این است که دور، دور کیست. ما بنده تاریخیم، تاریخ ساختن در همت ما نیست. مسلم تو عاشق بودی، اشتباه به کوفه آمدی. ما اهل کوفهایم و هوای مملکت کوفیان سیاسی است و سیاست کوفی یعنی دودوتاچهارتای دنیایی دنیایی دنیایی… سه بار میگویم و با تأکید میگویم چون اگر فقط کمی دنیایی نگاه میکردیم بازهم به همراهی با شما تن درمیدادیم. منتها ما اهل کوفهایم! ما فقط آبادی دنیا را نمیخواهیم. اینگونه نیست که ما تنها بخواهیم زندگی آسوده و آرامی داشته باشیم، نه! ما دنیا را میپرستیم. دنیا عشق ما است، عزیز ما است، خدای ما است. به قول حسینتان، ما عبید دنیاییم. ما مثل بردگان میگردیم دور دنیایمان. مثل کنیزکان دنیایمان را، یعنی گاو و گوسفند و علف و گندم و زمین و چاه و آب و طلا و نقرهمان را مینشانیم روی تخت و آنوقت بادش میزنیم! عبید یعنی این دیگر! غلام خانهزاد را نگاه کن که چگونه دور اربابش میگردد. «عبد» یا برده عادی مدام در فکر آزادی است، اما عبید اصلا به آزادی فکر نمیکند. ما دنیادوست نیستیم، ما دنیاپرستیم. تو کجا آمدی مسلم؟ با سر پر از عشق، شدی مهمان شکمهای پر از حرام. تو مرد رفتن بودی، به میان وادی نشستن آمدی. تو مرد میدانی، مردم اینجا تنها طرفدار دیپلماسیاند. راستش اصلا وجوب میدان را درک نمیکنند. تابستانها گرم است، زمستانها سرد است. شمشیر تیز است. جراحت درد دارد. مرگ ترس دارد. چرا جنگ آخر؟ خانهمان، زنهایمان و مادرهایمان… ما دوست داریم پیش اینها بمانیم. آری. این گفتار شبیه گفتار مردها نیست. ما اهل کوفهایم و کوفه یعنی شهر اشباهالرجال. واژه مرد اینجا نماینده یک جنسیت نیست. اصلش یک زن به تو پناه داد تا معنای مردانگی عوضش شود. اینجا مردانگی معنایی جز انسانیت ندارد. ما مردم کوفه دیگر انسان نبودیم. تو سفیر وارث آدم صفوة الله بودی و ما آدم نبودیم دیگر. اما از یکجهت حق داری. حق داری بگویی آیا تنها یک نفر، یک نفر از آن هجدههزارنفری که با تو بیعت کرد نباید با تو میماند؟ آیا یک نفر و تنها یک نفر از آن دوازدههزارنفری که به حسین نامه نوشته بود نباید با تو میماند؟ اما رسمش همین است؛ همینکه یک نفر هم باقی نمیماند. حسین نیز روی خاکهای کربلا صدا میزند هل من ناصرٍ؟ یعنی یک آدم، فقط یک انسان بین شما باقی نمانده؟
ما اهل کوفه نیستیم!
این شعار ما است خطاب به مسلم زمانمان. اما به گمانم این ذکری است که بیش از همه بر دل شما مینشیند، یابن عقیل! در پهنه تاریخ هر فردی، هر ملتی و جماعتی که این ذکر را فریاد بزند، تو آن را دعا خواهی کرد. تو میدانی «لبیک یا حسین» کافی نیست، لبیک یا حسین را هزاران نفر در کوفه گفتند، بلکه باید یادآوری کرد قصه کوفه را… باید عهد بست که امامت از کوفیگری دو با زخم نمیخورد. کوفه یک شهر نیست چنانکه کربلا هم یک دشت نبود. شهید آوینی از اشراق و شهود رحمانی میگوید: «کربلا یک افق است که ما به تعداد شهدایمان آن را فتح کردهایم.» کوفه نیز چاه دوزخینی است که ما بارها از افتادن به درون آن جستهایم. به عدد فتنههایی که در این مملکت پا گرفت و آتش آن دامن نایب ولی خدا را آسیبی نرساند. موجهای فتنهای که سرش خورد به سنگ آگاهی مردم. «کربلا یک افق است» و یک شهر نیست؛ محرم نیز یک حال است و یک ماه نیست. محرم میآید. گاه و بیگاه، ناخودآگاه. محرم میتواند در یکشب ماه ذیالحجه برایت سر برسد. با روضههای شب سوم. وقتی یک موتورسوار ناغافل گوشی موبایلت را از دستت بقاپد و دور شود. صدای موتور در ذهنت آرامآرام به صدای تاختن اسبی تبدیل میشود و ناگهان خودت را در قامت یک دختربچه تصور میکنی که ناغافل دستی از گوشش گوشواره کشیده. دختربچه درست مثل تو که برای لحظهای مات و مبهوت به موتورسوار نگاه کرده بودی، به اسب نگاه میکند. حال محرم میآید، شاید خیلی قبلتر از ماه محرم. حال محرم میتواند روز دهم ماه ذیالحجه بر ما نازل شود وقتی مناجاتخوان میرسد به قسمتی از دعا که حضرت اباعبدالله دارد با جزئیات فراوان و با دقتی عجیب امکانات بدن آدمی را برمیشمارد و خدا را سپاس میگوید. «وَ عَلَائِقِ مَجَارِی نُورِ بَصَرِی وَ أَسَارِیرِ صَفْحَةِ جَبِینِی وَ مَا ضَمَّتْ عَلَیهِ شَفَتَای وَ حَرَكَاتُ لَفْظِ لِسَانِی وَ مَسَارِبُ صِمَاخِ سَمْعِی وَ مَنَابِتُ أَضْرَاسِی وَ مَسَاغُ مَطْعَمِی وَ مَشْرَبِی وَ حِمَالَةُ أُمِّ رَأْسِی وَ بُلُوغُ حَبَائِلِ عُنُقِی…» و روضهخوان میگوید یا خودت یادت میآید که امام حسین چگونه با تکتک این اعضا و جوارح برای خدا جبران کرد… محرم یک حال است و نه یک ماه. زمانی است آسمانی و ملکوتی که چندان تابع زمانهای زمینی و ناسوتی نیست. محرم از روز عرفه آغاز میشود. از ساعات مناجات حضرت حسین. از روز شهادت مسلم که اولین تشنهلب بزم عطش است. محرم معطل تقویم نمیماند، همینکه مسلم با لبتشنه به شهادت میرسد خیمه خود را در دلها بنا میکند. مسلم شهید معرفت است؛ شهید شناخت اباعبدالله. روضه مسلم روضه کسی است که حقیقت حسین را دریافته، در میان آدمهایی که دلشان چیزی از نور فرزند پیامبر را نمیتواند ادراک کند. شهید روز عرفه، پیش از همه قربانی امام خود میشود؛ و این اصلا فضیلت کمی نیست. عزای مسلم یک روز قبل از عید قربان است. مسلم اسماعیلی است برای یگانه معمار حقیقی کعبه. همان ابراهیمی که از خوف آنکه غباری بر پرده کعبه ننشیند، غبار کربلا را بر چادر نوامیس خود روا داشت. بزرگابراهیم دین که همچون ابراهیم خلیل نسل ائمه از ذریه او است و مسلم، تنها اسماعیلی نیست که داغش بر دل او مینشیند.
جواد شاملو , مسلم بن عقیل
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.