انتقال آب و سدسازی در زاگرس میانی - روزنامه رسالت | روزنامه رسالت
شناسه خبر : 83919
  پرینتخانه » اجتماعی, مطالب روزنامه, ویژه تاریخ انتشار : ۱۷ فروردین ۱۴۰۲ - ۶:۱۵ |
سیطره گفتمان اقتصاد سیاسی و مهندسی اندیشی در طرح‌های عمرانی و محیط‌زیستی

انتقال آب و سدسازی در زاگرس میانی

در یک فضای اکنون بیابان شــده بر بســتر باریکه‌ای از آب در حال احتضار، جمعیتی معدود با لباس‌های بختیاری به سوگ نشسته‌اند. یکی بر بالای چشمه، سرنای چَمِر (یا ساز چپی با نوایی محزون در گامی شبیه مینور) می‌نوازد و دیگری بر دهل می‌کوبد. در گوشه‌ای دیگر از تصویر که مربوط به سوم آبان 1400 است، مردی با برنو به سمت آسمان شلیک می‌کند. آنان برای خشکیدن چشمه کوهرنگ به سوگ نشسته‌اند. 
انتقال آب و سدسازی در زاگرس میانی

علی هداوند- پژوهشگر علوم اجتماعی و دانشجوی دکترای جامعه‌شناسی فرهنگی
در یک فضای اکنون بیابان شــده بر بســتر باریکه‌ای از آب در حال احتضار، جمعیتی معدود با لباس‌های بختیاری به سوگ نشسته‌اند. یکی بر بالای چشمه، سرنای چَمِر (یا ساز چپی با نوایی محزون در گامی شبیه مینور) می‌نوازد و دیگری بر دهل می‌کوبد. در گوشه‌ای دیگر از تصویر که مربوط به سوم آبان ۱۴۰۰ است، مردی با برنو به سمت آسمان شلیک می‌کند. آنان برای خشکیدن چشمه کوهرنگ به سوگ نشسته‌اند. 
این جمعیت، در حال برگزاری مراسم ترحیم برای خود و محیط زندگی‌شان هستند، درواقع فاصله‌ای میان این دو وجود ندارد، مرگ ِ آب و زمین به معنای مرگ ِ جمعی بومیان ِ این منطقه است. سوگواری برای چشمه‌ای که زمانی آبش بر روی زمین، پهنه بسیار گسترده‌ای را دربرمی‌گرفت و اکنون تنها جویباری از  آن باقی مانده است و سوگواری برای این آب، به معنای سوگواری برای هستی اجتماعی‌ای است که روزبه‌روز نحیف‌تر می‌شود و رو به احتضار می‌گذارد. اما این مرگ تدریجی، چگونه بر آب، زمین و پیکره جمعیت انسان‌ها تحمیل شــده است؟ نیروهای دخیل در آنچه بوده‌اند و منطق حاکم بر مدیریت منابع زندگی این منطقه چه بوده است؟
در این جستار کوتاه، تلاش خواهم کرد تا وجوهی از تاریخِ تصویر شرح داده‌شده را برجسته کنم و منطق مواجهه حکمرانان و ذینفعان پروژه‌های انتقال آب از سویی و مردم بومی منطقه را از‌سوی دیگر با مسئله محیط‌زیست بکاوم. به نظر می‌رسد هرکدام از این دو گروه با رجوع به مخازن فرهنگی، ارزشــی و معرفتی خود دســت به کنش و کردار می‌زنند و نحوه زیســتن خود و ارتباط با اقلیم، وســایل معاش، و زندگی دیگر هم‌قطارانشان را در بافتار این مخازن تنظیم می‌کنند، نکته مهم اما این است که مخازن فرهنگی یادشده نه بر اســاس مجموعه‌ای از انگاره‌های انتزاعی و آموخته‌شده، بلکه بر اســاس واقعی‌ترین وجه زندگی ایشــان شکل می‌بندد و باعث می‌شود که تمام انگاره‌ها و مفاهیم، نسبت به آن، پسینی قلمداد شوند. از سوی دیگر بررسی این مثال مشــخص در منطقه کوهرنگ استان چهارمحال و بختیاری، نه به‌عنوان مثالی در خود و محدود به آستانه‌های فضایی و ســرزمینی این منطقه، بلکه چنانکه جلوتر بدان خواهیم پرداخت، ارتباط وثیقی با قلمروی گسترده‌تری از مناطق زاگرس میانی تا جنوب غرب کشور برقرار می‌کند و از سویی دیگر نیز سرشت رابطه مرکز و پیرامون را در مقیاس گسترده‌تری دلالت‌گری می‌کند. می‌بایست نخست بر موقعیت کوهرنگ و بهشت‌آباد در اســتان چهارمحال و بختیاری متمرکز شــویم و ســپس به پیوند و اتصال این منطقه با استان‌های همجوار و نیز با استان‌های فلات مرکزی بپردازیم.
حوضه بهشت‌آباد با مســاحت ۳۸۹۷ کیلومترمربع و وسیع‌ترین زیر حوضه استان چهارمحال و بختیاری در حوضه آبریز کارون شــمالی و مهم‌ترین حوضه ازنظر مصارف اســت. حوضه کوهرنگ با وســعت ۱۲۳۹ کیلومترمربع اگرچه سهم کوچک از وسعت استان را شامل می‌شود ولی ازنظر بارش برف و منابع آب به‌عنوان مهم‌ترین زیر حوضه در کارون شمالی است. این دو حوضه در شمال شرق حوضه آبریز کارون شمالی قرار دارند و وسیع‌ترین دشت‌های استان، یعنی دشت‌های سورشجان، جونقان، فارسان، شهرکرد، بروجن، دزک، دستگرد، امامزاده، سفیددشت و شلمزار در آن قرار دارند و بیشترین جمعیت استان یعنی بیش از ۶۰ درصد در این دو حوضه ساکنند. (صمدی بروجنی، ۱۳۸۹ :۲۱۸) بیش از ۶۰ درصد از اراضی قابل توسعه کشاورزی استان در حوضه بهشت‌آباد و بیش از ۷۰ درصد از توسعه صنعت استان در همین حوضه قرار دارند. (همان، ۲۴۷)
استان چهارمحال و بختیاری اگرچه به‌عنوان سرچشمه اصلی رودخانه‌های کارون و زاینده‌رود مطرح است، اما دارای تنوع آب و هوایی زیادی است، به‌طوری‌که آب‌وهوای این استان از اقلیم معتدل سرد و مرطوب در نواحی غربی و شمال غربی تا اقلیم نیمه‌خشک سرد در نواحی شرقی تغییر می‌کند و این امر بسیاری از مناطق این استان را با تنش کم‌آبی مواجه کرده است. در چنین شرایطی کنترل و مدیریت منابع آب، جایگاه و اهمیت ویژه‌ای پیدا می‌کند. با توجه به شرایط خاص استان چهارمحال و بختیاری در سال‌های گذشته، طرح‌های انتقال آب تونل‌های یک، دو، سه کوهرنگ اجرا شده است و طرح انتقال آب بهشت‌آباد به فلات مرکزی، توسط شرکت آب منطقه‌ای اصفهان مورد مطالعه قرار گرفته و اکنون در دست اجراست. آنچه در طرح جامع آب کشور در افق ۱۴۰۰ مشخص شده است، حجم انتقالی آب بین حوضه‌ای  ۳.۹۸ میلیارد مترمکعب در ســال اســت، اما اکنون طرح‌های در دست مطالعه، فراتر از برنامه طرح جامع آب کشــور بوده و حجم انتقال آب بین حوضه‌ای در دســت مطالعه با توجه به ارقام ارائه‌شده، بالغ‌بر ۴.۴۵ میلیارد مترمکعب در ســال  و ظرفیت طرح‌های در دست اجرا ۲.۲۴ میلیارد مترمکعب اســت. ضمن آنکه ۵ پروژه انتقال میان حوضه‌ای با حجم آب انتقالی ســالانه ۱.۲۴ میلیارد مترمکعب که ۴۵ درصد از آن از حوضه آبریز کارون بزرگ توســط تونل‌های اول و دوم کوهرنگ اســت در حال بهره‌برداری است، بنابراین در صورت عملی شدن طرح‌های مطالعاتی و اجرایی، حجم آب انتقالی در طرح‌های بین حوضه‌ای، درمجموع سالانه به حدود ۸ میلیارد مترمکعب می‌رسد که این رقم بیش از دو برابر پیش‌بینی طرح جامع آب کشور است. (همان، ۳-۲۱) 
سابقه مطالعات طرح انتقال آب بهشت‌آباد به دهه هفتاد برمی‌گردد. مطالعات بازشناخت این طرح در ســال ۱۳۸۳ به اتمام رســید که در آن تنها یک موضوع برای انتقال آب موردتوجه قرار گرفت که عبارت بود از احداث ســد مخزنی بهشت‌آباد در پایین‌دست محل تلاقی دو رودخانه کوهرنگ و بهشت‌آباد و همچنین احداث یک تونل به طول ۶۵ کیلومتر به‌صورت ِ مستقیم و یکسره که ورودی آن در نزدیکی محل سد بهشت‌آباد و خروجی ِ آن حوالی شهر باغ بهادران در نظر گرفته شده است. در این مطالعات، میزان آب قابل‌انتقال به فلات مرکزی (اصفهان، یزد و کرمان) زیاد محاسبه شده است. روش محاسبه آب قابل‌انتقال، به‌این‌ترتیب است که در آن متوسط درازمدت ِ آبدهی دوشاخه بهشت‌آباد و کوهرنگ بر اســاس آمار ایستگاه آب‌سنجی به ترتیب ۵۷۹ و ۷۷۳ میلیون مترمکعب در سال به‌دست‌آمده که درمجموع برابر ۱۳۵۲ میلیون مترمکعب در ســال است. 
در ادامه‌  برداشــت تونل سوم، معادل ۲۵۰ میلیون مترمکعب در سال برای آینده در نظر گرفته‌شده و آن را از مجموع آبدهی دوشاخه بهشت‌آباد و کوهرنگ کســر کرده که برابر با ۱۱۰۲ میلیون مترمکعب در ســال می‌شود و درنهایت ظرفیت آب قابل‌انتقال برابر ۱۱۰۰ میلیون مترمکعب در ســال محاسبه می‌شود. (صمدی بروجنی، ۱۳۸۹ :۶۱)
کمیسیون بین‌المللی سدهای بزرگ؛ مخاطرات جدی پیچیده و چندوجهی اجرای چنیــن طرح‌هایی را برشمرده اســت و در بولتن خود به این موارد اشاره‌کرده است که احداث سدها و تأسیســات انتقال آب ممکن است سبب جابه‌جایی ســکونتگاه‌ها در محدوده طرح شــود که خود موجب از دســت دادن معیشــت و همچنین تنش اجتماعی متأثر از اســکان مجدد گــردد، همچنین تغییــر مورفولوژی ساحل رودخانه، تغییر کیفیت آب و اکوسیســتم ساحل رودخانه در بازه‌های پایین‌دست ســدها و حوضه‌های پذیرنده بر منابع قابل‌استفاده از رودخانه و فعالیت‌های توسعه‌ای در حاشیه رودخانه تأثیر می‌گذارد و درنهایت می‌تواند به شکلی گسترده بر کاهش و یا از دســت رفتن روش‌های سنتی معاش، شامل کشــاورزی، صیــد آبزیان، پــرورش دام، جمع‌آوری چوب و محصولات جنگلی باشد. (ســدها و انتقال آب، بولتن ۱۶۱: ۱۳۹۵ ) 
اثرات چنین طرح‌هایی بر محیط‌زیست و شــرایط زندگی افراد می‌تواند فوری و یا بلندمدت باشد، برای مثال در جابه‌جایی افراد منطقه و اســکان مجدد آن‌ها (که البته در غیاب ارائه حمایت‌های قانونی، فراهم نمودن معیشت پایدار، پاسخگویی و ارائه تعهدات از سوی دولت و مجریان و ذینفعان پروژه، در بسیاری از موارد هیچ طرحی برای اسکان ایشان وجود ندارد و چنان جمعیتی آواره، سرنوشتی نامعلوم پیدا می‌کنند) غالبا منابع و وسایل معاش افراد نظیر زمین‌های کشت، جنگل‌ها، مراتع، آب‌های زیرزمینی و سطحی، شیلات و غیره از دست ایشان ربوده می‌شود و متعاقب آن در کوتاه‌مدت و بلندمدت موجب بحران‌های عمیق معیشتی، اعم از کاهش استانداردهای زندگی، عدم امنیت غذایی و فقر و بیکاری گسترده می‌شود. در بُعد فرهنگی نیز این جابه‌جایی‌های اجباری، غالبا به در هم شکستن مناسبات اجتماعی و فرهنگی ایشان و قطع شدن ِ پیوندهای معنابخش با زیست جهانشان می‌شود به‌گونه‌ای که معمولا در اسکان مجدد نیز موفق به برقراری پیوندهای اقلیمی، فرهنگی و اجتماعی نخواهند بود و در وضعیتی مطرود و حاشیه‌ای به زیست ایزوله خود ادامه می‌دهند.
بسیاری از افراد جاکن شده جوامع روستایی درصورتی‌که چیزی برای فروش داشته باشند در خوش‌بینانه‌ترین حالت می‌توانند درون بازار غیررسمی شهری ادغام شوند که در طولانی‌مدت موجب فقیرتر شدن ایشان می‌گردد اما تمامی این آسیب‌ها برای افراد بومی‌ای که در طبقات پایین‌تر اجتماعی قرار دارند و به‌جای زمین، دام و یا ملک، تنها با نیروی کار خود امرارمعاش می‌کرده‌اند، به‌مراتب سهمگین‌تر خواهد بود و گاه تا لبه پرتگاه ساقط شدن از هستی پیش می‌روند. دراین‌بین زنان، علیرغم اینکه نقشی پررنگ در کشاورزی، دامداری تهیــه مواد غذایــی، ابزار زندگی و صنایع‌دستی دارند اما  مطلقا سهمی از تولیداتشــان ندارند و نه‌تنها مالک زمین و زندگی نیستند بلکه حتی بیش از دیگران مالک نیروی کار خود نیستند و در خلال چنین طرح‌هایی موقعیت فرودستی آنان بیش‌ازپیش تحکیم و تعمیق می‌شود. (بذرافکن، ۱۴۰۰ :۱۲)
علاوه بر این موارد، چنین طرح‌هایی غالبا بر محیط فیزیکی (اقلیم و کیفیت هوا) محیط بیولوژیکی (گیاهان و جانوران) و محیط اقتصادی-اجتماعی تأثیری غیرقابل‌انکار می‌گذارد. (منوری، ۱۳۸۰) از همین رو ضروری اســت که در نخســتین مرحله چنیــن طرح‌هایی از نظــرات و دیدگاه‌های جوامع محلــی و گروه‌های ذینفــع و تحت تأثیر پروژه، تشکل‌های مردمی و محیط زیستی و صاحب‌نظران عرصه‌های گوناگون، مسئولانه استفاده کرد. 
سازمان یونسکو نیز بر اســاس تجارب و نقطه نظرات برخی از کشورهای مطرح جهان معیارهای مهمی نظیر مدیریت منابع آب در مقصد؛ اولویت‌دهی به نیازهای آبی حوضه مبدأ؛ ارزیابی پیامدهای ِ محیط زیستی در مبدأ و مقصد طرح‌های انتقال آب؛ ارزیابی جامع پیامدهای اجتماعی- فرهنگی ناشــی از طرح‌های انتقال آب، پیشــنهاد داده که ضروری است قبل از برداشتن گام‌های نخســت در این مســیر به آن‌ها توجه شــود. (همان، ۷۲ – ۷۷) اما به‌رغم تمامی چنین بایسته‌هایی طرح انتقال آب بهشت‌آباد و کوهرنگ ۳ در بستری کاملا متفاوت از چنین دغدغه‌های گفتمانی‌ای که محیط‌زیست و هستی اجتماعی افراد را در اولویت قرار می‌دهد، کلید خورده است و نقدهای زیادی را در سطح مسائل اجتماعی طرح؛ عدم برنامه‌ریزی منابع آب؛ مسائل زیست‌محیطی و همچنین مسائل فنی طرح و درنهایت اقتصادی نبودن طرح برانگیخته اســت. تا جایی که در گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی در فروردین ۱۳۸۷ گزارشی تحت عنوان انتقال آب بین حوضه‌ای بهشت‌آباد به فلات مرکزی منتشر شد که در بخشی از آن آمده: تاکنون در مطالعات طرح انتقال آب بهشت‌آباد، عمدتا جنبه‌های فنی آن مدنظر قرارگرفته و با این طرح به‌عنوان یک طرح عادی نظیر ساخت سد و تونل برخورد شده است، درحالی‌که باید مطالعات عمیق زیست‌محیطی، اجتماعی و اقتصادی در هر دو حوضه مبدأ و مقصد نیز انجام می‌گرفت. (همان، ۷۱) همچنین طرح انتقال آب بهشت‌آباد به فلات مرکزی ازنظر فنی توســط کمیته تخصصی ســازمان مدیریت منابع آب ایران موردقبول و تصویب قرار نگرفته اســت. ازجمله دلایل مهم این تصمیم، مشکلات فنی حفر تونل ۶۵ کیلومتری و همچنین تأثیرات تونل در خشک‌کردن چشمه‌های مسیر اعلام شده است. (همان)
عمده نقدهای مطرح‌شده به این پروژه‌ها را می‌توان این‌گونه دسته‌بندی کرد؛ نخست: مطالعات طرح بهشت‌آباد در محاسبه بیلان آب در حوضه مقصد، فرضیات مربوط به راندمان آبیاری، الگوی کشت، نوع صنایع در برنامه توســعه و ســرانه مصرف شهری و روستایی به‌صورت بهینه و متناسب با توان اکولوژیک حوضه زاینده‌رود در نظر گرفته نشــده است، چه‌بسا اگر از الگوی کشت کم‌مصرف (به‌ویژه کشت گلخانه‌ای) صنایع
کم آب بر، راندمان آبیاری بالا (با فرض استفاده از سیستم‌های نوین آبیاری)، مصرف سرانه شهری مدیریت‌شده (یعنی رقم ۱۲۰ لیتر نفر بر روز) برای محاســبات بیلان اســتفاده شود، منابع آبی صرفه‌جویی شده در حوضه مقصد به‌مراتب بیشتر از ظرفیت طرح انتقال آب بهشت‌آباد خواهد بود. دوم: در مطالعات اولیه، طرح بهشت‌آباد به‌طور مناسب و صحیح در نظر گرفته نشــده و به برنامه‌های وســیعی که درزمینه توســعه حوضه بهشت‌آباد در استان چهارمحال و بختیاری مورد پیگیری است، توجه نشده است. ســوم: می‌توان اشاره کرد که احداث تونلی با طول ۶۵ کیلومتر در عمق حدود ۳۰۰ متر تا حدود ۲۰۰۰ متر زیرزمین، آن‌هم از مسیر تشکیلات آهکی و گسل‌های متناوب، باعث زهکشی بخش زیادی از آب زیرزمینی کارست منطقه خواهد شد و این امر در میان‌مدت و بلندمدت موجب کاهش شدید منابع آب زیرزمینی منطقه و حتی خشک شدن چشمه‌های زیادی می‌شود که در محدوده و گستره ژئوهیدرولیکی تونل قرار دارند، در این رابطه می‌توان به تونل‌های موجود کوهرنگ اشــاره کرد که خروجی آب تونل از ورودی آن بیشتر اســت و علتش این است که چنین تونل‌هایی به‌عنوان زهکش عمل می‌کنند و بخشی از آب کارست مسیر را تخلیه می‌نمایند. این حالت در مورد تونل بهشت‌آباد که طول آن بیش از ۷ برابر تونل دوم کوهرنگ یا بیش از ۳۰ برابر تونل اول کوهرنگ اســت به‌مراتب بیشــتر اتفاق می‌افتد. تجربه دیگر درزمینه تخلیه کارستیک توسط تونل‌ها، تونل سوم کوهرنگ اســت که در زمان حفر آن، تعدادی از چشمه‌های منطقه، ازجمله چشمه ِ مرواریــد با دبی حدود ۹۰۰ لیتر بر ثانیه به‌طورکامل خشــک گردید و معضلات اجتماعی زیادی برای منطقه به وجود آورد. چهارم: اضافه شدن ناگهانی یک حجم قابل‌توجه از آب به حوضه‌ای که دچار تنش آبی بوده است به‌طورمعمول موجب تغییر فرهنگ مصرف آب از یک الگوی صرفه‌جویانه به یک فرهنگ اسرافکارانه می‌شود، مسئله‌ای که با طرح انتقال آب به یزد در حال اتفاق افتادن است و نمونه آن توسعه چمن‌کاری در شهر یزد به‌عنوان فضای سبز است. در مواقع خشکسالی، هم در حوضه مبدأ و هم در حوضه مقصد، امــکان تأمین کامل نیازهای آبی وجود ندارد. حوضه مقصد تمایل دارد آب در حوضه مبدأ در کمترین مقدار ممکن به مصرف برسد و حوضه مبدأ نظر مخالف این موضوع را دارد و این می‌تواند منشــأ تنش‌ها و کشمکش‌های منطقه‌ای و محلی گردد، مسئله دیگر نیز زیرآب رفتن روستاهای کاج، بهشت‌آباد و شیخ محمود است که باعث خواهد شــد جمعیت ۵۰۰۰ نفری این روســتاها با مشکلات تشــدید مهاجرت و اســکان مجدد مواجه گردند. (همان، ۷۷- ۷۲) 
علاوه بر مــوارد فوق، نکته حائــز اهمیتی که موقعیت ایــن منطقه را از حالتی در خود، خارج می‌کند و آن را با دیگر مناطق پیوند می‌دهد، حضور نیروهایی اســت که به‌صورت پنهان و پشت پرده و طبیعتا به شکلی غیرقانونی و با استفاده از رانت قدرت و ســهم گسترده‌شان در ساختار حاکمیتی و اقتصاد سیاسی حاکم بر کشور به دنبال اجرای تضمین‌شده و بی‌چون‌وچرای پروژه‌های انتقال آب هســتند، تا جایی که حتی به صرافت الحاق بخش‌هایی از حوضه‌های آبریز استان چهارمحال و بختیاری به خاک اســتان اصفهــان افتاده‌اند. (ن. ک نامه جلیل مختار به رئیس شورای امنیت کشور، سند شــماره ۱ ) و در این مســیر تلاش می‌کنند تا نفع و خواست طبقاتی خود را، که عمدتا مصروف صنایع فولاد و دیگر صنایع آب بر، کشــت و صنعت‌های بزرگ و باغات می‌گردد، به‌عنوان نفع و خواست عموم مردم در اصفهان، یزد و کرمان جا بزنند. درصورتی‌که به نظر می‌رسد همان‌طوری‌که حامیان انتقال آب در مبدأ و مقصد، نفع کم‌وبیش مشــترکی دارند؛ سلب مالکیت شدگان و طبقات فرودست‌تر نیز در دو حوضه، در بلندمدت نفع مشترک‌تری داشته باشند و با یکدیگر هم سرنوشت تر باشند. از طرف دیگر نیز بهره‌برداری بیش‌ازحد از منابع طبیعی استان، موجب وقوع فرسایش تشدیدشونده‌ای می‌شود که به دنبال آن منابع خاکی ارزشــمند که برای تشکیل آن صدها سال زمان نیاز اســت، از دست می‌رود و این موضوع علاوه بر به خطر انداختن زندگی ســاکنان حوضه، خســارات جبران‌ناپذیری برای مناطق پایین‌دست به دنبال خواهد داشت. ازاین‌رو روند کاهشی پوشش گیاهی در استان موجب بروز فاجعه‌ای بزرگ است، چه‌بسا در صورت عدم کنترل فرسایش خاک، در آینده عمده مناطق استان عاری از خاک شود که این امر موجب افزایش شدت سیلاب‌ها، کم آب یا خشک شدن چشمه‌ها و درنتیجه تشدید مهاجرت به مناطق دیگر خواهد شد. هم‌اکنون در برخی نقاط اســتان پوشــش گیاهی به‌کلی از بین رفته است و مناطقی که در گذشته، جنگل‌های سرسبز بوده‌اند امروز به بیابانی خشک و بی‌آب‌وعلف تبدیل‌شده‌اند. پیامدهای منفی فرســایش خاک استان چهارمحال و بختیاری تنها به این استان محدود نمی‌شود و مناطق پایین‌دست ازجمله استان‌های خوزستان و اصفهان نیز از این فرسایش، خسارات جبران‌ناپذیری را متحمل شــده و همچنین رسوب‌گذاری در مخازن سدهای پایین‌دست، افزایش شدت سیلاب‌ها و کاهش جریان پایه رودخانه‌ها از پیامدهای فرسایش خاک خواهد بود. 
حال بعدازاین مرور به نسبت طولانی بر فرآیندهای انتقــال آب در نمونه مذکور و همچنین در ســطح کلان‌تر ســرزمینی، می‌توانیم به پرسش اصلی این جستار بپردازیم! کنشــگرهای فردی و جمعی چگونــه در شبکه‌ای از روابط ِ پیچیده با محیط‌زیست و با یکدیگر، دست به کنش می‌زنند و موقعیت خود را به فهم درمی‌آورند؟ اگر قائل به دسته‌بندی ِ دو گروه از نیروهای درگیر درصحنه باشــیم، یعنی طراحان، مجریان و ذینفعان سیاست‌های انتقال آب از سویی و بومیان مبدأ و سلب مالکیت شدگان از سوی دیگر. باید به این پرسش بپردازیم کــه دو گروه مذکور ذیل کــدام کردارهای گفتمانی متشکل می‌شوند و موجودیت خود را تعریف می‌کنند؟ 
گروه نخست: طراحان، مجریان و ذینفعان سیاست‌های انتقال آب
از دولت سازندگی به بعد، میزان فعالیت در حوزه سدسازی و سیاست‌های انتقال آب در برنامه‌های توسعه به شکلی محســوس و معنادار رشد داشته و به مهم‌ترین فعالیت عمرانی دولت بدل گشته است، اما به نظر می‌رسد که تمرکز بر فعالیت به‌اصطلاح عمرانی، خود نســبتی وثیق با رشته‌ای از پوست‌اندازی‌های اقتصادی، سیاسی و تبلیغاتی دارد که در بستر چرخش به راست اقتصاد سیاسی ایران و برون تابی آن به سمت نهادهای مالی بین‌المللی (بهداد و نعمانی، ۱۳۹۳) با هدف افزایش نقش بخش خصوصی در فعالیت‌های اقتصادی، کاهش کسری بودجه و به‌طورکلی ایجاد یک فضای آزاد اقتصادی (ن.ک سند ۲) رقم می‌خورد که ازقضا سدسازی و انتقال آب نیز یکی از بسته‌های پیشنهادی محبوب ایشان بوده است (لسلی، ۱۳۹۶). این موارد برای مدت‌های طولانی به مدد دستگاه‌های تبلیغاتی دولت (ن. ک به سند ۷ ) بدون آنکه فرصتی برای ارزیابی انتقادی آن فراهم آید، بدل به نشان و سمبل نیروی معطوف به سازندگی و ذهنیت مهندسی اندیش دولت، بخش‌های ذینفع خصوصی و دم‌ودستگاه‌های تبلیغاتی آنان شد.

همچنین می‌توان برخلاف معیارهای جهانی سدســازی و انتقال آب که پیش‌تر ذکرش رفت، به ســیطره گفتمان اقتصاد سیاسی و مهندسی اندیشی و قرار گرفتن آن در اولویت نخست پروژه‌ها اشاره داشت. در این بازخوانی، گفتمان محیط زیستی و اجتماعی به‌شدت کمرنگ، و اگر تعارفات اداری و رسمی را کنار بگذاریم، حتی غایب می‌شود.
اما جدا از این موارد، به نظر می‌رسد کنشگران این حوزه نیز نظام توجیهی و هنجارین و همچنین افق دید خود را که متعاقبا کردارشان را رقم می‌زند، دقیقا در درون گفتمان اقتصاد سیاسی و مهندسی اندیشی یافته‌اند. آنجایی که به‌ناچار یادی از مسئله زیست‌محیطی یا اجتماعی می‌کنند، یا به‌کلی معنایی متفاوت از معنای مدنظر آسیب دیدگان دارند، چنان بی‌رمق است که در تراژدی توسعه‌ای که ایشان بازیگرانش هستند در وجه مخرب آن، ادغام و به‌زودی ناپدید و منحل می‌شود. (برمن، ۱۳۹۲) 
در وجه اقتصاد سیاسی نهفته در نظام دانش و توجیهات این بازیگران، می‌توان به‌وضوح انگیزه کالاسازی طبیعت، تقسیم غنائم میان گروه‌های منفعتی خصوصی و غیرخصوصی را دید که در پیوند با اقتصاد ســرطان بدخیم بوروکراسی و ســاخت اداری سیاســی حاکم، گفتمان فعلی را برمی سازد؛ با این توجیه و استدلال که ما بیش از هر چیز به گردش ســرمایه در صنعت و تولید کار احتیاج داریم و متعاقبش تفکری را رقم می‌زنند؛ که از دلش یک منــش بوروکراتیک تبلیغاتی و گزارش محور و بی‌ربط به هســتی اجتماعی مردم پدید می‌آید. (فرهادی بابادی، ۱۴۰۰) در تکمیل این ســاختار، می‌توان به بی‌نهایت شرکت‌های ذینفع مهندسی و پیمانکاری، فعالان دولت ساخته محیط زیستی و سلبریتی‌های این عرصه، (که رسالتشان تقلیل مسائل ساختاری و کلان آب به چند ترفند الگوی مصرف فردی است) اشاره کرد که در کنار گروه نخست، بلوک منفعتی مشترکی را تشکیل می‌دهند. 
اما در وجه دیگر و البته مکمل با وجه اقتصاد سیاسی، مهندسی اندیشی ای قرار دارد که پیوند تنگاتنگی با اندیشــه دولتی و حکومت‌اند کردن تمامی ابعاد زیستی انسان و محیط‌زیستش دارد.
 گروه دوم: بومیان مبدأ و سلب مالکیت شدگان
یک‌بار دیگر به تصویر نخست در ابتدای متن برمی‌گردیم. کسانی که بر سر چشمه در حال احتضار سوگواری می‌کنند چه فهمی از چشمه دارند؟ این چشمه در چه گفتمانی بر انسان‌ها پدیدار می‌شود و معنا می‌یابد؟ آیا می‌توانیم بگوییم که چشمه و در معنایی کلان‌تر، محیط‌زیست، نه یک موجودیتی درخود و فروبسته، بلکه کنشگری زنده است که در مراوده‌ای به قدمت هزاران سال با بومیان این منطقه، هستی اجتماعی آنان را قوام بخشیده است؟ آیا غیرازاین است که انسان‌ها و محیط‌زیستشان در پیوندی تنگاتنگ با یکدیگر خود و دیگری را معنا می‌بخشند و از بین رفتن هرکدام، فارغ از تأثیرات آنی بر زندگی بیولوژیکی و طبیعی، موجب انهدام هویت فرهنگی و گفتمانی آنان می‌شود؟

سامان فرجی بیرگانی در پژوهش خود به‌منظور بررســی تبعات اجتماعی سدســازی در زاگرس دست بر شبکه معنایی می‌گذارد که کنشگران در آن دست به کنشگری، زیستن و بازتعریف خود می‌زنند و نشــان می‌دهد که چگونه هستی ِ اجتماعی و فرهنگی ِ اهالی این منطقه، با میان کنشی دائمی میان انسان و طبیعت قوام پیدا می‌کند. اجزای طبیعت برای ایشان و استفاده‌ای که از عناصر آن برای زندگی روزمره خود می‌کنند؛ سامان اجتماعی و محیط‌زیستی را سرشار از نشانگانی می‌کند که در گردش نسل‌ها بدل به خاطره می‌شود و نظام فرهنگی و تاریخ اجتماعی این اقلیم را رقم می‌زند. برای مثال برخی از مصنوعات دست این جوامع که با وسایل ابتدایی و خالی از ظرافت‌های آثار هنری فاخر ساخته‌شده‌اند و کاربردی در خارج از آن محیط ندارند، ممکن است از نگاه انسان ناآشنا به این فرهنگ، فاقد ارزش یا فاقد اهمیت تلقی شود. اما به لحاظ عاطفی، خاطرات جمعی ِ و شخصی ِ معطوف به آن‌ها و خواست ِ برقرار ماندن مالکیت تاریخی خویش نسبت به آن، برای آباد و کار بر روی آن از حیث امرارمعاش این جوامع اهمیت حیاتی دارد. زمین از سویی، و زمین در معنای هویت بخشی و برقرارکننده پیوندهای اجتماعی از سوی دیگر موضوع مشترکی است که هستی بومیان این منطقه را، در هر دو معنای پیش‌گفته، تضمین می‌کند. (فرجی بیرگانی، ۱۳۹۴) 
جوامع این منطقه از طریــق زمین، نقطه اتصــال خود با خویشــاوندان دیگر و نسل‌های گذشته را احساس می‌کنند و همجواری زمین متعلق به او در جوار قطعات همسایگان که درواقع خویشاوندانی در سلسله عمودی اعقاب ِ او هستند، موقعیت و منزلتی تثبیت‌شده و نام و نشان خانوادگی خود را می‌جویند. دریکی از اولین گفت‌وگوهایم با اهالی که تلاش می‌نمودم دلیل اصرار آن‌ها بر عدم فروش اراضی به سد را دریابم با جمله‌ای مواجه شدم که خطوط اعتقاد و نگاه بنیادی آنان به مسئله زمین را برایم ترسیم کرد. او نه‌تنها حاضر به فروش زمین و ترک روستا نبود، بلکه در نکوهش آن دســته از کســانی که پیش‌تر اراضی خود را به ســد گتوند فروخته بودند می‌گفت: «بهشــون گفتم چرا زمین‌ها را فروختید؟» گفتند: «بچه‌ها خرجی نداشتند.» گفتم: «مگر تا به امروز گور پدرانتان را می‌فروختید و می‌خوردید تا زنده بمانید؟» (همان: ۴۵) 
هرچند درنهایت به‌حکم طرح توســعه ملی و با آبگیری سد و کوچ اجباری اهالی منطقه موردنظر، زمین، محیط‌زیست و بخش مهمی از معناهای هویت‌بخش ایشان و میانجی‌هایی که جهان را برای ایشان معنادار می‌کرد از بین می‌رفت. که این موضوع کم‌وبیش سرنوشت تمامی جوامع پیرامونی است که درنتیجه به ثمر رسیدن طرح‌های ملی، پیوندهای حیات‌بخش خود با زیست جهانشان را از دست می‌دهند….
منابع:
بذرافکن، مهتا (۱۴۰۰ )زنان در خط مقدم رویارویی با چالش‌های پروژه‌های آب، نشریه بلوط، شماره دوم. 
برمن، مارشال (۱۳۹۲ ) تجربه مدرنیته، ترجمه مراد فرهاد پور، تهران، طرح نو. 
بهداد، ســهراب؛ نعمانی، فرهاد (۱۳۹۳) کار و طبقه در ایران، ترجمه محمود متحد، تهران، آگاه.
صمدی بروجنی، حســین (۱۳۸۹ ) انتقال آب بین حوضه‌ای، شهرکرد، مرکز تحقیقات منابع آب وابسته به دانشگاه شهرکرد
فرهادی بابادی، یوسف (۱۴۰۰ ) مقاله بوروکراسی ایرانی نوعی سرطان بدخیم است، نشریه بلوط شماره ۵. 
فرجــی بیرگانــی، ســامان (۱۳۹۸ )بررســی تبعات اجتماعــی سدســازی در زاگرس، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علم و فرهنگ تهران.
لسلی، ژاک (۱۳۹۶ ) آب‌های ژرف، ترجمه بهشید دلیلی، تهران، بهجت. 
منوری، مســعود (۱۳۸۰ )راهنمایی ارزیابی اثرات زیست‌محیطی سدها، تهران، کتاب فرزانه. 

نویسنده : علی هداوند |
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : ۰
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.