انیمیشن ایران در سن بلوغ
جواد شاملو
شاید بتوان گفت شروع رفاقت ایرانیها با صنعت انیمیشن، با دوبله بود. دوبلههایی خاطرهانگیز برای انیمیشنهای بزرگ و مشهور که نمایانگر تبحر ما در فن دوبله بود. دوبله در انیمیشن اهمیت زیادی دارد، بخش مهمی از شخصیتسازی و روایت در این صنعت، به مدد صداگذاری روی شخصیتها شکل میگیرد. اگر هنرمندان دوبله را خوب بفهمند، این امید هست که آنان انیمیشن را هم درک میکنند. داستان ما با انیمیشن از هر جا که شروع شده باشد، دارد به جاهای خوبی ختم میشود. اساسا ذوق کردن ما برای کاری همچون «پسر دلفینی» بیش از آنکه مربوط به خود این اثر شود، مربوط به مسیری است که این اثر یک نقطه عطف برای آن به شمار میرود، مسیری که میتواند امتدادی دور و دراز به حساب بیاید.
پسر دلفینی هنوز فاصله بسیار زیادی با عناوین خاطرهانگیز و همراه دوستداشتنی صنعت انیمیشن دارد؛ اما آنچه مایه خرسندی است، ردپایی است که از آنها در این اثر به چشم میخورد. یک پیرنگ غالب و عمده در صنعت انیمیشن، پیرنگ حماسه است. داستان اساسا از تقابل خیر و شر پدید میآید. در داستانگویی فانتزی و انیمیشن، این تقابل به سادهترین و عینیترین حالت خود در میآید و از
این رو شاهدیم که انیمیشنسازی تا همین امروز پیرنگ فانتزی حماسی را رها نکرده است. پیرنگ دیگری که خاصتا در این سالها در جریانهای مهم انیمیشنسازی دنیا به چشم میخورد، پیرنگ خانواده و استعداد است. شاهکار این پیرنگ در چند سال اخیر نیز، بیبرو و برگرد، انیمیشن دلنشین «کوکو» است. پیرنگ غالب دیگر صنعت انیمیشن که این یکی چندان هم جدید نیست، پیرنگی است که میتوان نام آن را «توانستن» گذاشت. این گونه آثار داستان شخصیتهایی را روایت میکنند که هویت توانمندی از جامعه اخذ نکردهاند و از این رو، اعتماد به نفس و عزت نفس پایینی دارند و در سیر یک داستان، خود توانمند و به درد بخور خود را پیدا میکنند.
پسر دلفینی هم یک فانتزی حماسی است که دوست دارد پیرنگ خانواده را هم داشته باشد اما در هر دو شکست میخورد. با اینکه داستان در مورد نجات دادن مادر پسردلفینی است، اما مادر تبدیل به پیرنگ اثر نمیشود؛ چراکه نجات یافتن یا نیافتن او برای ما اهمیتی ندارد. حتی میتوان گفت زنده ماندن نانا، مادر دلفین سفید اهمیت بیشتری در داستان داشت، که متأسفانه فیلم آب پاکی را روی دستمان میریزد و آن مادر دلسوز و مهربان میمیرد؛ مرگی بیاهمیت که تنها چند قطره اشک از بچههایش میگیرد و از مخاطبان، یک «زکی» هم نمیگیرد. آنچه پیرنگ این کار را میسازد، نجات دادن آبهای آزاد «همان دنیا» از یک ماده سیاه است که نمیدانیم دقیقا چرا بد است و انتشار آن هرگز به معنای نابودی نیست. گویی انیمیشن ناگهان حالتی شعرگونه مییابد و اسیر استعاره و نمادپردازی میشود. پاکی و آلودگی حالتی غیرمتعین مییابند و نمیدانیم چرا باید نگران دنیا باشیم. هیچکدام از پدیدههای کار، سر و شکل نمیگیرند. شخصیت بد چرا بد است، هشتپا اصلا خوب است یا بد، اشک ناهید چیست و آن پیرزن چه کاره است، همه میخواهند نیاز در لحظه اثر را بر طرف کنند. هشتپا ناگهان هیولا میشود، چون فیلم قرار است به نقطه اوج برسد.
روایت فیلم هم آشفته است و قدری بینظم که علی رغم ریتم تند کار، باعث حوصلهسر بر بودن آن شده. علاوهبر روایت، شخصیتپردازی هم ضعیف است. در حیوانات جز لاکپشت که بنا بر رسمی بسیار کلیشهای، نماد خرد و ریشسفیدی است، هیچکدام شخصیتی ندارند. هشتپا هم اگر شخصیت منفی است، این به شخصیت حیوانی او بر نمیگردد.
وقتی یک کوسه شخصیت منفی است؛ مخاطب درک میکند که کوسه گرگ دریاست و خطرناک است؛ اما هشتپا اگر میخواهد بد باشد، باید دلیل داشته باشد. بگذریم که کوسه در پسر دلفینی بسیار کیوت ، نایس و مهربان است! پیرزن، جز ظاهر و صدا، باید شخصیتش هم پیرزن باشد. گویی قدرت چهرهپردازی و دوبله خوب، که در بالا به عنوان یک نقطه قوت دیرینه از آن یاد شد، سازندگان را از شخصیتپردازی داستانی بینیاز ساخته است. در نهایت «پسر دلفینی» از حیث داستانی، حال نمیدهد. همچنین مضامین سیاسی نسبتا گلدرشت فیلم، حکم اضافه کردن قیمه به کاسه ماست را داشت. سازنده شاید برای اینکه مطمئن شود بخش غالبی از بینندگان متوجه شدهاند هواپیمای سقوطکرده، همان پرواز ۶۵۵ ایرانایر است، عکس این هواپیما را در نمایی نشان میدهد.
باید یادآوری کرد اثر وطنی، الزاما اثر سیاسی نیست.
اگر میخواهیم اثرمان مایههای سیاسی داشته باشد، بايد تا انتها با قواعد و قوانین آن جلو برویم و یک اثر سیاسی بسازیم. خوب است که یک اثر فاخر انیمیشنی برای حادثه آن هواپیما و شهدای مظلوم آن ساخته شود، اما اشارههای نصفه و نیمه در یک اثر بیربط، قدری لوس است. صحنه رسیدن پسر دلفینی به مادر هم زیبا و متأثرکننده بود، اما لازم نبود چهره مادر حالت چهره مردگان را داشته باشد.
از «پسر دلفینی» تقدیرات مردمی و رسانهای زیادی انجام گرفت. این اثر بنا دارد قصه بگوید و دوست دارد قصهاش هم انیمیشنی باشد و این خود همان نقطه عطفی است که صنعت انیمیشن ایران به آن نیاز داشت. پسر دلفینی از حیث بصری هم چیزی از تولیدات روز سینمای پویانمایی کم ندارد و دیدن آن بر پرده سینما به عنوان یک اثر میهنی، از این لحاظ نیز غرورآفرین و رضایتبخش است.
محمد خیراندیش، کارگردان پویانمایی «پسر دلفینی» در رابطه با پیشرفت صنعت انیمیشن در ایران و همچنین پیشینه صنعت موفق دوبله در ایران، در مصاحبه با روزنامه ایران میگوید: «تجربه هنرمندان، چه آنها که داخل کشور و چه آنهایی که متأسفانه خارج هستند و با استودیوهای خوب دنیا کار میکنند، بسیار بالاتر رفته است، البته «متأسفانه» نه برای خودشان، برای صنعت پویانمایی. به نظر من اگر در ایران با شرایط خوب کار میکردند، احتمال این که از ایران بروند کمتر میشد، امروزه هنرمندان ایرانی در استودیوهای خوب و بزرگ دنیا، پست کلیدی دارند و مشغول کار هستند. این اتفاق داخل کشور هم رخ داده و کار نسل جوان کیفیت خوبی دارد، اما متأسفانه بسیاری از آنها در حال رفتن هستند، مثلا ما دیگر بسیاری از افراد تیم «پسر دلفینی» را الان در ایران نداریم.
در دورهای، دوبله ما دست استادان سندیکایی بود که قبل از انقلاب شاهکار کردند و به نظرم بینظیر است و جایگزینی ندارد. آن زمان خیلی دیر به دیر پویانمایی میآمد و تولید پویانمایی این قدر سخت بود که هر چند سال یک بار، یک پویانمایی سینمایی از دیزنی منتشر میشد و استادان سندیکایی آن زمان مثلا در «رابینهود» یا «پسر جنگل» خاطرات بسیار خوبی برای ما به جا گذاشتند و کارهای ارزشمندی هستند. وقتی این فاصله زیاد شد و تعداد تولیدات بالا رفت، بعد از انقلاب دهه ۷۰ جوانهایی آمدند که دوبله پویانمایی را به شکل باانرژیتری شروع کردند، تجربه استادان را نداشتند اما انرژی شان بیشتر بود. در یکسری کارها، استودیوی دریمورکز که خواست با دیزنی رقابت کند، اوایل از صداپیشههای معروف که اصلا صداپیشه نبودند و هنرپیشه بودند، استفاده کرد، یعنی شهرت در برابر تخصص. حالا اگر کسانی را داشته باشیم که تخصص داشته باشند چطور؟ آمدیم با عامل تجربه، انرژی و تخصص به عنوان عامل سوم، همه را بررسی کردیم و دیدیم میتوانیم تیمی داشته باشیم از باتجربهها، جوانهای با انرژی و افراد مشهوری که تخصص دارند. خانم ثریا قاسمی گوینده رادیو بودند، صداپیشگی کرده بودند، چهره هم هستند و برای نقش «بی بی زار» شاهکار کردند. آقای سلیمانی تا به حال صداپیشگی پویانمایی انجام نداده بودند، اما یک صدای مردانه خاص جنوبی داشتند که تا الان در صداهای مردانه جنوبی ما شنیده نشده بود. ایشان صداسازی هم نمیکردند، چون خودشان آبادانی هستند و این نقطه قوت ایشان برای ما بود و انرژی بسیار خوبی هم در کار گذاشتند.
آقای حامد عزیزی سرپرست دوبلاژمان از بچههای جوان هستند که اتفاقا با سندیکاییها کار کردند و جزو باتجربهها هم محسوب میشوند. استادان دیگر مانند آقای پزشکیان و دوستان دیگر را نیز داشتیم که از سندیکاییها بودند. صداپیشه دو شخصیت اصلی ما «پسر دلفینی» و «سفید» مصداق آن تجربه و انرژی هستند. خانم امیریان تجربه صداپیشگی داشتند، صدایشان را خیلی شنیده بودیم و صدای بسیار خوبی داشتند. آن ظرافتی که میخواستم «پسر دلفینی» به عنوان یک بچه تودلبرو داشته باشد، در صدای ایشان بود. شربازی، تخسی، خرابکاری و در عین حال بامرام و لوتی بودن که در «سفید» وجود داشت، در صدای خانم تینا هاشمی بود که از جوانها هستند. به نظرم این ترکیب، ترکیب طلایی و برندهای در «پسر دلفینی» شد.»
پسر دلفینی , جواد شاملو
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.