از پاییز اخوان تا بهار مشیری - روزنامه رسالت | روزنامه رسالت
شناسه خبر : 52944
  پرینتخانه » فرهنگی, مطالب روزنامه تاریخ انتشار : ۰۴ آبان ۱۴۰۰ - ۶:۲۹ |
مشیری بر خلاف اخوان، بهار را پادشاه فصل‌ها می‌دانست

از پاییز اخوان تا بهار مشیری

اگر مهدی اخوان ثالث را با شعر مشهور «پادشاه فصل‌‌ها» شاعر پاییز بخوانیم، همشهری او فریدون مشیری را نیز باید شاعر بهار دانست. شاعری که روز آبان سال 79 از میان ما رفت. فریدون مشیری در کنار نیما، اخوان، سایه، شفیعی کدکنی و فروغ، از شعر نو سرایان اصیل است.
از پاییز اخوان تا بهار مشیری

گروه فرهنگی
اگر مهدی اخوان ثالث را با شعر مشهور «پادشاه فصل‌‌ها» شاعر پاییز بخوانیم، همشهری او فریدون مشیری را نیز باید شاعر بهار دانست. شاعری که روز آبان سال ۷۹ از میان ما رفت. فریدون مشیری در کنار نیما، اخوان، سایه، شفیعی کدکنی و فروغ، از شعر نو سرایان اصیل است. شعر مشیری، ندای امید است و طبیعت شعر او، بهار. اساسا ستایش پاییز در شعر فارسی رواج چندانی نداشت تا دوران معاصر؛ بلکه اغلب توصیف‌ها مربوط به بهار بود که فصل اوج شکوه و  زیبایی طبیعت است. خزان، در شعر فارسی عنصری منفی بود و نشانه بلایی که عشق بر  سر عاشق می‌آورد. اما فضایی که اخوان در آن شعر می‌سرود، فضایی پاییزی و زمستانی بود؛ فصل غالب شعر اخوان نیز یا پاییز است یا زمستان. پر است از صحنه‌های زمستانی شعر اخوان. 
این کثرت صحنه‌های زمستانی، بی‌شک در ارتباطی نمادین با سرمای دوران و یخ‌زدگی جامعه است. در این حال شعر فریدون مشیری، از بهار می‌گوید و به‌راستی در مقام مقایسه، شاید بتوان مشیری را در مقابله با اخوان دانست. اخوان ثالث با آن‌که م. امید تخلص می‌کرد، اما ناامیدی شعرش افزون‌تر است. درمجموع فضایی تاریک و سرد و مغموم از شعر او برداشت می‌شود. هرچند اظهار ناامیدی، خود از پس نوعی امید برمی‌خیزد و از اساس، خلق هنری از کورسوی امید نشئت می‌گیرد. اثر هنری راستین، از ناامیدی مطلق برنمی‌خیزد. به قول خواجه شیراز: «کی شعر تر انگیزد، خاطر که حزین باشد». اما ظاهر شعر اخوان، اظهار ناامیدی و توصیف ایستایی جامعه و سرسپردگی در برابر ظلم و سرمای استبداد است. ازاین‌رو طبیعت شعر اخوان، در پاییز و زمستان جامانده است. اخوان در آغاز شعر «سگ‌ها و گرگ‌ها» که در ستایش آزادی است؛ توصیفی دلکش از شبی زمستانی ارائه می‌دهد. توصیفی چنین قدرتمند، نشان از میل شاعر به این حال و هوا است:
«هوا سرد است و برف آهسته بارد
زِ ابری ساکت و خاکستری‌رنگ
زمین را بارش مثقال، مثقال
فرستد پوشش فرسنگ، فرسنگ

سرود کلبۀ بی روزنِ شب
سرود برف و باران است امشب
ولی از زوزه‌های باد پیداست
که شب مهمان توفان است امشب

دوان بر پرده‌های برف‌ها، باد
روان بر بال‌های باد، باران
درون کلبۀ بی روزنِ شب
شب توفانیِ سردِ زمستان»
در شعر مشهور «زمستان» پیوند فضاسازی زمستانی اخوان با فضای اجتماعی آن دوران، عیان‌تر نیز می‌گردد:
«زمستان است
سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است.»    
اخوان در «پادشاه فصل‌ها» اما تکلیف را روشن می‌کند و برخلاف مشی کلی و کهن شعر فارسی، شاید برای نخستین‌بار به ستایش پاییز می‌پردازد. گویی برای شاعر دیگر دل‌خوشی باقی نمانده که قربان و صدقه بهار برود، پاییز باحال و هوای دل او آشناتر است. این ابتکار اخوان البته به مذاق شاعران بعد او بسیار خوش‌آمد و پاییز در فرهنگ شاعرانه ما، به فصل عاشقان تبدیل شد. به قول میلاد عرفان‌پور: «پاییز بهاری است که عاشق شده است». فصل عشق و عاشقی در زمان اوج شعر ما، بهار بود. سعدی کی‌گوید: 
آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار
هر گیاهی که به نوروز نجنبد حطب است
در دوران ما، آب‌وهوای اصطلاحا دونفره را دیگر نه در فروردین و اردیبهشت، که در آبان و آذر باید یافت. کسی چه می‌داند؟ شاید به دلیل اوج گرفتن شهرنشینی و جدایی همه‌جانبه آدم‌های مدرن از طبیعت است که بازار بهار از رونق افتاده و پاییز دلبری می‌کند. بهار برای کسی در آغوش طبیعت نباشد لطف چندانی ندارد. در این روزگار طبع باران دوست مردمان بیابان‌زده ایران در پاییز بیشتر ارضا می‌شود و شاید این نیز دلیل دیگری باشد از محبوبیت پاییز. عشق پاییزی هم با عشق بهاری فرق می‌کند. عشقی است سرد و افسرده، خلاف عشق بهاری که گرم و بازیگوش است. اخوان در «پادشاه فصل‌ها» می‌گوید:
«باغ نومیدان
چشم درراه بهاری نیست
گر زچشمش پرتو گرمی نمی‌تابد،
ور به رویش برگ لبخندی نمی‌روید؛
باغ بی‌برگی که می‌گوید که زیبا نیست؟
داستان از میوه‌های سربه گردون‌سای اینک خفته در تابوت پست خاک می‌گوید.
باغ بی‌برگی
خنده‌اش خونی است اشک‌آمیز
جاودان بر اسب یال‌افشان زردش می‌چمد در آن.
پادشاه فصل‌ها، پاییز.»
درست در مقابل اخوان، فریدون مشیری شعری روشن، بهاری و امیدوار دارد. شاید به سبب همین خصلت برخی او را شاعری خنثی و بی‌طرف و پیرو مکتب «هنر برای هنر»
 دانسته‌اند. به سبب وجود اشعاری که به‌وضوح درون‌مایه اعتراضی دارند، نمی‌توان این برداشت را از او داشت. بلکه مشیری به نحو خاصی به دنبال سرزندگی بود. از نمونه اشعار اعتراضی او، می‌توان شعر «خفقان» را مثال زد که در قطعه‌ای بانام «فریاد» توسط محمدرضا شجریان به‌صورت آواز درآمد. 
«مشت می‌کوبم بر در
پنجه می‌سایم بر پنجره‌ها
من دچار خفقانم
خفقان…
من به تنگ آمده‌ام از همه‌چیز
بگذارید هواری بزنم، آی…»
شعر مشیری درمجموع ساده‌تر و عاطفی‌تر از شعر نیما و اخوان است. نوعی انگیزش در شعر او هست، که باعث شد خود نیز تا آخر عمر پرکار باقی بماند. شعر شورانگیز «شکوه زیستن» او نمونه خوبی از حال و هوای بهاری و انگیزشی این شاعر است. مشیری در این شعر نیز ابتدا به توصیف زمستان می‌پردازد، اما قصد دارد از آن عبور کند و به ما نیز این رفتار طبیعت را پیشنهاد می‌دهد و می‌گوید از خاک بیاموزیم:
چگونه خاک نفس می‌کشد؟
بیندیشیم:
چه زمهریر غریبی!
شکست چهره‌ی مهر
فُسرد سینه‌ی خاک
شکافت زهره‌ی سنگ
پرندگان هوا دسته‌دسته جان دادند
گل آوران چمن جاودانه مردند
در آسمان و زمین هول کرده بود کمین
به تنگنای زمان مرگ کرده بود درنگ
به سررسیده جهان؟
پاسخی نداشت سپهر
دوباره باغ بخندد؟
کسی نداشت یقین
چه زمهریر غریبی….!

چگونه خاک نفس می‌کشد؟
بیاموزیم:
شکوه رُستن اینک
طلوع فروردین
گداخت آن‌همه برف
دمید این‌همه گل
شکفت این‌همه رنگ
زمین به ما آموخت:
ز پیش حادثه باید که پای پس نکشیم
مگر کم از خاکیم؟
نفس کشید زمین چرا ما نفس نکشیم؟؟

|
برچسب ها
,
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : ۰
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.