اولین راوی فتح خون - روزنامه رسالت | روزنامه رسالت
شناسه خبر : 60831
  پرینتخانه » فرهنگی, مطالب روزنامه, ویژه تاریخ انتشار : 28 بهمن 1400 - 6:31 |
مروری بر فرازهای ابتدایی خطبه حضرت زینب در کاخ یزید که نمونه یک روایت‌سازی هنرمندانه است

اولین راوی فتح خون

روایت‌سازی انواع مختلفی دارد. گاه با شعر است، گاه با تاریخ‌نویسی، گاه در عهد باستان با کتیبه‌نگاری، گاه با داستان و حتی می‌تواند با هنرهای تجسمی و نقاشی باشد. روایت‌سازی گاهی همان شایعه‌پراکنی است. به شکلی که حرفی را در دهان مردم بیندازی تا سینه به سینه به شکل شفاهی بچرخد.
اولین راوی فتح خون

جواد شاملو
روایت‌سازی انواع مختلفی دارد. گاه با شعر است، گاه با تاریخ‌نویسی، گاه در عهد باستان با کتیبه‌نگاری، گاه با داستان و حتی می‌تواند با هنرهای تجسمی و نقاشی باشد. روایت‌سازی گاهی همان شایعه‌پراکنی است. به شکلی که حرفی را در دهان مردم بیندازی تا سینه به سینه به شکل شفاهی بچرخد. یکی از انواع روایت‌سازی نیز خطابه است. خطابه هنری است که فرد در آن به صورت متکلم وحده، به بیان مطالبی می‌پردازد. به شکلی که حضار و شنوندگان تحت تأثیر قرار می‌گیرند. خطابه باید مجذوب‌کننده و هنرمندانه باشد؛ چنانکه گویی افراد افسار فکر و روح و روان خود را به دست خطیب سپرده‌اند تا او افکار آنان را به هر سو که خواست هدایت کند. خطابه همواره یکی از روش های تأثیر گذاشتن بر مردم بوده است. تمام رهبران بزرگ جهان، از اشرار یا ابرار، همگی خطبایی برجسته بودند تا آنجایی که مشکل می‌توان رهبری را بدون فن خطابه تصور کرد. خطابه در اسلام هم جایگاه پررنگی دارد. مهم‌ترین رسانه نظام اسلامی که نماز جمعه باشد، بر خطابه استوار است و رسول خدا و امیر مؤمنان نیز هر جا احساس می‌کردند باید مطلبی برای مردم یا حتی برای رزمندگان در جنگ‌ها روشن شود، رو به خطبه‌خوانی می‌آوردند. خطبه خواندن خصوصا در جایی تأثیر بسزا دارد که امری بر مردم مشتبه شده، مردم درباره اتفاق یا خبری اختلاف نظر دارند و دچار چنددستگی شده‌اند. اینجا خطیب باید با هنر خود واقعیت امور را برای مردم روشن کند. خطابه در زبان منطق‌دانان، یکی از صناعات خمس است و در کنار برهان و استدلال، شعر، تمثیل و مغالطه، یکی از راه‌های تصویرسازی و روایت‌سازی به شمار می‌رود.
خطابه‌های اسلامی که پایه‌گذاران آن پیامبر گرامی، حضرت امیر و فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند، با مدح و ثنای خدا آغاز می‌شود و این اصلی همیشگی است. یکی از خطابه‌های شورانگیز، مبین و قدرتمند اسلامی، خطابه حضرت زینب کبری در کاخ یزید است. یک روایت‌سازی حیرت‌آور که نمایانگر جایگاه رهبری و پیشوایی حضرت زینب در آن برهه مهم تاریخی است. گفتیم خطبه خواندن، یکی از صناعات منطقی است و در عین حال نیاز به هنر و مهارت زیادی دارد. حتی خطبای بزرگ پیش از ایراد خطبه، کمی آن را با خود تمرین می‌کنند. خطبه خواندن نیاز به تمرکز، آرامش و حضور ذهن بسیار زیادی دارد. حال ببینیم دختر حیدر کرار در چه حالی این خطابه ویرانگر را بر سر ظالمان می‌کوبد. گویی لحظه ورود اسرا به تالار کاخ، یکی بوده است یا به هر حال به نحوی که چشم اهل بیت، ناگاه به سر شهدا می‌افتد. زینب کبری ناله‌کنان می‌گوید: «ای حسین ای محبوب رسول خدا،‌ ای پسر مکه و منا،‌ ای پسر فاطمه زهرا، بانوی همه زنان جهان،‌ ای پسر دختر مصطفی.» از این ناله، گریه حضار   بلند می‌شود و مجلس جشن یزید، روضه می‌گردد. زینب کبری اشک می‌گیرد از رجال دربار شام، کسانی که چه می‌دانند اباعبدالله کیست… گمان می‌کنم شاید این صحنه سخت‌تر از مسجد مدینه است هنگام خطبه فدکیه. سخت‌تر از هر جایی است که رسول‌الله و امیرالمؤمنین در آن خطبه خوانده‌اند. اما باید یک بار دیگر غدیر زنده شود. باید یک بار دیگر غصب ولایت فریاد شود. باید از آتشی که نمرود اموی برپا کرده، دین خدا ابراهیم‌گونه بیرون بیاید. کسی حضرت زینب را به سخن گفتن دعوت نمی‌کند. کسی او را بر بلندی نمی‌نشاند. عظمت روحی حضرت اما تا آنجا است که گویی تمام این دشمنان، مستمعانی هستند گوش به دهان او. او در ظاهر اسیر است؛ اما اسیر هیچ نمی‌شود. اسیر عظمت ظاهری کاخ دشمن نمی‌شود. اسیر سختی و مشقت حال و روز اسارت خود نمی‌شود. اسیر نمایش شنیعی که یزید ترتیب داده و شاید ذکر آن جز در مجلس روضه و موسم ضجه صلاح نباشد نمی‌شود. داغ دیده است اما گویی همه‌چیز را در ید قدرت دارد. خطبه را آغاز می‌کند. درد  دل
 را نه. شکوایه و گلایه را نه. ضجه و زاری را نه. نفرین و دشنام را نه. خطبه را. خطبه‌ای که هدف دارد، روایت می‌سازد، جریان‌ها را عوض می‌کند، پیروز و شکست‌خورده را معرفی می‌کند. خطبه‌ای که می‌خواهد نگاه مردم را از واقعیت که همان شکست ظاهری جبهه حق است به سوی حقیقت ببرد. «الْحَمْدُ لِله رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّى اللهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ آلِهِ أَجْمَعِينَ صَدَقَ اللهُ سُبْحَانَهُ كَذَلِكَ يَقُولُ «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ الله وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ: حمد مر خدای پروردگار جهانیان را سزاست، و درود خدا بر محمّد و بر همه آل او باد، خدا راست فرموده که فرمود:  سپس پایان کار آنان که بد کردند این است که آیات خدا را تکذیب کرده و بدان‌ها استهزا کنند ». خطبه با حمد و ثنای بسیار کوتاهی آغاز می شود. سپس حال و روز فعلی یزید، عذاب او معرفی می‌شود. حضرت زینب با آیه‌ای از قرآن به یزید می‌فهماند که خارج از سنت‌های الهی عمل نکرده،که مؤمنان را غافلگیر نساخته و جنس تازه‌ای به بازار نیاورده. نه تنها خدا به این صحنه وعده داده بود، که این اتفاقا عذاب آن‌ها است و نه نصرت آن‌ها. نتیجه سال‌ها حرام‌کاری امویان نتیجه‌اش این بود که یزید علنا دین خدا را بازیچه بنی‌هاشم برای تصدی قدرت می‌خواند آن هم در پیشگاه همه. در پیشگاه افرادی که به هر حال مسلمان بودند. این چیزی بود که معاویه از آن وحشت داشت؛ اینکه ذات کفرآلود اموی عیان شود و آبروی دستگاه بریزد و یزید بر خلاف وصیت معاویه این کابوس را محقق کرد. زینب کبری با این آیه به امویان و نیز به تمام ما فهماند که نفاق را نمی‌توان پنهان کرد و گناه، عاقبت منافق را به کفر می‌رساند. حضرت باز هم این خط را ادامه می‌دهد. یعنی با استفاده از قرآن، ظاهری و کوتاه‌مدت بودن پیروزی ظالمان را نشان می‌دهد و حال و روز  یزید را مصداق و تفسیر آیات مربوط به کافران می‌نمایاند. «ای یزید! آیا گمان برده‌ای حال که جای جای زمین و آفاق آسمان را بر ما گرفتی و بستی و ما چونان کنیزان رانده شدیم، مایه خواری ما و موجب کرامت توست؟ و حکایت از عظمت مکانت تو دارد که این چنین باد در بینی انداخته‌ای، و برق شادی و سرور از دیدگانت می‌جهد، حال که دنیا را برای خود مرتّب و امور را   منظم می‌بینی و ملک و سلطنت ما برایت صافی گردیده. لختی آرام گیر! مگر سخن خدا را فراموش کرده‌ای که فرمود:  گمان مبرند آنان که کافر شدند و ما آنان را مهلت دادیم، (این مهلت) برای آنان خیر است، ما همانا مهلت دادیم آنان را که بر گناه خود بیفزایند و برای آنان عذاب خوارکننده خواهد بود ». حضرت در این بخش و بخش های بعدی هم روضه می‌خواند و هم رجز. به شکلی که روضه، تیغ رجز را تیزتر می‌کند و این هنر زینبی است. زینب کبری به خوبی حال یزید را وصف می‌کند و روان‌شناسانه، آنچه در ذهن و دل یزید می‌گذرد را بیان می‌دارد و سپس گویی ترمز یزید را می‌کشد. انگار که می‌گوید چه خبرت است؟ خدا حیفش می‌آید اکنون جانت را بگیرد! می‌خواهد بر گناهانت بیفزایی تا عذابت افزون شود! «آیا این عدالت است‌ ای فرزند آزادشده‌ها که زنان و کنیزان تو در پس پرده باشند و دختران رسول اللَه اسیر؟!» حضرت در اینجا بحث عدل را پیش می‌کشند. چراکه اصلی‌ترین ویژگی‌ای که یک پادشاه می‌تواند داشته باشد، عدل است. اگر پادشاهی را از عدالت ساقط کنی در اصل او را از لایق پادشاهی بودن انداخته‌ای. همچنین اشاره می‌شود که پدران یزید خود اسرایی جنگی بوده‌اند که به نظر لطف پیامبر آزاد شده‌اند. سخن بلیغ، متراکم است و در یک جمله، چند هدف را می‌زند. هم یزید را تحقیر می‌کند بابت اسارت پدرانش و مشخصا ابوسفیان و هم آزاد شدن آن‌ها را به روی او می‌آورد و آن را در کنار رفتار یزید با اسیران خاندان رسول‌الله می‌گذارد. حضرت ادامه می‌دهند: «پرده‌هایشان را دریدی  و چهره‌هایشان را آشکار کردی، آنان را مثل دشمنان از شهری به شهری کوچاندی و ساکنان منازل و مناهل بر آنان اشراف یافتند و مردم دور و نزدیک و پست و فرو مایه و شریف چهره‌هایشان را نگریستند، در حالی که از مردان آنان حامی و سرپرستی همراهشان نبود. چگونه امید می‌رود از فرزند کسی که جگرهای پاکان را به دهان گرفته و گوشت وی از خون شهدا  پرورش یافته است؟! و چه سان در عداوت ما اهل البیت کندی ورزد آن که نظرش به ما نظر دشمنی و کینه‌توزی است؟! آن گاه بدون احساس چنین گناه بزرگی بگویی: (اجداد تو) برخیزند و پایکوبی کنند و به تو بگویند:‌ای یزید دست مریزاد، در حالی که با تازیانه و عصایت بر دندان‌های پیشین
 ابی عبد الله علیه‌السلام بزنی. چرا چنین نگویی، و حال آن که از قرحه و جراحت پوست برداشتی و با ریختن خون ذرّیه محمّد صلّی الله علیه و آله که ستارگان زمین از آل عبد المطلب‌اند خاندان او را مستأصل کردی و نیاکان خود را می‌خوانی، و به گمان خود آنها را ندا در می‌دهی. (ای یزید) زودا که به آنان بپیوندی و در آن روز آرزو می‌کردی که ‌ای کاش شل بودی و لال و نمی‌گفتی آنچه را که گفتی و نمی‌کردی آنچه را که کردی.» دوباره روضه‌خوانی و رجز در هم آمیخته می‌شود. حضرت زینب در این جملات تنها به آنچه یزید با اسرا کرده، می‌پردازند. این در حالی است که بسیاری از حاضران آن مجلس این را می‌دانند، اما این روایت است که زشتی این حرکات را عیان می‌سازد و این روایت است که وجه ظالمانه رفتار او را نشان می‌دهد. دشمن می‌گوید اسرای خارجی در شهر گردانده شدند. اما زینب می‌گوید نوامیس محمد رسول خدا به صغیر و کبیر شهر نمایانده شدند در حالی که گویی هیچ احترامی ندارند. در این تابلو، ظالم در جای درست خودش می‌نشیند و مظلوم به همین صورت.  سپس برای بار دوم به یک حادثه تاریخی اشاره می‌شود. هنده مادربزرگ یزید، جگر حمزه سیدالشهدا را خورد و این جگر در گوشت و خون معاویه و پسرش یزید آمیخته شد! گوشت و خون یزید، از جگر دریده شده یک انسان روییده است. حضرت به این اشاره می‌کند و می‌گوید چگونه چنین آدمی دلش به رحم بیاید؟ سپس حضرت به شعری که یزید خواند و در آن آرزو کرد کاش کشته شدگان بدر زنده بودند و این روز را می‌دیدند اشاره می‌کند و در بیانی تیز و محکم، گویی می‌گوید آرزویت برآورده خواهد شد و دست مرگ، تو را به سمت آنان خواهد برد. و امان از آن روز….

نویسنده : جواد شاملو |
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : دیدگاه‌ها برای اولین راوی فتح خون بسته هستند

مجوز ارسال دیدگاه داده نشده است!

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.