اعجاز حججی - روزنامه رسالت | روزنامه رسالت
شناسه خبر : 89864
  پرینتخانه » فرهنگی, مطالب روزنامه تاریخ انتشار : ۱۹ مرداد ۱۴۰۲ - ۶:۴۸ |
مدافعان حرم پرتوهای نوری هستند که از خورشید وجود اباعبدالله سرچشمه گرفته‌اند

اعجاز حججی

در میان شهدای مدافعان حرم، برخی از درخشندگی خاص‌تری برخوردار بودند. یکی از آن‌ها شهید مصطفی صدرزاده است. شهید روز تاسوعا که در شجاعت، وارث قمر بنی هاشم علیه‌السلام بود. شهید دیگری که تا ابد یکی از نمادهای مداقعان حرم به شمار می‌آید، شهید محسن حججی است.
اعجاز حججی

در میان شهدای مدافعان حرم، برخی از درخشندگی خاص‌تری برخوردار بودند. یکی از آن‌ها شهید مصطفی صدرزاده است. شهید روز تاسوعا که در شجاعت، وارث قمر بنی هاشم علیه‌السلام بود. شهید دیگری که تا ابد یکی از نمادهای مداقعان حرم به شمار می‌آید، شهید محسن حججی است. ما اگر بخواهیم کل ماجرای مدافعان حرم را تنها و تنها با یک تصویر شرح دهیم، همان تصویری است که شهید حججی در دستان قاتل اسیر  است و به سمت مذبح می‌رود.

با صورتی که تفسیر جامع «لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» است. حججی طوری دارد به سمت مذبح می‌رود که گویی عارفی در وقت نماز دارد به سمت محراب می‌رود. تنها چیزی که در چهره این شهید دیده می‌شود آمادگی برای یک دیدار بزرگ است. این چهره به یک معجزه می‌ماند. موجوداتی ترسناک می‌خواهند تو را به دردناک‌ترین شکل بکشند، این آرامش خاطر چیست در چهره تو؟ راز این آرامش خاطر را در وصیتنامه شهید حججی می‌توان خواند. متنی که انگار نه انگار برای جهان ماست. انگار برای زمان و مکان دیگری است. بند اول وصیتنامه شهید، توصیف ساعات منتهی به شهادت است. گویی یک نفر می‌خواهد بر بلندترین نقطه قهرمانی بایستد، در مسابقاتی که تنها یک بار در تاریخ برگزار می‌شود.

در این چند خط، محسن حججی به دنبال کلمه می‌گردد تا از خدا تشکر کند. از این هم می‌گذریم که شهید چقدر ساده لحظه شهادت خود را از پیش می‌دانست. «چند ساعتی بیشتر به رفتن نمانده است، هرچه به زمان رفتن نزدیک تر می شوم قلبم بی تاب تر می شود…نمی دانم چه بنویسم و چگونه حس و حالم را بیان کنم…نمی دانم چگونه خوشحالی ام را بیان کنم و چگونه و با چه زبانی شکر خدای منان را به جای بیاورم…به حسب وظیفه چند خطی را به عنوان وصیت با زبان قلم می نویسم…نمی دانم چه شد که سرنوشت مرا به این راه پر عشق رساند… نمی دانم چه چیزهایی عامل آن شد…بدون شک شیر حلال مادرم، لقمه حلال پدرم و انتخاب همسرم و خیلی چیزهای دیگر در آن اثر داشته است…».

این خطوط در چه دنیایی نگاشته شده است؟ در دنیایی که در آن مرگ ریشه‌ای‌ترین عامل اضطراب است. در چنین دنیایی جوانی از مکتب ما ساعت مرگ خود را می‌داند و برای آن لحظه‌شماری می‌کند. در حالی که حیاتی شیرین داشته است اما بزرگ‌ترین شیرینی را در شهادت خود می‌جوید. دنیای ما همچنین دنیایی است که در آن خانواده به محاق رفته است. اما حججی موفقیت خود را مدیون پدر و مادر و همسر خود می‌داند. «عمریست شب و روزم را به عشق شهادت گذرانده ام… و همیشه اعتقادم این بوده و هست که با شهادت به بالاترین درجه ی

 بندگی می رسم…خیلی تلاش کردم که خودم را به این مقام برسانم اما نمی دانم که چقدر توانسته ام موفق باشم…چشم امیدم فقط به کرم خدا و اهل بیت است و بس امید دارم این رو سیاه پرگناه را هم قبول کنند و به این بنده ی بدِ پرخطا نظری از سر رحمت بنمایند…
که اگر این چنین شد؛ الحمدالله رب العالمین…اگر روزی خبر شهادت این بنده حقیر سرا پا تقصیر را شنیدید؛ علت آن را جز کریمی و رحیمی خدا ندانید…اوست که رو سیاهی چون مرا هم می بخشد و مرا یاری می کند…». مکتب روضه، مکتب محرم، مکتب کربلا، چنین انسان‌هایی تربیت می‌کند. انسان‌هایی نه فقط مرگ‌آگاه، که مرگ‌دوست و اگر امکان سوءتفاهم نبود می‌نوشتم مرگ‌پرست. جز مکتب روضه و عشق امام حسین علیه‌السلام نمی‌تواند چنین انسان‌هایی تربیت کند. امثال حججی، پرتوهای نوری هستند که از خورشید وجود اباعبدالله سرچشمه گرفته‌اند و از لا به لای ابرهای سیاه تاریخ بر ما می‌تابند.

|
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : ۰
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.