طلاق، زخم جاودان در روان کودک
گروه فرهنگی
ازدواج یکی از مهمترین تعهداتی است که شخصی میتوان در زندگی خود به آن پایبند شود. شکست خوردن در این تعهد آنقدر بزرگ است و چنان شخصیت یک انسان را زیر سؤال میبرد که در دین از طلاق به عنوان بدترین حلالها یاد شده است. طلاق یک پسرفت بزرگ است و به معنای کندن ریشهای از ریشههای درخت شخصیت آدمی. با اینهمه طلاق تأثیر زهرآگین خودش را تنها در شخصیت خود فرد نمیگذارد بلکه در این میان اگر پای فرزندی در میان باشد؛ قربانی اصلی اوست.
خانواده مهمترین و اثرگذارترین نهاد در زندگی بشر است که میتواند آثار مثبت یا منفی داشته باشد. آثار مثبت آن، افراد را به روشنبینی و بهرهوری میکشاند و آثار منفی آن، زمینه انحراف، اختلاف و کجروی را فراهم مینماید. یکی از بزرگترین معضلات فعلی جامعه، اختلافات زوجین و سیر صعودی آمار طلاق است. پیامدهای طلاق خصوصاً آثارمخرب روحی آن بر فرزندان، هشدار میدهد که زوجین باید با شناخت و آگاهی کاملتری از خصوصیات و روحیات اخلاقی یکدیگر تصمیم به ازدواج بگیرند زیرا در مسئله طلاق، فرزندان، قربانی امیال و خواستههای زودگذر والدین میشوند. در این نوشتار تلاش داریم تا به یکی از آسیبهای اجتماعی کودکان که در اثر طلاق اتفاق میافتد اشاره نماییم.
بسیاری از انحرافات رفتاری و اخلاقی درون جامعه توسط کسانی انجام میشود که خانوادهشان به خاطر طلاق گسسته است. بسیاری از فرزندان طلاق به بزهکاری کشانده میشوند و زمینه انحرافات آنها در زمان بزرگسالی فراهم میشود و بدینسان، نهتنها باری از دوش جامعه برنمیدارند بلکه خود نیز باری بر دوش جامعه میشوند. فروپاشی خانواده بهوسیله طلاق، هزینههای فرهنگی، اجتماعی و مالی فراونی برای جامعه به همراه دارد. طلاق همچنین، تعادل انسانها را به هم میزند و موجب کاهش انسجام و یکپارچگی اجتماعی میشود.
روانشناسی جنایی، جراحت عاطفی کودکان در خانوادههای طلاق را عامل بروز انحرافات اجتماعی، جامعه زدگی و گسترش گروه آسیب دیدگان اجتماعی میداند. آمارها مؤید این نکته است که بیشتر جرم و بزهکاریهای کودکان و نوجوانان ریشه در مسائل و مشکلات خانوادگی، طلاق و از هم پاشیدن کانون گرم خانواده دارد. میزان جرائم و خوکشی در اطفال باقیمانده از طلاق، به شکلی روشن افزایش مییابد. این اطفال خیلی بیشتر از دیگر همسالان خود مورد سوءاستفاده جنسی قرار میگیرند و بیبندباری و اعتیاد نیز در میان آنان شیوع بیشتری دارد.
تحقیقات انجامشده درباره علل بزهکاری کودکان نشان میدهد کودکان طلاق از امنیت روانی و عاطفی برخوردار نبوده و هرکسی جانشین مادر شود غالباً به ناسازگاری، انحراف و فرار کودک از محیط خانواده منجر میشود. بر اساس مطالعه انجامشده در ایران،۹۵ درصد نوجوانان و جوانانی که به اتهام دزدی در مراکز بازپروری به سر میبرند، فرزندان خانوادههایی هستند که پدر و مادرشان از هم جداشده و یا یکی از والدین اقدام به ازدواج مجدد کردهاند.
امروزه درگیریها و اختلافهای عمیق خانوادگی و طلاق، به یک معضل مهم اجتماعی تبدیلشده است که متأسفانه فرزندان، قربانی بیتجربگی و خودخواهی والدین خود میشوند. چون در سنین پایین چهار الی پنجماهگی، ساختار عاطفی کودک شکل میگیرد، چنانچه در خانوادهای پرورش یابد که مدام در حال درگیری و مشاجره هستند و تبادل عاطفه صورت نمیگیرد، بیشک حتی قبل از طلاق هم، رفتار کودک را تحت تأثیر قرار میدهد و بعد از طلاق و جدایی نیز، مشکلات آنان دوچندان میشود.
فرزندان طلاق، محیط خانه را پس از فراق والدین، ازدسترفته میبینند. فرزندان در خانوادهای که گرفتار فقر شدید مادی یا فرهنگی است آیندهای مبهم و نامطمئن داشته و پیوسته نسبت به یکی از والدین احساس بیزاری و کینه شدید دارند. ازجمله علائم و آثاری که در بحبوحه کشمکش و درگیری والدین، در فرزندان مشاهده میشود ترس، گیجی، سردرگمی، عدم امنیت، اضطراب، خشم و خشونت و… است. بهخصوص، پیشرفت و سلامتی روان فرزندان والدینی که پس از جدایی نیز به کشمکش و بدگویی از یکدیگر ادامه میدهند با خطر بیشتری روبه رو است و گرچه میزان تأثیر منفی جدایی، با توجه به سن و جنس فرزند و سایر شرایط زندگی متفاوت است اما بههرحال، گذشتهگرایی، پرخاشگری، افسردگی، احساس گناه، افت تحصیلی و… از پیامدهای شایع طلاق بر فرزندان است.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.