معرکه آرای منتقدان بر سر «تـار» - روزنامه رسالت | روزنامه رسالت
شناسه خبر : 82418
  پرینتخانه » فرهنگی, مطالب روزنامه, ویژه تاریخ انتشار : ۰۹ اسفند ۱۴۰۱ - ۶:۲۳ |
فیلمی که برخی منتقدان آن را بی‌نظیر و برخی بی‌مایه توصیف می‌کنند

معرکه آرای منتقدان بر سر «تـار»

یکی از بحث‌برانگیزترین فیلم‌های امروز جهان، فیلم «تار» اثر تاد فیلد است. فیلمی دو ساعت و نیمه که سوژه آن به‌طورجدی موسیقی کلاسیک است؛ گویی موسیقی کلاسیک، خود یک کاراکتر مستقل است. این فیلم با یک تیتراژ طولانی آغاز می‌شود؛ از همان تیتراژهایی که امروز بیشتر در آخر فیلم‌ها و کمتر کسی آن را تا انتها دنبال می‌کند.
معرکه آرای منتقدان بر سر «تـار»

گروه فرهنگی
یکی از بحث‌برانگیزترین فیلم‌های امروز جهان، فیلم «تار» اثر تاد فیلد است. فیلمی دو ساعت و نیمه که سوژه آن به‌طورجدی موسیقی کلاسیک است؛ گویی موسیقی کلاسیک، خود یک کاراکتر مستقل است. این فیلم با یک تیتراژ طولانی آغاز می‌شود؛ از همان تیتراژهایی که امروز بیشتر در آخر فیلم‌ها و کمتر کسی آن را تا انتها دنبال می‌کند. در این فیلم اما محکومیم که این تیتراژ طولانی اما با موسیقی پس‌زمینه‌ای دلنشین را تاب بیاوریم. فیلم در مورد    زنی است به نام لیدیا  تار. گویی هنرمندی نخبه در جهان وجود دارد و حالا فیلمی مستندوار می‌خواهد زوایای پیدا و پنهان زندگی او را به تصویر بکشد. همانند اتفاقی که در جشنواره فجر خودمان افتاد؛ فیلم «بیرو» گوشه‌هایی از فرازوفرودهای دروازه‌بان محبوب تیم ملی، علیرضا بیرانوند را به تصویر کشیده بود. همانند فیلم «تختی» و خیلی آثار دیگر. گویی با یک پرتره طرفیم از یک شخصیت اسطوره‌ای؛ درحالی‌که هیچ لیدیا تاری در این جهان وجود ندارد و این پرداخت واقع‌گرایانه به یک شخصیت تماما خیالی، شاید مهم‌ترین خلاقیت فیلم است. فیلم در مورد یک شخص است، یک رهبر ارکستر بسیار جدی که موسیقی، زندگی‌اش را سرتاسر فراگرفته. پس فیلم هم غرق در موسیقی می‌شود همان‌گونه که قهرمانش غرق‌شده است. اما تماشای تار، همچون مطالعه یک رمان کلاسیک دشوار است. فیلمی سرشار از    غنای محتوایی و پختگی بازیگری و کارگردانی که داستانی خرده‌پیرنگ دارد و برای درک آن، باید به همذات‌پنداری بالایی باشخصیت اصلی برسی و این در حین تماشای تار، کار بسیار سختی است. بااین‌همه نظرات در مورد سومین فیلم تاد فیلد بسیار متناقض است. برخی منتقدان از آن تعریف و تمجید فراوان کرده‌اند و برخی آن را فیلم بدی دانسته‌اند. برای مثال، مسعود فراستی که به‌نقد سختگیرانه و بی‌رحمانه شهره است؛ این فیلم را در سال‌های اخیر سینمای جهان، «بی‌نظیر» توصیف می‌کند. او  ۳۰ دقیقه ابتدایی این فیلم را «نفس‌گیر» خوانده و آن را فیلم «بازیگری و فیلمنامه» عنوان می‌کند. فراستی که این روزها در مدیومی جدید به‌نقد فیلم می‌پردازد، روی بازیگری فوق‌العاده کیت بلنشت در این کار تأکید  زیادی دارد و معتقد است بدون او ساخت این فیلم امکان‌پذیر نبود. چنانکه خود تاد فیلد، فیلمنامه این اثر را ساخته‌شده بر شخصیت کیت بلنشت اعلام کرده بود. در همین حال، برخی از منتقدین دیگری که به لحاظ نگاه سینمایی به فراستی نزدیک‌اند، تار را فیلم بدی می‌دانند. یکی از آن‌ها محمدتقی فهیم است. او موفقیت تار را مدیون فخرفروشی‌های نخبگانی آن می‌داند و در صفحه شخصی خود می‌نویسد: «تاد فیلد همانند دو فیلم قبلی‌اش از ساختن درامی که بتواند به دل تماشاگر توده‌ای چنگ بیندازد عاجز می‌ماند و در صحن‌های نخبه فهم جاگیر می‌شود. او در فیلم تار در عین صحنه‌سازی باشکوه از سن‌های موسیقی و اجرای ارکسترهای ازمابهتران اما در اجرای سینمایی به چندم‌تری «فرم» هم نزدیک نمی‌شود؛ برای همین در پلان‌هایی به نمادسازی می‌رسد و حتی در چند دقیقه پایانی ساختار فیلمش را قربانی معناسازی‌های نرسیده به متافیزیک می‌کند. او از انتقال معنای موردنظرش هم درمی‌ماند و سمبل‌گرایی مبتذل مانند دست‌به‌آب کردن و غیره متوسل می‌شود. فیلم «تار» اثری شخصیت‌محور با بازی کیت بلنشت است. اما دوربین تاد فیلد بااینکه درروی سکه‌ای که نمایشگر میزانسن‌های موسیقیایی اش موفق می‌نماید ولی در آن روی سکه روان‌شناختی، لیدیا، شخصیت باثباتی ندارد؛ برای همین فرم نمی‌سازد و در پی‌اش قادر به ایجاد سرگرمی نیست ولی با تخصصی کردن همه‌چیز توجه نخبگان و اهالی مسلط به نت‌خوانی و فهم موسیقی کلاسیک را جلب می‌کند تا جایی که شاید برایش غش‌وضعف کنند. فیلد درجایی توسط اسطوره موسیقی کلاسیک توجه به معنا را گوشزد می‌کند و فائق آمدن بر اجرای سمفونی پنجم مالر را یک راز می‌شمارد که در اساس می‌باید فیلم بتواند در راستای کشف و شهود این راز دوروی شخصیت لیدیا تار را بسازد؛ یکی اقتدار رهبری و دیگری آشفتگی درونی او. اما در دومی ناکام است، یعنی دوربیناش الکن است؛ برای همین هر جا بیرون می‌رود تا باشخصیت تعاملی لیدیا کار کند فرقونی می‌شود. تار اساسا فیلم موضوع و مضمون است. اینکه آکادمی نشینان مراسم اسکار آن را لایق نامزدی چند رشته مهم کرده‌اند تحقیقا از گرایش لزبینی و اقلیت‌های جنسی گرایی آن و صدالبته شکوه موسیقیایی و نیز بازی پذیرفتنی کیت بلنشت سرچشمه می‌گیرد. نه بدین معنا که کیت نقش سخت رهبر را ایفا کرده است که بی‌تردید بازی در این نقش سخت‌تر از بازی در قامت یک راننده تاکسی یا یک روسپی نیست بلکه به‌واقع او خوب بازی کرده است. اما نقص و کم داشت‌های زیاد کاراکتر مانع از همذات‌پنداری تماشاگر انبوه با او می‌شود. پس می‌ماند اهالی نخبه و متخصص موسیقی که دنبالش راه بیفتند. تاد فیلد چهل دقیقه روایت را صرف سه فصل کشدار بی‌مسمای اول فیلم کرده است به‌طوری‌که اقتدار و قدرت مدیریتی او را اگرچه در فصل داخلی با اخراج شاگرد معترض و مخالفش خوب می‌کارد ولی فروپاشی او را تا رسیدن به بهشت پایانی، به‌شدت نارسا و ضعیف جلو می‌برد. آیا زیر ضربه گرفتن رهبر جانشین توسط لیدیا از اقتدار اولیه او می‌آید یا از بهم ریختگی درونی‌اش؟ اصلا دوربین تاد فیلد نمی‌تواند در این میدان کار کند چون اینجا دیگر از آیینه‌های مزخرف سمبلیک اول که به‌جای فضاسازی شیک نمایی می‌کند خبری نیست تا برای نمایشی کردن دوشخصیتی لیدیا کمک برساند. و بالاخره تاد فیلد حداقل در اینجا آدم فساد ستیز ضد قدرت نیست بلکه همچنان از جنبش me too می‌خورد».
محمد قربانی، منتقدی دیگر، این فیلم را اثری می‌داند که از مدیوم سینما خارج‌شده و سعی کرده از مدیومی دیگر ارتزاق کند. او می‌نویسد: «تار ملغمه‌ای است از هر آنچه نباید در سینما ببینیم. فیلمی حراف که از فمینیسم تا هم‌جنسگرایی، me too و هیچ مضمون ملتهبی در سالیان اخیر صرف‌نظر نکرده و از هرکدام چیزی آورده که به هر ترتیب دیده شود. «تار» در زمینه موسیقی فخرفروشی می‌کند. این سینما آشناست، تاریخ سینما صحنه آمدورفت فیلمسازان متعددی بوده که ادعای فلسفه، عرفان، ایدئولوژی و … 
داشته و سینما را میکروفنی دیده‌اند برای حرف زدن درباره مدیومی دیگر. نکته جالب اینجاست که این فیلمسازان و طرفدارانشان در همان مدیوم‌هایی که ادعایش رادارند هم میان‌مایه بوده و حرفی برای گفتن نداشته‌اند. «تار» پرشده از سخنرانی‌های شخصیت‌هایش درباره موسیقی. ارجاع می‌دهم به مصاحبه طولانی و خواب‌آور ابتدای فیلم که نه میزانسن منسجمی دارد و نه برای مخاطب عام و حتی خاص سینمایی می‌تواند جذاب باشد. برای طرفداران موسیقی، شاید. آن‌هم طرفدارانی که چندان سینما نمی‌دانند. یک ساعت از فیلم می‌گذرد و هیچ اتفاقی نمی‌افتد و چیزی که می‌بینیم صرفا سخنانی در رثای موسیقی است. «تار» نه‌تنها در روایت و قصه‌گویی ناتوان است و نمی‌تواند خط اصلی روایی داشته باشد و مدام از مضمونی به مضمون دیگر می‌پرد، بلکه در معرفی حداقلی شخصیت اصلی هم ناموفق است. شخصیت‌پردازی یعنی توضیح منش اهداف و درونیات یک فرد که کنش‌های بیرونی او را می‌سازند. صرف این‌که یک بازیگر بتواند حرکاتی شبیه یا حتی عین یک رهبر ارکستر داشته باشد، ماجرا تمام نمی‌شود. در نمای اول شخصیت او را مضطرب می‌بینیم و د ر ادامه مدام قرص خوردنش نشانمان داده می‌شود اما فیلمساز نمی‌تواند حتی یک میلی‌متر به عمق برود و خلأهای درونی و شخصیتی او را توضیح دهد. هیچ‌کدام از روابط زن شکافته نمی‌شو‌د ‌نه رابطه‌اش با زن هم‌خانه‌اش نه رابطه‌اش با دستیارش نه رابطه‌اش با موزیسین روس و نه حتی ارتباطش با دختری که متأثر از رابطه عشقی با او، خودکشی کرده است. دخترکی هم که با زن زندگی می‌کند و به فرزندی قبول‌شده دکوری است؛ کارکرد دراماتیک ندارد و فیلمساز قرار است بگوید هم جنسگراها هم می‌توانند فرزند داشته باشند».

|
برچسب ها
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : ۰
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.