تبعات آموزش بدون پرورش
گروه اجتماعی
حضور دهه هشتادیها در اعتراضات اخیر حاوی پیامهای مختلفی است و در کنار نقد جدی به عدم گفتوگو با این نسل و نشنیدن صدای آنها که از سوی اساتید جامعهشناسی مطرح میشود، یک پیام تأملبرانگیز، ناکارآمدی و عملکرد غیرقابلدفاع نهاد آموزشوپرورش در تربیت نسلها است. دهه هشتادیها در ساختاری آموزشدیدهاند که هنوز در نظام بودجهریزی آن، برخی اختصاص بودجه بیشتر بهنظام تعلیم و تربیت را بریزوبپاش از جیب دولت تلقی میکنند! در این میان از اجرای سیاست تنوعبخشی به مدارس کشور بیش از سه دهه میگذرد؛ سیاستی که با تصویب قانون تأسیس مدارس غیرانتفاعی در سال ۱۳۶۷ شروع شد اما هرگز در این حد باقی نماند بهطوریکه امروز در کنار مدارس دولتی، ۲۳ نوع مدرسه دیگر در کشور تأسیسشده و این در حالی است که تربیت ما، با ضعف، رخوت و ناتوانی مفرط توأم است.
محمدابراهیم محمدی، مدیرکل پیشین دفتر انتشارات و فناوری آموزشی سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی با تأکید بر این موضوع، میگوید: «ما آنقدر مدارس متنوع با امکانات مختلف آموزشی تولید کردیم که کارشناسان ستادی هم در شناخت آنها دچار ضعف تشخیص شدند، اما کار تربیتی معنادار، مؤثر و فراگیر قابلتوجه نداشتهایم. در مدارس چقدر به پیوستکار تربیتی معلمان و دبیران حساس بودهایم و آیا برای دستاندرکاران، تربیت و کار تربیتی معلمان در محور دغدغهها بوده است! تقسیم آموزشوپرورش و بهتبع آن معاونت آموزش با ۹۸ درصد ظرفیت و پرورشی با کمتر از ۲ درصد ظرفیت، اقدام ناصواب و ناشیانهای بوده است. متأسفانه امروز به بهانه همین تقسیم مدیران آموزش و بهخصوص معلمان و دبیران آموزشی و بهتبع آن خانواده و ستاد، هیچ انتظار تربیتی از معلمان و دبیران ندارند. تمام انتظارات خلاصه در آموزش، رقابت، آزمون، تست و کنکور و … محدودشده است و در مقابل تمام انتظار تربیت یک انسان برخوردار از هویت، مهارت (کار و زندگی فردی و اجتماعی)، سواد (رسانه و تعامل)، خلاقیت، کارآفرینی، امید به آینده و باور به کارآمدی و فرصتسازی، میهندوستی، انگیزهمندی ودهها انتظار کلیدی دیگر به بخش لاغر، فرتوت، کمتوان و سلیقهمحور پرورشی هدایتشده است.»
دهه هشتادیها حاصل ۱۲ سال مدرسه داری
دهه هشتادیها به گفته مدیرکل پیشین دفتر انتشارات و فناوری آموزشی سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی «حاصل ۱۲ سال مدرسه داری ما هستند که در آن هر چه بود آموزش و رقابت و ذهن و هوش بوده است. در این ۱۲ سال روی سرمایهگذاری آموزشی تلاش کردیم و سرمایهگذاریهای مردمی را بهجای تربیت؛ در ذیل دهها عنوان برند آموزشی آوردیم و حتی برخی از ما مدیران برای اینکه از مدرسهداری و به دیگر عبارت از این بنگاه اقتصادی و آموزشی باز نمانیم، با حفظ سمت! مدرسه تأسیس کردیم و از تربیت که رسالت ذاتی و ارزشی ما بود، غفلت کردیم. هیچ از خود پرسیدهایم: در این ۱۲ سال آیا دوره ابتدایی ما میانهای با تربیت داشته است؟ ما در این ۱۲ سال فرصتهای زیادی برای کار تربیتی، مهارتها و سوادهای فردی و اجتماعی داشتهایم اما همه را در پای آموزش قربانی کردهایم.»
حضور قابلتوجه دهه هشتادیها در اعتراضات از نگاه پژوهشگران حوزه رسانه نیز ریشه در مسائل تربیتی دارد و آنها معتقدند که آموزشوپرورش باید به معنای واقعی کلمه بهسوی انتقال مفاهیم تربیتی گام بردارد. حسین حقپناه، پژوهشگر حوزه رسانه در گفتوگو با ایسنا، دلایل و زمینههای خشم دهه هشتادیها را منحصر به بازیهای کامپیوتری، فضای مجازی و گاهی اوقات مشروب و مواد مخدر نمیداند، او البته میگوید، «ما منکر چنین مسائلی نیستیم، اما فکر نمیکنیم برای این مسئله به همین راحتی بشود تحلیل و راهحل ارائه داد، بلکه ما فکر میکنیم باید حساب نوجوانی که برای دیده شدن، برای هیجان خواهی و برای شنیده شدن دست به طغیان میزند را از اندک کسانی که یا واقعا هدایتشده هستند و یا اینکه هیچ اعتقاد و پایبندی ندارند، جدا کرد. اگر ما با نوجوانی روبهرو هستیم که اعتقاد و پایبندی و هویت ندارد، بازهم قطعا او مقصر نیست. وقت آن رسیده که نگاه کنیم در تمام سالهایی که ما او را تحت تعلیم و تربیت رسمی خودمان در مدرسه داریم، چقدر توانستهایم برایش ایجاد هویت، مسئولیت و شخصیت کنیم؟»
ما با این نسل کمتر مواجهه مستقیم داشتهایم و همیشه در حلقههای بسته شبکههای اجتماعی درگیر بوده است. مهم است که مسئله را به اغتشاشی که جمع میشود و تمام میشود نبینیم. ازاینرو، حقپناه تأکید میکند، «این تصاویری که بیرون میآید و مواجههای که با آنها داریم، باید زنگ هشداری باشد برای اینکه بهجای نگاه امنیتی با نگاه تربیتی با نوجوان امروز مواجه شویم. یعنی بهجای اینکه بخواهیم با نگاههای تقلیل یافته امروز را جمع کنیم و صرفا مشکل امروز را حل کنیم، به فکر آینده نسل جدید باشیم و حواسمان باشد که قرار است آینده کشور را همین نسل امروز بسازد. اگر تا الآن هم کمکاری کردهایم و جایی برای این نسل کم گذاشتهایم، وقت آن رسیده که با تغییر رویکردمان از نگاه امنیتی و سیاسی به نگاه تربیتی و فرهنگی، برنامههای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدتی را برای نسل جدید داشته باشیم.»
در همین ارتباط «محمد داوری» از کارشناسان ارشد نظام آموزشی در گفتوگو با «رسالت»، از عملکرد نظام تعلیم و تربیت انتقاد میکند، نظامی که برخلاف نامش گامی سازنده در این مسیر برنداشته است. داوری بیان میکند: «آموزشوپرورش ما نهتنها بر روی مسائل تربیتی متمرکز نبوده، بلکه در تطبیق خود با نسل جدید کُند عمل کرده و آنقدر عقبمانده که با اقتضائات نسل جدید بیگانه است، بنابراین زبان، گفتمان و ادبیات حاکم بر مدرسه با نسل جدید فاصله دارد و انگار هرکدام از نسل تربیتکنندهها و تربیت شوندهها در دودنیای متفاوت به سر میبرند. در ابعاد مختلف بهویژه در بحث گفتمانها و نظامهای ارزشی و اجتماعی و اخلاقی، خلائی بزرگ ناشی از شکاف و عدم سازگاری و تطبیق نظام و عناصر آموزشی با ضرورتهای نسل جدید احساس میشود و باید این روند را اصلاح کرد.»
تنزل جایگاه تعلیم و تربیت تا حد بنگاه یا مرکز ارائه کالا
داوری، مهمترین رکن برای تحول در ساختار نظام آموزشی و کارآمدی امور تربیتی و پرورشی را ارائه تعریف جدید از مدرسه میداند. این کارشناس ارشد نظام آموزشی، معتقد است: «اقتضائات نسل جدید با گذشته متفاوت است و دانش آموزان در محیط خارج از مدرسه، مسائل بیشتری میآموزند و با دنیای پیرامون خود در تعاملاند، بنابراین مدرسه و محتوای آموزشی و معلم دیگر آن معنای گذشته را ندارد. دانشآموز باید در مدرسه جدید و با الزامات دنیای جدید، تجارب خود را با دوستان و معلمان به اشتراک بگذارد تا بیشتر رشد کرده و در جریان این تبادلات آگاهانهتر رفتار کند، درنتیجه مدرسه در دنیای جدید فقط یک بستر تبادل و اشتراک است و کلیشه مرسوم کتابهای درسی و برنامههای درسی خیلی پاسخگو نیست. در فرآیند یاددهی- یادگیری باید با تغییر مأموریت مدارس، ضمن ارائه تعریفی تازه از دانشآموز و جایگاه و تعامل او با معلم، سرفصلهای کلی را تعیین کرد، بهطوریکه مدیران مراکز آموزشی با خلاقیتها و ابتکارات خود کانون مدرسه را به محیطی لذتبخش و هیجانانگیز برای کسب تجربههای جدید و به اشتراک گذاشتن این تجارب تبدیل کنند، تا خروجی این سیستم، دانش آموزان آگاه و توانمند باشد. اما نظام آموزشی ما سالهاست که بهجای تمرکز بر این مسئله، صرفا به دنبال تنوعبخشی به مدارس کشور است و بر این اساس از دو سه دهه پیش به تحصیلات و کسب رتبههای برتر در جشنوارهها یا کنکور و پذیرش در رشتهها و دانشگاههای برتر و… بهعنوان یک کالا نگاه شد و از جایگاه مدرسه تا حد بنگاه یا مرکز ارائه کالا فروکاسته شد. سالهاست که چشمانداز آموزشوپرورش ما، کنکور و ورود به دانشگاه است و آموزشهایی هم که ارائه میشود، خشک است و اغلب دانش آموزان، محتوای دروس را برای زندگی آینده خود مفید نمیدانند و از نگاه آنها کاربردی نیست. بنابراین نه در ارائه محتوای آموزشی بهدرستی عمل شده و نه در این سیستم، خبری از تربیت کارآمد و سازنده است. درواقع نظام آموزشی ما آنقدر درگیر کنکور و شگردهای تستزنی و تنوعبخشی مدارس است که از مسئله تربیت غافل شده، درحالیکه مأموریت اصلی نظامهای آموزشی در سراسر دنیا پرورش و تربیت نسلهاست، ما باید در مدارس، یک شهروند مفید و شایسته تربیت کنیم و بلوغ اجتماعی و سازگاری و مهارتهای اجتماعی و نحوه زیست و تعامل با دیگران را به دانش آموزان بیاموزیم. حتی نظام آموزشی ما از اجتماعی کردن محصلان بهعنوان یکی از مأموریتهای اصلی خود غفلت ورزیده است. اگر در مدرسه که خانه دوم دانشآموز است بر روی مسائل تربیتی کار نشود، پس در کجا قرار است مسائل و مفاهیم تربیتی آموزش داده شود؟ در ابعاد دیگر مثل بلوغ شناختی هم، رویکرد شناختی در آموزشوپرورش، بسیار ضعیف است و فرآیندهای فکری و ذهنی در دانش آموزان، رشد نکرده، بنابراین پس از سپری کردن دوره کودکی و نوجوانی، در دوره جوانی متفکر، خلاق و اندیشمند و محاسبهگر نخواهند بود و قدرت تصمیمگیری و مدیریت هیجانات و توانمندیهایشان برای زیست فردی و اجتماعی افزایش نمییابد. بنابراین در نظام آموزشی ما، فرد پس از اخذ دیپلم به سطحی از بلوغ شناختی، برای افزایش کیفیت فردی-اجتماعی زندگی خودش هم نمیرسد. درزمینه تربیت اخلاقی هم نظام آموزشی دچار مشکل است و به این دلیل در ارائه خوب و بد و زشت و زیباییهای اخلاقی هم موفق نبودهایم، یعنی یک خلأ اخلاقی احساس میشود و دانش آموزان بعد از فارغالتحصیلی فاقد یک نظام اخلاقی مدون هستند و در تربیت هنری و زیباییشناسی هم بهخوبی عملنکردهایم، بهاینترتیب غریزه زیباییشناختی نیز در دانش آموزان رشد و پرورش نیافته و به همان نسبت خشونت در آنها افزایشیافته است، لذا در ساحت و ابعاد مختلف، دانش و تربیت لازم را به دانش آموزان منتقل نکرده و آنها را به سطح بلوغ متناسب با دوره رشد نرساندهایم.»
این کارشناس ارشد نظام آموزشی در ادامه میگوید: «وقتی در نظام آموزشی برای مسائل تربیتی سرمایهگذاری و هدفگذاری نکنیم باید منتظر واکنشهای پرخاشگرانه باشیم، همانطور که دهه هشتادیها اکنون علیه تمامی ساختارها و نظامات آموزشی و خانواده و اجتماع طغیان کردهاند، یعنی به هر آنچه آنها را از کودکی تاکنون در یک مسیر کلیشهای هدایت و تربیتکرده معترضاند. عدهای از کارشناسان حرکت اعتراضی و پرخاشگرانه دهه هشتادیها را پیشبینی کرده بودند، ولی کسی تصور نمیکرد خشم و خشونت آنها تا به این حد شدید باشد. از سوی دیگر، آنها فرزندان دهههای ۵۰ و ۶۰ هستند، فرزندانِ والدینی که آنها هم مطالبات و خواستههایشان در حوزههای اقتصادی و اجتماعی محقق نشده است، بنابراین دهه هشتادیها سکوت نکرده و خشمشان را ابراز میکنند، چون دیده و شنیده نمیشوند و نظام آموزشی هم به آنها نیاموخته که چگونه باید خواستههایشان را مطرح کنند. در نظام آموزشی ما محصلان یاد نمیگیرند که برای طرح مطالبات و خواستههایشان سخن بگویند. وقتی فرهنگ گفتوگو نباشد، حتی مسئولان نیز بهجای آنکه باهم رودررو حرف بزنند و حرف بشوند، از روش مونولوگ استفاده میکنند، بدین گونه که هرکدام، از تریبونهای خاص خودشان سخن میگویند. در جامعه مونولوگ محور، هرکسی سنگی میزند و در میرود.»
دانش آموزان در مدرسه، مهارت گفتوگو را نمیآموزند
به کار بردن الفاظ رکیک و پرخاشگری کلامی مولود فقدان فرهنگ گفتوگو است، فقدان این مسئله و عدم آموزش این مهارت در مدرسه، سیاست را به تنش میکشد، تجارت را کُند میسازد، علم را متوقف میکند، دوستیها را آکنده از سوءتفاهم میکند، بدگمانی را در همه سطوح از خانواده تا کلان کشور رواج میدهد. حسین حقپناه، پژوهشگر حوزه رسانه در این زمینه تبیین میکند: «حتما آن نوجوانی که مدتهاست احساس شنیده نشدن و دیده نشدن و درک نشدن دارد و برای خواستههایش نتوانسته وارد گفتوگو شود، ممکن است پرخاشگری یا فحاشی کند. آن نوجوانی که در فضای مجازی فحاشی و کلمات رکیک برایش عادی شده است، طبیعی است الآن هم وقتی در یک فضای هیجانی و آشوب حضور پیدا میکند الفاظ و اصطلاحاتی که به کار میبرد عمدتا رکیک هستند. چرا طبیعی است؟ چون این را هم در بستر فضای مجازی تجربه کرده است و الآن هم پرخاش میکند. این پرخاش هم خودش تا حد زیادی اقتضای دوره نوجوانی است. پس برای مواجهشدن با نوجوان باید خودمان را برای پرخاش و رفتار هیجانی او آماده کنیم. بعد که این هیجانات فرونشست، حالا وارد گفتوگوی عقلانی شویم. برای گفتوگو با نوجوان باید بدانیم اول این ما هستیم که باید بشنویم. باید اجازه بدهیم او بهراحتی و بدون سانسور حرفهایش را بزند و بعد که او شنوایی ما را دید، حالا نوبت شنیدن اوست و ما تازه اینجا میتوانیم حرفهایمان را بزنیم. ما در ساختارهایمان اساسا جایی برای شنیدن و گفتوگوی نوجوان فراهم نکردهایم.»
«سیده فریبا حسینی»، در قامت پژوهشگر رسانه و کارشناس نظام آموزشی، با ابراز نگرانی نسبت به این مسئله، در گفتوگو با «رسالت» مطرح میکند: « نظام آموزشی ما فرسوده است و تغییراتش مطابق با نیازهای روز نیست و درست به همین علت است که دانش آموزان در مدارس مهارت گفتوگو را نمیآموزند. خانواده و مدرسه بهعنوان مهمترین نهاد اجتماعی تبلور و انعکاس جامعه است و بخشی از اجزا و مشخصههای جامعه را در خود جایداده است. وقتی در خانواده و مدرسه گفتوگویی شکل نمیگیرد، میتوانیم به این نتیجه برسیم که در جامعه هم گفتوگو به معنای اصلی خودش جریان ندارد. یعنی اگر خوب تعمق کنیم، درمییابیم که ارتباطی بین کارگر و کارفرما و یا رئیس و مرئوس وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد در حد بخشنامه است. اگر به شیوههای درسی مدارس نگاهی بیندازیم، خواهیم دید که معلم و یا کتاب محور است و با نیمنگاهی به محیط دانشگاهی پی میبریم که نوعی استاد محوری حاکم بوده و یا جزوات دانشگاهی ارتباط اصلی استاد و دانشجو را شکل میدهد. بنابراین، مشاهده میکنیم که گفتوگو در جامعه کمتر اتفاق میافتد.»
جای خالی سواد رسانهای در نظام آموزشی
این کارشناس نظام آموزشی بیان میکند:«مشکل عمده ما سه بُعد است که بُعد اول، والدین، بُعد دوم، معلمان و بُعد سوم رسانه است. در بُعد اول، افزایش شکاف نسلی موجب شده تا میزان مکالمه و گفتمان در خانواده به ۱۱ دقیقه برسد و حتی پیشبینی میکنم به زیر ۱۰ دقیقه برسد. این مسئله محرک بسیار وحشتناکی است، در خانواده و مدرسه آن مأمن و امکان گفتوگو و تبیین مسائل روز وجود ندارد و خیلی از چالشها و پرسشگریها پاسخ داده نمیشود. وقتی گفتوگویی شکل نگیرد، بچهها نمیتوانند حرفشان را بزنند و دیدگاهها و خواستههایشان را مطرح کنند. متأسفانه نسل جدید چه در نظام آموزشی و چه در نظام خانواده و ساختار تصمیمگیری و حاکمیتی شنیده نشده و نسبت به خواستههای آنها بیتوجهی و غفلت شده است. فراموش نکنیم که گفتوگو و شنیده شدن میتواند خیلی از چالشها را رفع کند. این موضوع را هم باید در نظر گرفت که در ساختار نظام آموزشی ما فرصتی برای طرح خواستهها و شنیدن وجود ندارد، معلمان نیزصرفا تدریس میکنند و از همه بدتر اینکه غولی به نام کنکور اجازه نمیدهد معلمان ما دانش آموزان را بشنوند. در ساختار نظام آموزشی ما کنکور از چنان اهمیتی برخوردار است که مباحث تربیتی و کاربردی در حاشیه قرارگرفته و مأموریت معلمان هم طبق تعریف نظام آموزشی این است که تمامی سرفصلهای کتاب را تدریس کرده و بعد بر روی نمونه سؤالات و تستزنیها تمرکز کنند، بنابراین مجال و فرصتی باقی نمیماند تا معلم و دانشآموز با یکدیگر سخن بگویند. جامعه ایران، از گفتوگو تهی است و بیگمان فقدان فرهنگ گفتوگو، یکی از مهمترین و اساسیترین مصائب جامعه ایرانی است که اگر فقط همین یک مورد اصلاح شود، بسیاری از مشکلات حل میشود. این فاجعهبار است که دانش آموزان ما پس از ۱۲ سال تحصیل در مدرسه نمیتوانند با معلم خود ارتباط برقرار کرده و حرف بزنند. آنها تمایل دارند از طریق شبکههای اجتماعی و
ویس بگذارند و چت کنند، ارتباط برای آنها در این فضا تعریفشده و گفتوگو ازنظر آنها همان چت کردن و تعاملات در شبکههای اجتماعی است، چون بسیاری از مهارتهای کاربردی و مسائل تربیتی در سیستم آموزشی ما جایی ندارد.»
حسینی در ادامه، میگوید: « آموزگاران و مربیان ما هم تمایلی ندارند تا خود را بهروز کرده و در دورههای ضمن خدمت شرکت کنند، چون تصور میکنند این دورهها بیفایده است و حتی زحمت مطالعه و بهروز شدن را هم به خود نمیدهند، درنتیجه قادر نیستند با نسل جدید ارتباط بگیرند. طبیعتا دراینبین، رسانه هم نقش تأثیرگذاری دارد، تا آنجا که برخی دانش آموزان از طریق رسانه تربیت میشوند! در مقطع اول دبیرستان کتاب سواد رسانهای تدریس میشود اما معلمانی با رشته تحصیلی غیر مرتبط این کتاب را تدریس میکنند و حتی در این مورد کوچکترین آگاهی و اطلاعاتی هم ندارند. حتی والدین و بسیاری از معلمان ما فاقد سواد رسانهای هستند.»
حال اینکه رسانه زندگی دوم و گاهی زندگی اول دانش آموزان را تشکیل میدهد و به تعبیر درست حسین حقپناه، پژوهشگر حوزه رسانه، زیست دهه هشتادیها در فضای مجازی و در فضای رسانهای رخداده است. اینها بومی دیجیتالاند و اولین نسلی هستند که از وقتی چشمباز کردهاند، همیشه گوشی دست اطرافیانشان بوده و فناوریهای دیجیتال بخش مهمی از زندگیشان را تشکیل میداده و میدهد. حتی درس خواندن اینها در ایام کرونا با فناوریها و فضاهای رسانهای ادغامشده بود. سرگرمی، فراغت و حتی ارتباطات اجتماعیشان هم از این طریق بوده است. پس طبیعی است که ما ظهور و بروز مجازی این نسل را بیشتر از بقیه نسلها ببینیم. اینها خیلی راحتتر و سریعتر از ما میتوانند مواضع، کنشها و هیجانات خود را به شکل رسانهای بروز بدهند.
آموزش و پرورش
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.