فرمول امید
فاصله قبل از انقلاب و انقلاب، فاصله جنگ ۶روزه و جنگ ۳۳روزه است. این جمله درخشان رهبر انقلاب در دیدار با فرماندهان سپاه پاسداران است. جنگ ۶ روزه، جنگی بود که در آن چند ارتش عرب از ارتش نوپای صهیونیست به سختی شکست خورد و جنگ ۳۳ روزه جنگی است که در آن ارتش مجهز و مجرب رژیم غاصب، از یک گروه نظامی کوچک و کمتجهیزات به نام حزبالله لبنان شکست خورد. اگر ما گذشته را ندانیم، ارزش جایی که در آن ایستادهایم را در نمییابیم. در این صورت تحلیلمان از معایب خودمان اینگونه میشود این معایب تمام به دلیل نواقص ما هستند و همینگونه که امروز این معایب را داریم، پس قطعا فردا هم خواهیم داشت.
ندانستن گذشته و از دست رفتن حافظه تاریخی یک راه تضمینی برای ناامید شدن است. برای نابود کردن امید این به تنهایی کافی نیست که به ملتی القا شود چقدر وضع امروزش بد است؛ بلکه این ملت باید گذشته خود را نداند. نداند که با او چه کردهاند، با دیگران چه کردهاند و او از کجا به کجا رسیده است. رسانهها معمولا امروزِ ایران را با امروزِ پیشرفتهترین نقاط جهان غرب قیاس میکنند. البته نه ایران را کامل روایت میکنند و نه غرب را؛ بلکه هر دو را با اغراق همراه میکنند. این اغراق برای ایران بزرگنمایی معایب است و برای غرب بزرگنمایی محاسن.
رهبر انقلاب که همواره بر امید تأکید میکنند، راه عملی امیدوار شدن را معرفی میکنند و خود آن را شرح میدهند. با حلوا گفتن، دهانی شیرین نمیشود و برای امیدوار بودن باید دلیل داشت. فرمول امیدوار بودن از تاریخ خواندن تاریخ برای ما به اینگونه است که بدانیم ممالک پیشرفته چگونه به جایگاه امروزی خود رسیدهاند؟ منطق غربزدگی این را بدیهی نشان میدهد. شاید چون غربیها ژنشان از ما بهتر بوده است و با کمال معذرت، آنها آدماند. این معنای برخورنده، مضمون باطنی غربزدگی است. بعد از این باید بدانیم ما در کجا ایستاده بودیم و اکنون در کجا ایستادهایم. در مرحله بعد باید بدانیم این راه را چگونه طی کردهایم.
اگر این سه قدم را به درستی برداریم، تبدیل به منبع امید میشویم. اینکه آقا در همین دیدار فرمودند «پیروزی بر دشمن قطعی است» صرفا یک حرف ایمانگرایانه بر زبان نیاوردند. این حرف تاریخ است. در همین دیدار ایشان به استعمار که مهمترین دلیل دوطبقهای شدن جهان و ایجاد بلوک توسعهیافته بود اشاره کردند.
جنایات فرانسه در الجزایر، فجایع انگلیس در هند، استثمار آمریکا در آفریقا و رقابت سنگین استعماری بین کشورهای اروپایی، اصلیترین ریشه پیشی گرفتن غرب از شرق است. ثروت حاصل از استعمار بود که زمینهساز ایجاد مکانیزم سرمایهداری شد. غرب با ظلم و وحشیگری غرب شد نه با ژن خوب. ما چه شرایطی داشتیم؟ ما کنترلی بر ثروتی که از دل خاکمان به دست میآوردیم نداشتیم. تلاش ما برای ملیکردن این ثروت طبیعی و خدادادی، یعنی نفت، به یک کودتا منجر شد. گویی که جهان غرب و در رأس آن آمریکا ساکنان این سرزمین را انسان نمیشمردند و یا اگر ما انسان بودیم، آنها خدایانی بودند که از جنس ما نبودند. گویی زئوس و دیگر خدایان اساطیری دور یک میز جمع شدند و گفتند ایرانیها میخواهند با یک دولت، صنعت نفت خود را ملی کنند. چه کنیم؟ کاری ندارد! کودتا میکنیم قدرت بیاید دست یکی که ما را بپرستد.
از چنین شرایطی رسیدیم به جایی که صنعت هستهای را خودمان تولید کنیم و به اوج توانایی غنیسازی برسیم و جهان استعمار و استکبار نتواند جلوی این روند را بگیرد، چه برسد به آنکه آن را مصادره کند. اگر در ۲۸ مرداد، رؤیای ملیشدن نفت یک روزه به کابوس دیکتاتوری آمریکایی پهلوی دوم منجر شد، الان سالهاست دشمن هر روز کودتایی میکند برای در هم پیچیدن صنعت هستهای ایران. هنوز هم هستند شعبان بیمخهایی که لاتهای عرصه علماند و با شبهه، قدارهکشی میکنند و مثلا میپرسند: «اصلا هستهای برای چه؟»
فاصله قبل از انقلاب و بعد از انقلاب، فاصله صنعت نفت و صنعت هستهای است. نفتی که از دل خاک در میآمد، آرزوی ملی شدنش تا سالها بر دل ملت ماند و صنعت هستهای که یک فناوری پیچیده علمی است، برای یک روز هم متوقف نشد و سالهاست دشمن برای متوقف ساختن آن تلاش میکند. حالا این ایران است که با بالا و پایین کردن درصد غنیسازی رنگ از رخ دشمن میپراند.
انقلاب , حزبالله لبنان , سپاه پاسداران , صهیونیست
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.