حفاظت به سبک خدا
سید مقدام حیدری
نه کار خدا به این سادگیهاست که بشود راحت فهمید، نه کار ولی و پیامبر و امامش. کار خدا چنان پیچیده است که گاهی فرشتگان مقربش در کارش میمانند که خلق انسانت دیگر چه بود؟! و چنان پیچیده است که خودش فرموده (وَعَسَیٰ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ).
گاهی خدا وعده نصرت خود را آنقدر عقب میاندازد که نهتنها مؤمنین، بلکه داد پیامبرشان هم بلند میشود که پس (مَتَىٰ نَصرُ ٱللَّهِ). اما باید دانست که وعده خدا حق است و دیروزود کردنهایش حکمتی دارد. ولی کلا حساب وکتاب خدا پیچیده است. کار پیامبر و امام و ولی هم همین است. با آنها هم باید از درِ اعتماد و صبوری درآمد، وگرنه انسانِ جاهلِ نابلد، در کارشان میماند و کمکم بنای بر اعتراض میگذارد و میبُرّد. ساخت کشتی بزرگ در بیابان خشک، بردن فرزند به مسلخ، انداختن جگرگوشه خود در رود نیل، دستور امساک از آب قبل از جنگ با لشکر جالوت، منع صید ماهی در روز شنبه، فرار از چنگ سپاه فرعون بهسوی بنبست منتهی به دریا… و بسیاری از نمونههای دیگر، حکایت از این دارد که رفتار رهبر جامعه گاهی سؤالبرانگیز میشود و فقط باگذشت زمان میشود کمکم از سرّ کارش خبردار شد. ائمه هدی(ع) هم کم نداشتند از اینکارهای پرابهامِ اعتراضبرانگیز. سیاستورزی امیرالمؤمنین(ع) را کمتر کسی میفهمید . نرمش قهرمانانه امام حسن مجتبی(ع) را هم کمتر کسی برمیتابید. وقتی امام رضا(ع) ولایتعهدی را هرچند بهظاهر و بهزور پذیرفت، رسما بعضی از شیعیان تسمه پاره کردند. چه میدانستند حضرت(ع) کجا را میبیند و به کدام نقطه چشم دوخته است؟ و مگر در گرماگرم هماوردی با حریفی چون مأمون، میشد نقشه را لو داد؟ امام صادق(ع) حق داشت از سهل بن حسن خراسانی بخواهد خود را در تنور بیندازد اگر راست میگوید که صدهزار شمشیرزنِ پایکار پابهرکاب در خراسان میشناسد. لابد رمزگشایی و فهم دستورها و تصمیمهای امام(ع) گاهی اینقدر سخت و پیچیده میشود که حضرت چنین امتحان دشواری از سهل بن حسن گرفت و ردش کرد.ادبِ همراهی صبورانه و بامعرفت باخدا و امام، همان است که جناب خضر به حضرت موسی(ع) گفت. که اگر خیال همراهی با من داری، هر چه از من دیدی نپرس؛ صبر کن تا خودم برایت توضیح دهم؛ (قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلَا تَسْأَلْنِی عَنْ شَیْءٍ حَتَّىٰ أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِكْرًا). کار بسدشواری بود که حتی پیامبر اولوالعزمی چون حضرت موسی(ع) هم از پسش برنیامد. ولی الگو همین است. امام صادق(ع) شاگرد درجه یکی به نام زراره داشت که بسیار هم دوستش میداشت. ولی گاهی حضرت، زراره را لعن میکرد و از او بدگویی میکرد! تحویل بگیرید رفتار پیچیده امام را! بعدها امام(ع) پیغامی به زراره داد که داستان بدگویی من از تو، همان داستان جناب خضر است که کشتی را سوراخ کرد تا حفظش کند. و تو زراره، محبوبترین کشتی مایی. پس بهناچار میبایست با ترفندِ این بدگوییها تو را از شر دشمنان حفظ میکردیم. بگذریم؛ گویا خدا در ۶ تیر ۶۰، همین ترفند را بهکار گرفت. اما اینبار نه برای حفظ کشتی، که برای حفظ کشتیبان انقلاب، دستش را زخمی کرد و از کار انداخت. خدا با سید علی خامنهای حالا حالاها کار داشت و میبایست هر طور که بود، از جلسه مقتل الشهدای ۷ تیر بیرونش میکشید؛ هرچند به قیمت از کار انداختن دست راستش باشد. لابد خدا میدانست سید علی یکدستی هم میتواند کشتی انقلاب را سکانداری کند. اتفاقا یکدستی راندن، جوانپسندتر است.
سید مقدام حیدری
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.