هنر، شهرت، مأموریت - روزنامه رسالت | روزنامه رسالت
شناسه خبر : 16556
  پرینتخانه » سرمقاله, فرهنگی, یادداشت تاریخ انتشار : ۱۳ بهمن ۱۳۹۸ - ۰:۱۰ |

هنر، شهرت، مأموریت

ماجراي برخي سلبريتي ها و آنچه با کمال تأثر در جشنواره شعر فجر گذشت، نيازمند بازنگري اساسي در برخي رويکردهاست.
هنر، شهرت، مأموریت

|سيد محمد بحرينيان – جانشين سردبير| 
ماجراي برخي سلبريتي ها و آنچه با کمال تأثر در جشنواره شعر فجر گذشت، نيازمند بازنگري اساسي در برخي رويکردهاست. پيش از شرح مطلب، دو سکانس را ازنظر مي‌گذرانيم:اول. ۱۸ دي‌ماه سال ۹۲ است و حجت‌الاسلام حسن روحاني که به‌تازگي رئيس‌جمهور شده، ديداري با هنرمندان در تالار وحدت دارد. حسن روحاني در سخنراني خود، حرف‌هاي عجيبي مي‌زند که سواي جايگاه رياست جمهوري او، از يک روحاني شيعه عجيب به نظر مي‌رسد. روحاني با حرارت تأکيد مي‌کند که «تقسيم هنرمندان به هنرمندان ارزشي و غير ارزشي بي‌معناست». البته اين حرف‌ها با استقبال بسياري از سلبريتي ها روبه‌رو مي‌شود و در جمع به‌شدت مورد تشويق قرار مي‌گيرد، اگرچه بسياري از همان سلبريتي ها، سال‌هاي بعد ديدار باروحاني را تحريم کردند.
دوم. ارديبهشت ۹۷ است و اليور استون، تهيه‌کننده، کارگردان و نويسنده مشهور سينماي جهان براي شرکت در بخش بين‌الملل جشنواره فجر به تهران آمده. او دريکي از جلسات در جمع سينماگران، اظهار تعجب مي‌کند که چرا ايراني‌ها با اين استعداد هنري و سابقه تاريخي افتخارآميز، از سينماي خود براي معرفي و تبيين انقلاب اسلامي بهره‌اي نمي‌برند، در همين حال فردي از ميان جمعيت برمي‌خيزد و با فرياد از استون مي‌خواهد فقط از سينما سخن بگويد و حرف سياسي نزند! به قول يکي از دوستان، همين صحنه، تصوير شفافي از وضعيت سينماي امروز و برخي ديگر از بخش‌هاي هنر کشور ماست. استون از ظرفيت سينماي ايران براي معرفي انقلاب اسلامي مردم مي‌گويد و از آن‌سو جوانکي تازه‌کار، برنده دو جايزه اسکار را به سياسي بودن و غيرسينمايي حرف زدن متهم مي‌کند.
برگرديم به اصل ماجرا، چرا عموما مردم ما از سلبريتي ها آزرده‌خاطرند و رفتارهاي آن‌ها را دوگانه و غيرصادقانه مي‌يابند؟ چرا مردم نمي‌پذيرند فردي از نهادهاي رسمي دستمزد نجومي بگيرد و در سيماي ملي از عشق و ارادتش به ايران بگويد، اما فرزندش را در آمريکا و کانادا به دنيا بياورد؟ پاسخ اين سؤالات، در ريشه شکل‌گيري پديده سلبريتي نهفته است. در سال‌هاي مياني قرن بيستم که جدال همه‌جانبه‌اي ميان دو ابرقدرت غرب و شرق برقرار بود، هر يک از اين دو قطب به دنبال ابزارهايي براي تحکيم تفوق ايدئولوژيک خود بر جوامع مختلف بودند. در آن سال‌ها، بلوک شرق که مکتبش کمونيسم بود، در اين حوزه توفيق بيشتري داشت، چه آن‌که تفکر چپ، معمولا چهره‌هاي مبارزي داشت که مي‌شد آن‌ها را به‌عنوان قهرمان به جامعه معرفي کرد. در همان سال‌ها، چپ‌ها يا در آمريکاي لاتين در حال جنگ چريکي بودند، يا در زندان‌هاي آمريکايي و اروپايي گرفتار آمده بودند و البته جذابيت‌شان در اين بود که در زندان هم کمتر اهل سازش بودند و مثلا اعتصاب غذا مي‌کردند. 
بلوک غرب به رهبري آمريکا که خود را در بازي نشاندن چهره‌هاي خود به‌عنوان قهرمان در ذهن مردم بازنده بود و از سوي ديگر، به دليل منش تساهل طلب و رفاه‌زده اين جريان فکري، چهره مبارز يا قهرماني نداشت تصميم گرفت با هدايت رسانه‌ها، برخي از افراد را بيش ازآنچه معمول بود به شهرت برساند و البته با تسلط بر آن‌ها، آن‌ها را به‌عنوان قهرمانان زندگي مردم معرفي کند. نامزدهاي رديف اول هم بازيگران، خوانندگان، ورزشکاران و حتي گاهي افرادي بودند که هيچ ويژگي خاصي نداشتند اما فقط مشهور بودند. لازمه پياده‌سازي چنين طرحي، برگزاري ده‌ها جشن (Celebration)  بود که در آن‌ها، برخي مهره‌ها در برابر ديدگان قرار گيرند و به سلبريتي تبديل شوند. ده‌ها جشنواره در حوزه سينما و موسيقي در آمريکا و کشورهاي مطرح اروپايي و حتي آغاز مسابقات جهاني ورزشي همچون جام جهاني فوتبال، دقيقا مربوط به همين دوره زماني است. از باب نمونه، اولين دوره جشنواره اسکار در ۱۹۳۰، اولين دوره جام جهاني فوتبال در ۱۹۳۰، اولين دوره جشنواره فيلم ونيز در ۱۹۳۲، جشنواره کن در ۱۹۳۹، گلدن گلوبز در ۱۹۴۴، جام جهاني بسکتبال در ۱۹۵۰، بفتا در ۱۹۵۱ و خرس طلايي برلين در ۱۹۵۱ برگزار شدند تا حاصل آن‌ها، برساخت واقعيت جديد و تصوير نويني از مفهوم مفاخر و مشاهير در ذهن عموم مردم باشد. جالب آن‌که حتي در خلال همان سال‌ها، دولت‌هاي متفقين تمام تلاش و اراده سياسي خود را صرف کردند که برخي از اين جام‌ها و جشنواره‌ها که به علت جنگ جهاني متوقف‌شده بود، سريعا به‌عنوان يکي از بازوهاي پيکره ليبراليسم، احيا شود.
همين حالا و باگذشت ۷۰ سال، وقتي آمريکا قصد تجزيه سودان را دارد، سفراي صلح هاليوودي‌اش را راهي آن کشور جنگ‌زده مي‌کند، همان کساني که حتي رئيس رژيم صهيونيستي از آن‌ها به‌عنوان برترين سربازان اسرائيل نام برد.
ويژگي مشترک تمام اين سلبريتي ها در چند چيز است، اول آن‌که سبک زندگي غربي و به‌ويژه آمريکايي با تمام مؤلفه‌هايش از قبيل مصرف‌گرايي را ترويج مي‌کنند، ثانيا کاملا قابل کنترلند، يعني با رسانه ساخته مي‌شوند و با رسانه هم قابل محو هستند و ثالثا، در اذهان، به‌جاي قهرمانان حقيقي مي‌نشينند و از جلب‌توجه به سمت قهرمانان ملي و ميهني در هر کشوري، بر حذر مي‌دارند.
متأسفانه نزديک به ۵۰ سال است که اين روند در ايران ما هم کم‌وبيش طي شده، اما روند سلبريتي زدگي در ايران و غرب يک تفاوت جدي دارد، سلبريتي در غرب، تحت مديريت کامل انديشه و تفکر حاکم است و آن‌ها که اين پديده را از روز اول بنانهاده‌اند، روش مواجه‌شدن با آن و مديريتش را هم به‌خوبي بلد بوده‌اند، اما در ايران به‌ويژه در دو دهه اخير، سلبريتي ها به‌جاي آن‌که در خدمت فرهنگ و انديشه مقبول مردم باشند و باورها و ارزش‌هاي حاکم را در صدر قرار دهند، از فرهنگ عمومي ارتزاق کرده و به وقتش به آن پشت مي‌کنند.
بازيگري و خوانندگي، همچون هر پيشه ديگري مسلما هدف نيست، بلکه ابزاري است که بايد در مسير تعالي فرد و جامعه به‌سوي اهداف و آرمان‌ها قرار گيرد. سينما و هنر و ورزش ما، فرهنگ سلبريتي بازي را از غرب گرفت اما آنچه نياموخت، روش مواجهه با اين پديده بود. برگرديم به سکانس اول، متأسفانه برخي مسئولان هم، اين ناسپاسي و پشت پا زدن به باورهاي عمومي را در ميان سلبريتي ها تشويق مي‌کنند، به اميد آن‌که براي خودشان در آينده‌اي نزديک، مثلا در يک انتخابات آورده‌اي داشته باشد، غافل از آن‌که همان‌ها از آن مسئول هرچه بخواهند مي‌گيرند و بعدها به او پشت پا مي‌زنند.
به نظر مي‌رسد لازم باشد يک بازنگري کلي در روند پرداختن به چهره‌ها صورت پذيرد. حتي جالب است بدانيد در تعاريف جديد از کلمه «نخبه»، اين واژه به کسي اطلاق نمي‌شود که صرفا داراي نبوغ يا توانايي علمي معيني باشد، بلکه بايد در کنار اين موارد، توانايي به فعل رساندن ظرفيت نخبگي براي جامعه را داشته باشد. خلاصه آن‌که سلبريتي، صرفا به شهرت نيست، اتفاقا همان فرهنگ غربي، سلبريتي را در ارزشي‌ترين و ايدئولوژيک ترين مفهوم خود به خدمت انديشه ليبراليسم درآورده است. ما هم چه بخواهيم و چه نخواهيم، بايد بپذيريم که هنر هم‌ارزشي دارد و هم غير ارزشي و تنها آن‌هايي هنرمند محسوب مي‌شوند که هنرشان در خدمت فرهنگ و انديشه و باورهاي جامعه و مردم ما باشد.

نویسنده : سيد محمد بحرينيان - جانشين سردبير |
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : ۰
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.