مسیر ناهموار احیا
گروه اجتماعی
این روزها خبری از روند بهبودی دریاچه ارومیه نیست، دریاچه ای که خشک شده و یا در معرض خشکیدن است و فقط ما نیستیم که لحظه به لحظه جان دادن پهنه ای آبی را به نظاره نشسته ایم؛ تعداد زیادی از اکوسیستمهای مشابه وضعیتی شبیه به دریاچه ارومیه دارند. بعضی از برنامه ریزان مدیریت آب می گویند باید برمبنای تجارب جهانی و با بهرهگیری از مجموعه درس آموختهها عمل کرد و برخی دیگر هم اصلاح ساختاری و الگوهای حکمرانی را پیشنهاد می دهند، با این توضیح که احیای دریاچه ارومیه کار ساده ای نیست و هنوز در آغاز مسیری طولانی و ناهموار قرار دارد.
«روزنامه رسالت» در چندین شماره با تکیه بر نظرات کارشناسی و انتشار مطالبی از طیف های گوناگون، چشم انداز متنوع و متوازنی از دیدگاه ها ارائه و دورنمایی واقعی و نه انتزاعی از وضعیت احیای دریاچه ارومیه ترسیم کرده و در این شماره به سراغ «ناصر خیاط خلقی»، پژوهشگر و کارشناس ارشد منابع آب رفته است. کارشناسی که مسئولان را از دادن وعده های غیرعملی برحذر می دارد و با اطمینان می گوید که احیای دریاچه در بازه زمانی ۵ تا ۱۰ ساله ممکن نیست و ضمن دشوار دانستن مسیر احیا تاکید می کند که «نمی توان به صورت جزیره ای، فقط حوضه آبریز ارومیه را نجات داد، ولی نسبت به سایر حوضه های آبریز بی تفاوت بود. باید حداقل در چشم اندازی ۳۰ تا ۴۰ ساله، تغییراتی به شکل بنیادین و ساختاری رقم بخورد تا فرآیند نجات بخشی دریاچه به درستی طی شود.»
عملیات احیای دریاچه ارومیه موفق نبوده و دلایل مختلفی هم برای آن ذکر می شود، از نگاه شما چه عواملی می تواند در مسیر احیا موثر باشد؟
ابتدا باید مطرح کرد که دلایل و چرایی ناموفق بودن احیا، فقط مختص به ستاد احیای دریاچه ارومیه نیست. این ستاد بخشی از پیکره سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و علمی جامعه را تشکیل می دهد. بنابراین نمی توانیم به صورت منفک بگوییم که این ستاد می تواند به شکل جزیره ای و بدون در نظر گرفتن عوامل مختلف کار خود را به بهترین شکل ممکن انجام دهد. برای پاسخ پرسش شما، باید تاریخچه ای ارائه کنم تا بهتر مشخص شود که چقدر مسئله آب و احیای دریاچه با پیچیدگی همراه است. سال ۱۳۵۸ مرحوم تقی ابتکار، رئیس وقت سازمان حفاظت محیط زیست، مخالفت شدید خود را با طرح آزادراه و یا پل میان گذر دریاچه ارومیه اعلام و این پروژه را ضایعه بزرگ محیط زیستی عنوان کرد. پس از جنگ تحمیلی هم سوای طرح هایی که به یکباره در دستور کار قرار گرفت؛ هزاران تن خاک را در کف دریاچه ریختند تا پل میان گذر را احداث کنند که ناموفق بودند. تا اینکه پس از گذشت چندسال، برخی متخصصان که خطر را احساس کردند نسبت به این مسئله هشدار دادند، اما سرانجام به رغم تمامی مخالفت ها این پل بر روی دریاچهٔ ارومیه ساختهشد و در آبان ماه سال ۱۳۸۷ به بهرهبرداری رسید. بین سال های ۱۳۷۴تا ۱۳۸۴ نیز حجم گسترده ای از سدسازی ها آغاز و بدون توجه به پتانسیل حوضه آبریز ارومیه ادامه پیدا کرد. ما ۳۴ سد در حوضه آبریز ارومیه داریم که بر سر راه دریاچه ارومیه برای رسیدن به تراز اکولوژیک مانع ایجاد کرده اند. از طرفی کشاورزی هم به صورت بی قاعده در اطراف دریاچه و حوضه آبریز ارومیه توسعه یافته است، بنابراین اصلاح خطاهای گذشته به سادگی ممکن نیست و وعده و وعیدها هم به سادگی امکان تحقق ندارد.
عیسی کلانتری، رئیس وقت سازمان محیط زیست وعده داد که دریاچه ارومیه در قالب طرح های ستاد احیا از سال۱۳۹۴، ظرف مدت ۱۰سال به تراز اکولوژیک خود می رسد، اما اکنون می بینید که این وعده محقق نشده است. معتقدم احیای دریاچه خواست یک دولت نیست، هر دولتی با هر گرایش سیاسی باید بداند که برای بهبود وضعیت نگین فیروزه ای ایران باید ساختارهای قانونی و اجتماعی و اقتصادی کشور تغییر کند. اینکه بگویند تا سال ۱۴۰۵ دریاچه احیا می شود، امکانپذیر نیست و دولت نباید چنین وعده هایی را بدهد چون در این بازه زمانی امکان احیا وجود ندارد. مسئله دریاچه ارومیه در زمره مسائل بدخیم و پیچیده است و مدیریت این پیچیدگی با اخذ تصمیماتی در نهادهای سیاسی و اجتماعی ارتباط دارد.
آیا تغییر ساختار ستاد احیای دریاچه ارومیه می تواند در مسیر احیا موثر باشد؟
تغییر ساختار ستاد احیای دریاچه ارومیه، چیزی را تغییر نمی دهد. متاسفانه استاندار آذربایجان غربی به عنوان دبیر جدید این ستاد معرفی شده و استاندار آذربایجان شرقی نیز در این ستاد حضور دارد. حال پرسش اینجاست که استاندار آذربایجان غربی به عنوان نهاد مسئول در روند احیا، چطور میخواهد به وزرای نیرو، جهاد کشاورزی، کشور، صمت و رئوسای سازمان برنامه و بودجه و حفاظت محیطزیست و استانداران آذربایجان شرقی و کردستان دستور بدهد. مسلم است که تعارض منافعی در این میان ایجاد می شود. بی تردید این مسئولیت خطیر باید به رئیس سازمان حفاظت از محیط زیست که در عین حال معاون رئیسجمهوری نیز است، واگذار می شد.
نکته بعدی این است که استان های آذربایجان شرقی و غربی و بخش هایی از استان کردستان حوضه آبریز ارومیه را تشکیل می دهند و نزدیک به ۱۴ تا ۱۵ میلیون نفر در این حوضه تحت الشعاع رژیم هیدرولوژیک قرار دارند و به نوعی به طور مستقیم و غیرمستقیم بر احیای دریاچه ارومیه تاثیر می گذارند. بنابراین تغییر ساختار ستاد مشکل خاصی را حل نمی کند؛ به این دلیل که
نمی توان به صورت جزیره ای یک حوضه آبریز را نجات داد، ولی نسبت به سایر حوضه های آبریز، ازجمله دریاچه پریشان، بختگان و زاینده رود و بسیاری از مشکلاتی که به طورکلی در حکمرانی آب و خاک و کشاورزی وجود دارد، بی تفاوت بود. باید حداقل در چشم اندازی
۳۰ تا ۴۰ ساله، تغییراتی به شکل بنیادین و ساختاری رقم بخورد تا فرآیند نجات بخشی دریاچه به درستی طی شود. از جمله این تغییرات، اصلاح دیدگاه های غلط امنیت غذایی و تامین مواد غذایی تحت هر شرایطی است که تناسبی از نظر علمی و فنی با پتانسیل های آبی کشور ندارد. باید در ساختار و قوانین بالادستی کشور به لحاظ مصرف و تغییرات الگوی کشت در تمام نقاط ایران نیز تغییراتی اعمال کرد و عامل بسیار مهمی مانند دگرگونی های اقلیمی که متاسفانه هنوز مسئولان آن را جدی نگرفته اند، درحالی که باید مورد توجه باشد. در بخش تخصصی و پیکره فنی کشور این مسئله مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد و تقریبا جدی گرفته می شود اما مسئولین و تصمیم گیران هنوز نسبت به تغییرات اقلیمی بی توجه اند، درصورتی که دریاچه و حوضه آبریز ارومیه از این مسائل منفک نیست.
گزارش مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری در ۱۹خرداد ۹۸ حاکی از آن است که «برخلاف تأکید هشتمین مصوبه احیای دریاچه ارومیه، مبنی بر پرداخت هزینه ما به ازای کاهش تخصیص آب به کشاورزان، ستاد احیا بهدنبال جبران خسارت بهرهبرداران نبوده است.» همچنین«عدماحترام ستاد احیا به حقوق آب و جلب توافق در کاهش مصرف آب کشاورزی و تخصیص به دریاچه ارومیه به افزایش هرج و مرج دامن زده است»، فکر می کنید که دولت باید در مسیر احیای ارومیه به این مسائل توجه کند؟
ببینید در مجموع با نقطه نظر مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری موافقم. اما با پرداخت هزینه ما به ازای کاهش تخصیص آب به کشاورزان موافق نیستم، به دلیل آنکه وقتی مصرف کنندگان را از نقطه نظر سیاست های کلان مملکتی به سمت مصرف بیشتر هدایت می کنید، الگوهای کشت تغییر نمی کند. اطراف دریاچه ارومیه به ویژه استان آذربایجان شرقی، قطب تولید انگور بوده و به طور سنتی چند صدسال است که این کشت انجام می شود؛ محصولی که مصرف آب زیادی ندارد، اما در حال حاضر باغات سیب گسترش یافته و مصرف آب این محصول بالاست. بنابراین با تخصیص دادن چه مسئله ای حل می شود؟
حجم آبی که در این حوضه آبریز وجود دارد، قابلیت کشاورزی ندارد، بنابراین یا مسئولان می خواهند کشاورزی را نجات دهند و یا در پی نجات دریاچه ارومیه هستند. کشاورزی در نهایت تا چند سال دیگر سودآور است اما بعضا سودآور هم نیست و در تصاویر و خبرها می بینیم که چطور سیب ها را در کنار جاده ها و بیابان ها
رها می کنند. باتوجه به اینکه وزارت نیرو طی ده ها سال، پروانه ده ها هزار حلقه چاه را صادر کرده باید ضمن پاسخگویی، مشکل را حل کند که بعید می دانم این مشکل به معنای واقعی کلمه نه در حوضه آبریز دریاچه ارومیه که در هیچ حوضه آبریز دیگری حل شود.
فراموش نکنید که احیای دریاچه ارومیه مهم است، چون این دریاچه یک پهنه زیست محیطی است. اگر یک پهنه زیست محیطی به آن تراز اکولوژیکی خود نرسد، دودش به چشم همه می رود و مشکل ریزگرد؛ آن هم از نوع ریزگردهای نمکی، شهرهای مختلف را دربر
می گیرد. بنابراین با این مسئله موافقم که باید الگوی مصرف تغییر کند، اما همانطور که پیش تر اشاره کردم، تغییرات اساسی در مصارف و الگوهای کشت، فقط به حوضه آبریز ارومیه محدود نمی شود و باید تغییرات بنیادینی در الگوی کشت برای تمام حوضه های آبریز کشور اعمال شود. وقتی این مسئله به صورت ملی مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد، تاثیر خودش را بر حوضه های
آبریز مختلف؛ همچون ارومیه هم می گذارد. البته زیرساخت های قانونی و علمی و فنی برای تغییرات این چنینی وجود ندارد و ما نمی دانیم چه بکاریم و چه نکاریم و حتی بر سر میزان آب مصرفی هم بین وزارت نیرو و جهاد کشاورزی توافقی حاصل نشده است. عدم شفافیت جهاد کشاورزی برای اینکه تا چه میزان
می خواهد کشاورزی را توسعه دهد و همچنین تناقضات و چالش های سیاسی، اقتصادی و فنی موجود بین وزارت نیرو و جهاد کشاورزی از بزرگترین مشکلات ستاد احیای دریاچه ارومیه است. هر ستاد احیایی با هر ترکیبی که روی کار آید، باتوجه به اینکه هنوز نتوانسته این مشکلات و تناقض ها را حل کند، به نتیجه نمی رسد.
مسئولان ستاد احیای دریاچه ارومیه وعده دادند که با بودجه دهی به موقع و همکاریهای میانبخشی، تراز دریاچه را به تراز اکولوژیک باز میگردانند و برای تحقق این مسئله، طرحهای نوزدهگانه ای ارائه دادند و براین اساس بودجه های کلانی هزینه شد، اما وعده ستاد احیا به هیچ عنوان برآورده نشده است، آیا اساسا دریاچه ارومیه احیا شدنی است؟
بی تردید تحت هیچ شرایطی حتی با صرف هزینه های گزاف نیز، بدون در نظر گرفتن زیرساخت های علمی و فنی و تغییرات بنیادین در نوع نگرش نسبت به مصارف کشاورزی و صنعت و تامین آب شرب چیزی حل نمی شود.
به جای ۱۱ هزار میلیارد تومان اگر هزاران میلیارد تومان دیگر هم هزینه کنید، بازهم بی فایده است، به این دلیل که هنوز پاسخ صریحی به پرسش های متخصصین و منتقدین در مورد تغییرات اساسی الگوی کشت و روند ورود آب به دریاچه ارومیه داده نشده است. تعداد زیادی از سدها دیگر کارآیی ندارند و جلوی ورود آب به دریاچه ارومیه را می گیرند. تناقض سیاست های آب و خاک میان جهاد کشاورزی و وزارت نیرو و اهمیت ندادن به نقش ذینفعان در حوضه آبریز ارومیه و عدم اعتقاد به مدیریت مشارکتی به معنای واقعی و عملی برای
تصمیم گیری در مورد کنترل مصارف و مواردی از این دست، موجب شده تا دریاچه ارومیه به نقطه کنونی برسد. در حال حاضر این دریاچه برای رسیدن به تراز اکولوژیک به حدود ۱۵٫۶ و ۱۵٫۷ میلیارد مترمکعب آب نیاز دارد؛ یعنی ۱۲۷۴ متر. حتی اگر بتوانیم سالیانه ۲٫۵ تا ۲٫۷ میلیارد مترمکعب آب را به این دریاچه وارد کنیم، با فرض اینکه مردم کشاورزی را کنترل کرده و آب از پشت سدها وارد شود، بازهم مسئله احیا به راحتی امکان پذیر
نیست. به این علت که تعداد زیادی سد و شبکه انتقال آب ایجاد شده و برای ده ها هزار حلقه چاه پروانه صادر کرده اند و متاسفانه چاه های غیرمجاز هم اگرچه حجم بهره برداری آنها قابل مقایسه با حجم چاه های مجاز نیست ولی بازهم ضربه مضاعفی بر پیکره نحیف دریاچه ارومیه وارد کرده اند. معتقدم با صرف هزاران میلیارد تومان دیگر بازهم احیای دریاچه با شرایط فعلی بسیار مشکل است زیرا ما حقی را برای کشاورزان و تامین آب شرب و ده ها مسئله دیگر ایجاد کرده ایم، حتی در شرایط ایده آل هم، چگونه می خواهیم این مصارف را به شدت کاهش دهیم و طی پروسه ای ۱۰ ساله در انتظار احیای دریاچه ارومیه باشیم؛ تازه اگر تغییرات اقلیمی اجازه بدهد.
چرا در جریان احیای دریاچه بر طرح های سازه ای نظیر پروژه انتقال زاب تمرکز شده، درحالی که این رودخانه به زعم بسیاری از کارشناسان نه تنها نسخه نجات بخش ارومیه نیست، بلکه انتقال آب به نابودی اکوسیستم این رودخانه منتهی خواهد شد. از طرف دیگر درحالی که مشکل حوضه آبریز ارومیه، کشاورزی بی رویه است، خیلی ها توجهی به این موضوع ندارند و صرفا انتقال آب زاب را گرهگشا توصیف می کنند، نظر کارشناسی شما چیست؟
دریاچه ارومیه حق آبه ای دارد که متاسفانه فقط خاص حوضه آبریز ارومیه نیست. وزارت نیرو ادعا می کند که اولین اولویتش تامین آب شرب و بعد تامین حق آبه های زیست محیطی است و سپس تخصیص هایی برای کشاورزی و صنعت قائل است. اما هیچ گاه چنین ترتیبی در تاریخ حکمرانی آب کشور رعایت نشده، اگرچه همواره شرب در اولویت بوده ولی بلافاصله کشاورزی و صنعت در اولویت قرار گرفته و حق آبه های زیست محیطی همواره مغفول مانده اند.
وقتی می گویم مدیریت و حکمرانی آب در حوضه آبریز دریاچه ارومیه منفک از سایر حوضه های آبریز نیست و به تغییرات بنیادین در ساختارهای فکری و تصمیم گیری کشور نیاز دارد، دقیقا منظورم چنین مسائلی است. در رابطه با اصل پرسش شما باید تاکید کنم که نسبت به تامین آبِ بخش کوچکی از دریاچه ارومیه از طریق رودخانه زاب انتقاد دارم. این رودخانه یکی از سرشاخه های شرقی حوضه آبریز دجله است و از ارتفاعات غرب الوند سرچشمه می گیرد و یکی از سرشاخه های زاب صغیر است که وارد سد دوکان در اقلیم کردستان عراق می شود. متاسفانه بهره برداری از زاب و انتقال آب آن به سد کانی سیب و بعد انتقال ۳۶ کیلومتر تونل زیرزمینی، مسائل عدیده ای را از نقطه نظر هیدروپولیتیکی بوجود آورده است. همانطور که می دانید ما حوضه آبریز مشترکی به طور مستقیم در فرات و دجله با ترکیه نداریم و فقط با عراق به طور مستقیم یک حوضه آبریز مشترک در منطقه زاب داریم. این مسئله باعث شده که تامین آب کشاورزی و برق از طریق سد دوکان در اقلیم کردستان عراق دچار مشکل باشد و متاسفانه دولت عراق هم این ۵۵۰ و ۶۰۰ میلیون متر مکعب را دستاویز و بهانه ای قرار داده و آن را علیه ما استفاده می کند. البته ما مقصر بوده ایم، اما به هر ترتیب عراق سدهای عظیم پروژه گاپ در حوضه آبریز دجله و فرات توسط ترکیه را که سر به ده ها میلیارد مترمکعب می زند کنار گذاشته و بر روی این چند صد میلیون مترمکعب تمرکز کرده است. اگرچه این کار اشتباه است ولی بالاخره این مسئله در حوضه هیدروپلیتیک مشکل آفرین بوده، حال پرسش این است که ما می خواهیم منطقه مبدا را از نظر زیست محیطی دچار مشکل کنیم تا دریاچه ارومیه نجات یابد؟ این کار از نظر فنی و علمی و زیست محیطی درست نیست. بنابراین تامین آب بخش کوچکی از دریاچه ارومیه از طریق رودخانه زاب را به دو دلیل زیست محیطی و هیدروپلیتیکی بسیار خطا می دانم، ضمن آنکه مشکل دریاچه ارومیه با این مسائل حل نمی شود. ممکن است بعضی ها تغییرات اقلیمی و خشکسالی را در این جریان موثر بدانند اما اینگونه نیست. متخصصانی که در حوضه آبریز ارومیه فعال اند می دانند که در برخی سالها به طور متوالی ۴۵۰ تا ۵۰۰ میلی متر بارندگی داشتیم، درحالی که متوسط درازمدت بارش های ما چیزی در حدود ۲۵۰ میلی متر است که البته با خشکسالی های اخیر این رقم کاهش پیدا کرده است. به هر روی در سال هایی که ۵۰۰ میلی متر
بارندگی داشتیم، بازهم نتوانستیم از این پتانسیل استفاده کنیم و این ما را دچار مشکل می کند. گاهی اوقات از تامین حق آبه زیست محیطی از طریق رود ارس صحبت می شود. ارسی که خودش تحت الشعاع پروژه داپ است. متاسفانه حکمرانان آب کشور اصلا به این مسائل توجه نمی کنند.
خیلی ها رسیدن دریاچه ارومیه به تراز اکولوژیک را به مفهوم احیا می دانند، شما چطور؟
خیررسیدن به تراز اکولوژیک به معنای احیا نیست. به دلیل اینکه، ما موقعی می توانیم از احیا به معنای واقعی کلمه صحبت کنیم که هرگونه تغییر و تحولی در تراز اکولوژیک خیلی گسترده نباشد. مثالی را در اینجا مطرح می کنم که ممکن است از نقطه نظر هیدرولوژیکی و هیدروژئولوژیکی چندان با شرایط دریاچه ارومیه منطبق نباشد، اما ذکر آن خالی از لطف نیست. فاصله میان دریاچه ارومیه و دریاچه وان در کشور ترکیه ۱۵۰ کیلومتر است. تقریبا مساحت هر دو یکسان و شرایط زمین شناسی دو نقطه با یکدیگر فرق می کند. شرایط میکروکلیماتولوژی آن منطقه با ارومیه متفاوت است و در نهایت عمیق ترین قسمت دریاچه ارومیه ۱۶- ۱۷ متر است، اما عمیق ترین قسمت دریاچه وان ۱۷۶ متر است. وان هیچ گونه مشکلی از لحاظ تراز اکولوژیکی ندارد و با اینکه پتانسیل آبی بهتری نسبت به دریاچه ارومیه دارد، اما همانند ما نسبت به صدور مجوز برای حفر ده ها هزار حلقه چاه اقدام نکرده و با سدسازی مانع ورود آب های سطحی به درون دریاچه نشده اند. بنابراین می بینید که تفاوت بین دو نگرش در حکمرانی و مدیریت منابع آب باعث چه تغییراتی می شود. یک دریاچه در وسعتی شبیه به وسعت حوضه آبریز ما به فاصله کمی از دریاچه ارومیه، پرآب و زنده است و به یکی از مراکز مهم گردشگری در شرق ترکیه تبدیل شده و دیگری متاسفانه در حال نابودی است.
ما در پیگیری پرونده دریاچه ارومیه، پرسشی را در پایان گفت و گو به صورت مشترک با تمامی اساتید دانشگاهی و صاحب نظران در میان می گذاریم؛ اینکه ایده هایی مثل پارلمان آب تا چه میزان می تواند به عنوان بدیل ساختار موجود عمل کند؟
بوجود آمدن پارلمان آب یکی از راهکارهای مهم در حل معضل عرصه آب کشور است که طبیعتا حوزه های کشاورزی، محیط زیست و مصارف آب را هم شامل می شود. لذا ایجاد پارلمان آب، اقدامی نیست که به این زودی ها امکان تحقق داشته باشد. مادامی که اعمال قانون جامع با رعایت حق و حقوق تمام ذینفعان و کنترل مدیریت و حکمرانی آب و به عبارتی مدیریت پیوسته منابع آب ایجاد نشود و تا هنگامی که الگوی اقتصادی- سیاسی کشور ما تغییرات بنیادین را نپذیرد و دگرگونی مهمی در قوانین و ساختارها رخ ندهد، زمینه برای تشکیل پارلمان آب فراهم نمی شود. پارلمان آب خلق الساعه تشکیل نخواهد شد و با در نظر گرفتن شرایطی که مطرح کردم حاصل می شود. از سویی در نظر داشته باشید که ایجاد پارلمان آب بسیار ضروری است و وجود آن می توانست مشکل گشا باشد ولی اکنون، برای تشکیل پارلمان آب باهدف حل معضل دریاچه ارومیه دیر شده است.
احیای دریاچه ارومیه , دریاچه ارومیه
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.