بلینکن، وزیر خارجه آمریکا در شورای روابط خارجی این کشور گفته است: ایران کشور قطبی شده است دو گروه بزرگ در مقابل هم ایستادهاند، تغییر رژیم از داخل ایران صورت میگیرد.
بالأخره رسید؛ روزی که خصوصا از جمعه گذشته، خیلی بیشتر منتظرش بودیم. بازیای که بردن در آن هم به معنای صعود است؛ هم به معنای جبران دوباره و کامل باخت مقابل انگلیس؛ هم به معنای شکست سنگین پروژه حمله به تیم ملی و خنثیسازی یک عنصر انسجامآفرین همچون فوتبال، هم شکست یک دشمن دیرینه. اما باخت مقابل آمریکا، معانی بالا را با خود به همراه ندارد و تنها یک حسرت سرد در ما به جا میگذارد.
یک. سخن از بسیج، صحبت از یک سازمان و گروه و رده سنی یا شغلی خاص نیست، بلکه بسیج جریان شناوری در تاریخ و به قدمت آن است. بسیج یعنی برانگیختن تمام قوا و ظرفیتها در مسیر حق و بر سبیل عدالت، بهگونهای که خالق را راضی کند و خلق را منتفع سازد. از همین روست که حسین بن علی علیهماالسلام، سید و مقتدای تمام بسیجیان است، چه اینکه او تمام ظرفیتها را از خون پاک خود گرفته تا زن و فرزندان و برگزیدهترین یاران را به میدان آورد تا حق بماند و بزرگترین آوردگاه تاریخ، گواهی کامل و یقینی بر پیروزی حق داشته باشد.
تصویب قطعنامه ضد ایرانی اخیردر آژانس بین المللی انرژی اتمی، مولد تحلیل ها و دغدغه های تازه ای در حوزه سیاست خارجی کشورمان بوده است. در این خصوص نکاتی وجود دارد که نمی توان به سادگی ازکنار آنها گذشت:
اخیرا کتابی تحت عنوان «از پریروز تا پسفردا» به قلم آقای جلال سبحانی به مناسبت روز جهانی فلسفه منتشر شده است. این کتاب کندوکاوی در حیات فکری بهویژه تفکر و اندیشه سیاسی دکتر احمد فردید است.
فوتبال ایران هیچوقت بهعنوان پدیده یا سرآمد، مطرح نبوده و نیست؛ باختن از گرانقیمتترین تیم جام جهانی، اتفاق خارقالعادهای نیست؛ کمااینکه بعد از آن، صحبت رسانههای ورزشی، عموما از توان بالای فوتبال انگلیس بود نه وضعیت فوتبال ایران.
تنی چند از جامعهشناسان در نشستی تحت عنوان «ماهیت اعتراضات» مطالبی فرمودند، که قابل تأمل است. پاسخ به این مطالب از باب ورود به یک گفتوگوی علمی و صمیمانه خالی از فایده نیست.
ملیت یا وطن یک مفهوم جادویی است؛ فهم آن به این سادگیها نیست. رابطه خاصی وجود دارد بین ما و مرزهایی که آنها را بهعنوان قلمرو خود شناختهایم. این را از کودکیهایمان به خاطر داریم؛ وقتی با مداد شمعی یا لاک غلطگیر یا نوارچسبهای رنگی یا مداد و خودکار یا زغال یا فضولات پاککن، روی میز و نیمکت، روی آسفالت یا موزاییکهای کف مدرسه یا کوچه خیابان برای خودمان مرز تعیین میکردیم.
« غرب با منطق دموکراسی لیبرال سه قرن است دنیا را غارت میکند. رونق و پیشرفت جمهوری اسلامی منطق دموکراسی لیبرال غربیها را باطل کرده است.غرب از پیشرفت ایران اسلامی ناراحت و عصبانی است و با همه قدرت به میدان آمده است اما هیچ غلطی نمیتواند بکند.»
ما در قریببهاتفاق مواقع با اصل وقایع مواجه نیستیم بلکه با روایات و خبرها از رخدادها روبهرو میشویم. حتی فیلم و صوت و عکس از یک واقعه نیز نمیتواند همه آنچه اتفاق افتاده را منتقل کند؛ با این حساب در آخرالزمان و بلاها و فتنههای پیدرپی، تکلیف چیست؟ آیا باید نسبت به رخدادها بیتفاوت عبور کنیم یا وظیفه دیگری داریم؟ در اینباره گفتنیهایی هست:
وزن دیپلماسی پنهان در حوزه سیاست خارجی کشورهایی مانند آمریکا و انگلیس، بهمراتب بیشتر از دیپلماسی آشکار آنها در قبال کشورها و بازیگران میباشد. به عبارت بهتر، آنچه تحت عنوان پارادوکس رفتاری غرب در قبال پروندههایی مانند جنگ اوکراین یا اغتشاشات ایران مشاهده میشود، محصول تلاقی مؤلفههای دو نوع دیپلماسی( آشکار و پنهان ) آنها در قبال موارد فوق میباشد.
اصل 115 قانون اساسی میگوید: رئیسجمهور باید از میان رجال مذهبی و سیاسی انتخاب شود. همین اصل، اعتقاد به مبانی جمهوری اسلامی و مذهب رسمی را ازجمله شرایط رئیسجمهور شدن میداند.
برخی خبرها حاکی از احتمال کاهش ارتباط دیپلماتیک برخی کشورهای اروپایی با ایران در سطوح مختلف یا حتی قطع کلی آن است. چیز عجیبی نیست و البته جدید هم نیست. اما ماجرا چیست و واکنش ما باید چه باشد؟
امنیت هم حداقل است و هم حداکثر؛ چون بودن آن به معنای بودن همهچیز نیست؛ اما نبودنش یعنی نبودن هیچچیز. امنیت همان حداقلی است که اگر نباشد، تبدیل میشود به حداکثر خواستههایت. به همین دلیل سر جای خودش، تلاش برای آن افراط ندارد و هرچه در راه آن بکوشی کم است.