انگ زدن را متوقف کنیم! - روزنامه رسالت | روزنامه رسالت
شناسه خبر : 91585
  پرینتخانه » اجتماعی, مطالب روزنامه تاریخ انتشار : 27 شهریور 1402 - 6:09 |
۹۸ درصد بیماری‌های روانی با روان‌درمانی و روان‌پزشکی حل می‌شود

انگ زدن را متوقف کنیم!

بارها دیده و شنیده‌ایم که بیماران درگیر با اختلالات روانی بیش از هر نوع بیماری دیگری در معرض پیش‌داوری، قضاوت‌های منفی و انگ و تبعیض هستند. بسیاری از آن‌ها علاوه بر چالش‌های متعدد، از حذف و محرومیت اجتماعی و تعصبات و باورهای غلط در خصوص بیماری‌های روانی رنج می‌برند. 
انگ زدن را متوقف کنیم!

بارها دیده و شنیده‌ایم که بیماران درگیر با اختلالات روانی بیش از هر نوع بیماری دیگری در معرض پیش‌داوری، قضاوت‌های منفی و انگ و تبعیض هستند. بسیاری از آن‌ها علاوه بر چالش‌های متعدد، از حذف و محرومیت اجتماعی و تعصبات و باورهای غلط در خصوص بیماری‌های روانی رنج می‌برند. 
انگ یا تابو، آن‌ها را شرمنده و خجالت‌زده و گوشه‌گیر می‌کند و حتی وا‌می‌دارد که بیماری خود را پنهان یا انکار کنند. جامعه اغلب با زدن برچسب‌هایی مثل دیوانه یا روانی بر روی افرادی که از اختلالات روانی یا حتی افسردگی رنج می‌برند؛ این گروه را از دیگران جدا کرده، به حاشیه می‌راند و سرکوب می‌کند. حتی مراجعه به روان‌شناس و روان‌پزشک هم در این شرایط کاری است که دیوانه‌ها می‌کنند! 
انگ ویژگی تصور شده به‌صورت منفی و نامطلوبی است در یک فرد یا پیرامون یک موضوع مرتبط به او که فرد را از دیگران متمایز می‌کند و او را در نظر دیگران به شکل موجودی بد، خطرناک یا ضعیف جلوه می‌دهد و عموما سبب دوری‌گزینی سایر افراد و جامعه از او یا گروه خاص شده و منجر به آسیب و تبعیض علیه آن فرد یا گروه می‌شود. 

اما چرا یک انگ اجتماعی پررنگ و به‌اصطلاح تابو در مورد بیماری‌های روانی و حتی افسردگی در بین مردم و خانواده‌ها وجود دارد؟
رضا سلمانی، روان‌شناس چنین پاسخ می‌دهد: «فرق میان اختلال روانی با خصوصیات انسانی یا اخلاقی [در افراد] گاهی اوقات اشتباه گرفته می‌شود. می‌توان گفت که همه اختلالات روانی درمجموع در روابط میان انسان‌ها به‌نوعی تأثیر می‌گذارد و تغییر ایجاد می‌کند. به‌عنوان‌مثال افسردگی، روابط اجتماعی را کاهش می‌دهد، مانع بازدهی کامل در کار و حرفه می‌شود و حتی در روابط زوج می‌تواند نتایج بسیار منفی به‌جا بگذارد و در حقیقت کارکردهای اجتماعی و خانوادگی فرد را به‌نوعی دچار اختلال می‌کند. ازآنجایی‌که در جوامع سنتی با این اختلالات به‌خوبی آشنا نبوده‌اند گاهی چنین افرادی را قضاوت اخلاقی می‌کردند. مثلا فرض کنید به آدم افسرده می‌گفتند آدم تنبل یا آدم بی‌جربزه یا بی‌عرضه. نکته دوم هم که فکر می‌کنم خیلی مهم است به این برمی‌گردد که به‌هرحال شما نمی‌توانید بیماری‌ها و اختلالات روانی را به‌سادگی ناراحتی‌های جسمانی تشخیص بدهید. خود این باعث می‌شود که آدم‌ها آشنایی کامل یا شناخت درست از این اختلالات نداشته باشند و آن را جدی نگیرند و حتی به نظرشان نیاید. چون به‌هرحال ناراحتی روحی و روانی در درجه اول یک تجربه درونی است. وقتی بازنمایی اجتماعی یک پدیده مانند اختلال روانی یا دیوانگی، زشت یا غیراخلاقی یا حتی نامتعارف و مضحک قلمداد می‌شود؛ مسلما افراد نسبت به اطلاق آن به خودشان حساسیت نشان می‌دهند.» بنابراین مهم‌ترین مسئله دراین‌ارتباط همان مسئله شناخت از بیماری‌های روانی است. به میزانی که انسان‌ها با یک گروه اجتماعی احساس نزدیکی کنند، مسلما آن‌ها را کمتر قضاوت می‌کنند و بیشتر دقت می‌کنند که مشکلی یا رنجی از طرف خودشان بر آن‌ها اعمال نشود. در رابطه با هر گروه اجتماعی که به دلایلی به آن انگ خورده می‌شود، یکی از مهم‌ترین روش‌ها این است که خصوصیات‌ و نحوه زندگی‌شان در سطح جامعه شناخته بشود. یعنی باید در مورد اختلالات روانی صحبت کرد. 

مریم زینی وند، روان‌درمانگر دراین‌باره مطرح می‌کند: «مردم درگذشته فقط موارد حاد را می‌دیدند که به بیمارستان‌های روانی می‌رفتند. درنتیجه وقتی‌که شما به بیماری روانی فکر می‌کردید فقط و فقط به کسانی که جنون داشتند فکر می‌کردید. به این شخص که اسکیزوفرنیا یا جنون داشت و مجبور بوده حتما در یک جای بسته نگهداری بشود، بیماری روانی می‌گفتند. این شخص دیگر نمی‌توانسته جزء جامعه باشد. خب فرهنگ روان‌شناسی و شناخت روان‌درمانی در این مدت تغییر پیداکرده ولی در نظر انسان‌ها شاید هنوز تغییر نکرده، تصور می‌کنم هنوز این را تنها در حالت حاد روان‌پزشکی در بیمارستان‌های روانی می‌بینند و ازآنجاست که شما این انگ و قضاوت را می‌بینید. یک مسئله دیگر هم که باید اضافه کنم این است که بیماری‌های خیلی سنگین روانی در حقیقت اختلال‌های شیمیایی است که در مغز به وجود می‌آید و این دقیقا قسمتی از وجود ماست که تصمیم‌گیرنده برای کل زندگی است و درنتیجه وقتی‌که اختلالی در این ارگان به وجود می‌آید تقریبا اختلال در کل زندگی به وجود می‌آید و فکر می‌کنم که این مسئله هم بعضی مواقع حالت شرم‌آور پیدا می‌کند. ببینید مثل کسی می‌ماند که بیماری واگیر داشته باشد، دنیا در مقابل این بیماری واگیر خودش را عقب می‌کشد. وقتی کسالتی بر فرد عارض می‌شود، ممکن است خودش یا اشخاص دیگر را آزار بدهد مثلا یک نفر که جنون پیدا می‌کند و ممکن است خانواده و بقیه را آزار بدهد یا یک نفر معتاد می‌شود و خودش و بقیه را آزار می‌دهد؛ در این شرایط اشخاصی که در جامعه هستند نگران آن شخص و نگران خودشان می‌شوند و این متفاوت است با بیماری‌ای که طرف باید به خودش رسیدگی کرده و از اطرافیانش کمک بگیرد. ولی مسئله مهمی که می‌خواهم حتما به آن اشاره‌کنم، این است که بیماری‌های روانی خیلی گسترش دارند (طیف وسیعی هستند) و به‌جز یکی دو درصد از مسائل حاد ۹۸ درصد آن بسیار راحت ممکن است با روان‌درمانی و روان‌پزشکی حل شود.» 

 پنداشت‌های نادرست و غیرعلمی
انگ و تبعیض در مبحث بیماری‌های روانی و علیه بیماران دارای اختلالات روانی باعث می‌شود که میزان اشتغال و درآمد در این بیماران کمتر باشد، دچار انزوا و گوشه‌گیری شوند و موقعیت‌های اجتماعی را از دست بدهند، از سیستم‌های حمایت اجتماعی و شبکه‌های اجتماعی محدودتری برخوردار باشند، کیفیت زندگی و عزت‌نفس پایین‌‌تری داشته باشند، برای درمان دیر مراجعه کنند یا مراجعه نکنند، و درنتیجه‌ عدم درمان در معرض خطر تشدید بیماری، کاهش عملکرد شغلی و افزایش نابسامانی در خانواده قرار گیرند. انگ روان‌پریشی بسیاری از بیماران را از بدیهی‌ترین حقوق اجتماعی نظیر اشتغال، ازدواج و فعالیت اجتماعی محروم کرده و می‌کند. باورهای اشتباه همچون علاج‌ناپذیر بودن اختلالات روان‌پزشکی، خطرناک بودن مبتلایان به این اختلالات، اعتیادآور بودن داروهای اعصاب و روان، ناتوانی بیماران دارای اختلالات روانی از هدایت یک زندگی متعادل و سالم یا داشتن روابط سالم، یا درمان‌ناپذیر بودن اختلالات روانی همچنان در اذهان وجود دارد. این تلقی‌ها و پنداشت‌های نادرست و غیرعلمی، انزوای بیماران را تشدید می‌کند و به روند تشخیص و درمان این اختلالات صدمه‌های جدی وارد می‌سازد. بنابراین ترس از شناخته شدن با برچسب «روانی» یا انگ زدن ذهنی بیماران به خود و مقاومت در برابر قبول کردن بیماری به خاطر ترس از انگ ذهنی به خود، باعث می‌شود بسیاری از افراد دچار اختلالات روان‌پزشکی هرگز برای درمان مراجعه نکنند یا در صورت مراجعه، درمان خود را به شکل درست و کامل ادامه ندهند.

 مکانیسم دفاعی انکار بیماری
عاطفه کمالو به‌عنوان روان‌پزشک درباره‌  تأثیر انگ زدن بر سلامت روان بیماران جسمی و روان‌پزشکی و فرآیند درمان آن‌ها می‌گوید: «خیلی وقت‌ها برای این‌که این احساسات منفی را تجربه نکنیم می‌رویم سراغ مکانیسم‌های دفاعی که اصطلاحا به آن مکانیسم‌های دفاعی ناسازگارانه گفته می‌شود. این مکانیسم‌ها می‌تواند از همان ابتدا در مورد تفکری که من در مورد خودم دارم، شروع شود تا به مرحله‌  عمل برسد. یعنی فرد بیماری را معادل دریافت قضاوت منفی می‌بیند که هیچ‌کاری نمی‌تواند بکند. پس از مکانیسم دفاعی انکار استفاده می‌کند. اصلا وجود بیماری یا خصوصیت را در خودش انکار می‌کند. اصلا نمی‌پذیرد و با آن مواجه نمی‌شود. این انکار باعث می‌شود سراغ کارهایی که برای آن می‌تواند انجام بدهد هم نرود. برای مثال فردی که ایدز، سرطان یا ام‌اس و اختلال روانی دارد. این‌ها بیماری‌هایی هستند در جامعه ذهنیت منفی و انگ اجتماعی زیادی نسبت به آن‌ها وجود دارد و فکر می‌کنند قابل‌درمان هم نیستند. برای همین فرد نمی‌پذیرد اصلا بیماری دارد. علائم و نشانه‌های واضح این بیماری‌ها را دارد اما آن‌را به چیز دیگری ارتباط می‌دهد و به‌جای دنبال علت و درمان بودن اصلا سراغ درمان نمی‌رود.» 

این کار مثل عدم رسیدگی به نشتی یک لوله در ساختمان است. وقتی آن‌را نادیده می‌گیرید تا به‌جایی می‌رسد که نمی‌توانید آن‌را انکار کنید. اما اتفاقی که افتاده خرابی زیادی است که به بار آورده و به‌سادگی روز اول هم نمی‌توان آن‌را تعمیر کرد. در مورد بیماری‌های افراد هم همین مسئله صادق است. عاطفه کمالو در این زمینه توضیح می‌دهد: «اگر با بیماری مواجه نشوید یا به آن نگاه نکنید و آن‌را نپذیرید دنبال درمان هم نمی‌روید. اتفاقی که می‌افتد بیماری گسترش می‌یابد و عوارض آن به‌جایی می‌رسد که نمی‌توانید انکارش کنید. یعنی چیزی که راحت‌تر و به‌موقع می‌شد درمان کرد به‌خاطر انکار فرد و عدم مراجعه به‌موقع بیماری پیشرفت می‌کند و گسترش می‌یابد و به‌جایی می‌رسد که نه می‌توان انکارش کرد نه آن را به عوامل دیگر ربط داد. درمان هم سخت‌تر می‌شود. در حوزه‌ بیماری‌های روان‌پزشکی ما خیلی بیشتر نسبت به دیگر بیماری‌ها با این مسئله روبه‌رو هستیم. یک دلیل آن انگ اجتماعی نسبت به این بیماری‌ها است. یک‌زمانی علم پزشکی ما در این حد پیشرفت نکرده بود و ما برای بسیاری از اختلالات روان‌پزشکی درمان‌های مؤثری نداشتیم. یا این‌که تشخیص مناسب وجود نداشت. برهمین اساس بیماری درزمانی عیان می‌شد که خیلی پیشرفت کرده و عملکرد فرد را تحت تأثیر قرار داده بود یا این‌که دیگر کاری برای آن نمی‌شد کرد و ابزار مناسبی هم برای درمان نداشتیم. این مسئله باعث انتقال تفکری نسل‌اندرنسل در جوامع شده که فردی که بیماری روان‌پزشکی دارد رفتارش تحت کنترل خودش نیست، آسیب می‌بیند یا آسیب می‌رساند. برای همین فرد از همان ابتدا برای جلوگیری از انگ نخوردن برای درمان مراجعه نمی‌کرد. درحالی‌که امروزه علم پزشکی در تمامی زمینه‌ها ازجمله  بیماری‌های روان‌پزشکی پیشرفت چشمگیری داشته است. بیماری به این معنا نیست که فرد تمامی توانایی‌هایش را از دست بدهد. ما برای بسیاری از این بیماری‌ها به‌ویژه در مراحل اولیه درمان‌های کم عارضه و مناسبی داریم.  اما انگی که از گذشته در ذهن افراد باقی‌مانده اجازه مراجعه به‌موقع را نمی‌دهد.» 

 واژگان مخرب! 
احتمالا اغلب ما کلمات و عباراتی نظیر «روانی» و «قرصی» یا «باز قرص‌هایت را نخوردی حرف می‌زنی» را به‌عنوان کلمات منفی و توهین‌آمیز و تمسخرآمیز استفاده‌شده علیه کسانی که واقعا دچار اختلال روانی هستند و دارو مصرف می‌کنند یا علیه هرکسی که رفتار «غیرمتعارف» و غیرقابل‌فهم مطابق با معیارهای معمول اجتماعی از خود نشان می‌دهد شنیده‌ایم، کسانی که بر روی افرادی که دچار اختلال روانی‌اند برچسب می‌زنند، خیلی مواقع متوجه نیستند، این کلمات تا چه اندازه مخرب هستند و غیر از آسیب مستقیم به روح و روان افراد، زمینه‌  رفتارهای ناشی از تعصب از قبیل تبعیض در حیطه‌های فردی، اجتماعی و کاری را فراهم می‌کنند و مانع از آن می‌شوند که افراد فاقد اختلالات روانی که می‌توانند با کمک علم روان‌پزشکی و روان‌شناسی و مشاوره کیفیت زندگی خود را افزایش دهند از منابع موجود استفاده کنند یا مشکلات خود را پیش از بروز بحران شناسایی و درمان کنند. 
رضا سلمانی، روان‌شناس معتقد است: «در کنار سایر تابوهای مرتبط با بیماری‌های روانی، این مسئله هم قابل‌مشاهده است که اگر مثلا به کسی توصیه کنیم که برای حل مسئله‌ات به روان‌شناس مراجعه کن ممکن است شخص ناراحت شود و حتی بگوید که من مگر دیوانه هستم؟ طبیعتا افراد باید بتوانند میان حرف زدن از مشکلاتشان و بازیابی سلامت یک ارتباط پیدا کنند. خودِ این‌که شما پیش یک نفر بروید و فقط با صحبت و گفت‌وگو کردن بتوانید مشکل‌تان را حل کنید در جامعه ما در حقیقت امر جاافتاده‌ای نیست. خود این هم در فرهنگ غرب اگر به وجود آمد به‌هرحال یک زمینه تاریخی داشت. خب در فرهنگی که چنین ارتباطی برقرار است، خیلی فرق می‌کند بافرهنگی مثل فرهنگ ایرانی که اساسا نه‌تنها بین این دو مفهوم – یعنی سخن گفتن و بازیابی سلامت – رابطه برقرار نمی‌کند بلکه معتقد است که مسائل خصوصی، مخصوصا امور نامتعارف مثل مشکلات خانوادگی و غیره را باید در حیطه فضای خصوصی نگاه داشت. ما یک مفهومی در فرهنگ خودمان داریم به نام آبرو که در حقیقت مهم‌ترین کارکردش مانع‌شدن از بروز امور نامتعارف در فضای عمومی است. سخن گفتن با روان‌شناس یعنی در حقیقت سخن گفتن از مشکلات خصوصی در فضای عمومی و شما باید در یک فرهنگی تربیت بشوید که آوردن مسائل خصوصی به فضای عمومی و به روابط غیرخویشاوندی کم‌کم معمول شده باشد.» 
 چه باید کرد؟
افراد برای تحمل انگ‌های اجتماعی در بیماری‌های روانی چه مهارت‌های مقابله‌ای می‌توانند کسب کنند؟ سلمانی در پاسخ به این پرسش بیان می‌کند: «جامعه باید به‌جای تمسخر و تحقیر و برچسب زدن، به افراد بیاموزد بیش‌ازپیش برای سلامت روان خود اهمیت قائل شده و از مراجعه به روان‌پزشک و روان‌شناس ترسی نداشته باشند.»

طبیعتا در عصر امروز و در جامعه‌  ایران که تعداد قابل‌توجهی از مردم دسترسی به اینترنت و اطلاعات دارند، مسئولیت آموزش بین دولت و افراد تقسیم می‌شود، به این مفهوم که در عین این‌که وظیفه  اصلی آموزش اجتماع به‌ویژه در خصوص اقشار محروم و به‌حاشیه‌رانده‌شده که اتفاقا بیشتر در معرض آسیب‌های روانی هستند- بر عهده‌  دولت است، این وظیفه از دوش آن دسته از مردم که دسترسی آسان به اینترنت و اطلاعات آزاد دارند ساقط نیست. برای این دسته از افراد، «ندانستن» عذر و بهانه‌ موجهی برای ماندن در ناآگاهی و بروز رفتارهای نامناسب به دلیل این ناآگاهی یا سکوت محض محسوب نمی‌شود، این دسته از مردم جامعه مسئولیت دارند با مطالبه از دولت، رسانه‌ها و نهادهای اجتماعی، مسئولیت اجتماعی خود در افزایش آگاهی خود و دیگران در راستای کاهش انگ و تبعیض اختلالات روانی را ایفا کنند.

افرادی که با اختلالات روانی مستقیما دست‌به‌گریبان نیستند، می‌توانند با مراقبت در استفاده از کلمات دارای انگ و تبعیض نظیر دیوانه، روانی، مجنون، قرصی، موجی و سایر کلمات مشابه و اعتراض به کاربرد آن‌ها توسط سایرین، اعتراض به تبعیض‌های مبتنی بر اختلالات روانی که علیه بیماران مشاهده می‌کنند و مشارکت در افزایش بازنمایی روایات صحیح و اطلاعات علمی و تجربیات زیسته در این خصوص در حلقه‌های شخصی یا رسانه‌های اجتماعی خود، به کاهش انگ و تبعیض اختلالات روانی و آسان‌تر شدن دسترسی به خدمات سلامت در این حیطه کمک کنند. از یاد نبریم که هر فرد «سالم» می‌تواند در هر نقطه‌ای از زندگی به دلایل بیولوژیک یا محیطی در معرض آسیب و اختلال روانی قرار گیرد، و انجام این کارها توسط افرادی که «هنوز» درگیر اختلال روانی‌ نشده‌اند، درواقع بسترسازی برای جامعه‌ای سلامت است که اگر فردا عضوی از آن دچار اختلال روانی شد، بتواند با امنیت و کرامت انسانی کمک حرفه‌ای موردنیاز خود را دریافت کند. 

ازاین‌رو عاطفه کمالو، روان‌پزشک تأکید می‌کند: «اقدام بسیار مهم برای کاهش انگ زدن و تبعات آن بالا بردن آگاهی است. آگاهی فرد چه نسبت به مشکلات خودش چه  نسبت به مشکلات دیگران. حال بدی که یک فرد هرروز صبح تجربه می‌کند یا اضطراب می‌تواند یک بیماری باشد اما بیماری قابل‌درمان است. دومین اقدام کسب اطلاعات از منابع معتبر است. خوشبختانه منابع متعدد و معتبر زیادی در دسترس افراد هستند و افراد می‌توانند منابع معتبر و غیرمعتبر را از هم تشخیص بدهند. همچنین باید همیشه از متخصص کمک بگیریم. با کمک متخصص فرد می‌تواند جرئت‌مندی یاد بگیرد. یعنی بتواند بدون تجاوز به‌حق دیگران و تجربه‌  اضطراب و شرم، حقوق خودش را بشناسد، حرفش را بزند و آن‌را مطالبه کند. وقتی فرد جرئت‌مندی را می‌آموزد می‌تواند در مقابل رفتارهای انگ‌زننده بایستد،  مصادیق انگ و برچسب زدن را بشناسد و به فرد مقابل اجازه ندهند با ابزار انگ و برچسب زدن او را متوقف کند و خواسته‌های به‌حق او را نشنود. به‌عبارت‌دیگر بخشی از کمک‌های روان‌شناختی می‌تواند به فرد کمک کند تا آثار انگ را کم کند. همچنین خودش به پذیرش مشکل برسد و متوجه شود تمام وجود و شخصیت او بیماری‌اش نیست. از سوی دیگر بتواند این موضوع را به دیگران هم اعلام کند. این‌که او انسانی با ابعاد مختلف است. حالا دریکی از این ابعاد ممکن است مشکلی برای او ایجاد شود. این مسئله کاملا طبیعی است، هیچ‌کسی را نداریم که هیچ مشکل یا بیماری نداشته باشد.» 

بسیاری از افراد خودشان از یک بیماری مزمن مثل ام‌اس یا ایدز یا معلولیت رنج‌برده‌ و انگ آن‌را چشیده‌اند و می‌دانند این انگ زدن چطور آن‌ها را محدود کرده است. اما به این نتیجه رسیده‌اند که بیماری‌شان را از دیگران پنهان کنند. این پنهان کردن خودش به انگ زدن دامن می‌زند. یعنی من به دیگران حق می‌دهم به‌واسطه‌  این شرایط و بیماری من را نپذیرند و محدود کنند. اگر افرادی که خودشان بیماری دارند و می‌دانند فرد برابر بیماری‌اش نیست و ابعاد شخصیتی دیگری هم دارد، بیماری را پنهان نکنند، می‌توانند در توقف انگ زدن نقش داشته باشند.

این‌که بگوییم من هم افسردگی داشتم، دارو مصرف کردم و خوب شدم. یا افسردگی داشتم و این افسردگی هیچ ارتباطی باکارهایی که می‌توانستم انجام بدهم، نداشت. این مسئله به دیگران هم شجاعت مواجه با بیماری‌شان را می‌دهد.
همچنین افرادی که انگ را تجربه کرده‌اند باید مقابل آن بایستند و بیماری‌‌شان را پنهان نکنند. این کار تصویر غلط از بیماری را می‌شکند. پنهان کردن بیماری دامن زدن به انگ و تقویت کردن آن است. کاری که باعث می‌شود این چرخه در جامعه ادامه پیدا کند. 

|
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : دیدگاه‌ها برای انگ زدن را متوقف کنیم! بسته هستند

مجوز ارسال دیدگاه داده نشده است!

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.