یک کمدی آرام - روزنامه رسالت | روزنامه رسالت
شناسه خبر : 60230
  پرینتخانه » فرهنگی, مطالب روزنامه, ویژه تاریخ انتشار : ۱۸ بهمن ۱۴۰۰ - ۶:۲۱ |

یک کمدی آرام

بااینکه در این فیلم عناصر مشابهی با آثار این سال‌های سینمای ایران به چشم می‌خورد از قبیل حاشیه‌نشینی، کمدی سیاه، مهاجران افغانی و فقر، اما نوع پرداخت به این عناصر، شادروان را به اثری متفاوت تبدیل کرده است.  آخرین ساخته حسین نمازی با نقش‌آفرینی رضا رویگری آغاز می‌شود.
یک کمدی آرام

جواد شاملو
بااینکه در این فیلم عناصر مشابهی با آثار این سال‌های سینمای ایران به چشم می‌خورد از قبیل حاشیه‌نشینی، کمدی سیاه، مهاجران افغانی و فقر، اما نوع پرداخت به این عناصر، شادروان را به اثری متفاوت تبدیل کرده است.  آخرین ساخته حسین نمازی با نقش‌آفرینی رضا رویگری آغاز می‌شود. رضا رویگری در نقش پیرمردی که به دیابت مبتلا است در تنها یک صحنه بسیار کوتاه، آن‌قدر خوب ظاهر می‌شود که سایه بازی خوب او در کل فیلم احساس می‌شود. چراکه او به‌سرعت تبدیل به شادروان می‌شود و ماجراهای فیلم حول او شکل می‌گیرد. پرداخت فیلم به نحوه مرگ او و به تمام اتفاقات دیگر داستان، سنگین نیست؛ بلکه فیلم به‌آرامی از کنار وقایع مختلف می‌گذرد تا به پیرنگ مینیمال و سرخوش فیلم آسیبی وارد نگردد. 
شادروان شدیدا بی‌ادعا است. بااین‌که در حین دیدن فیلم می‌تواند هرکسی را چندبار بخنداند، اما اصرار ندارد خودش را کمدی معرفی کند و با پوسترهای جلف و موسیقی دلم دیمبو، خود را کمدی جا بزند. فیلم یک فیلم عادی است با پرداخت کمدی. شاید به‌دلیل همین بی‌ادعا بودن، در دام ابتذال نمی‌افتد و هرگز لوده نمی‌شود. بازی خوب و ساده سینا مهراد و نازنین بیاتی، به‌خوبی این کمدی آرام را پیاده‌سازی می‌کند. از این گذشته این فیلم از عناصر فیلم‌های اجتماعی استفاده می‌کند اما اصراری ندارد برچسب اجتماعی بودن را به پیشانی خود چسبانده و آن را فریادبزند. فیلم در حاشیه تهران می‌گذرد و آدم‌هایی که از  پاک کردن و بسته‌بندی سبزی و شاید هم کاشت آن، پول درمی‌آورند. 
این با جغرافیای تهران سازگار است و ما می‌دانیم که اطراف تهران و در حوالی شهرری، عده‌ای از طریق مزارع سبزی روزگار می‌گذرانند. فیلم علاوه بر اینکه در حیطه طنز به وادی ابتذال و هنجارشکنی نمی‌افتد؛ در حیطه نقد اجتماعی هم به وادی سیاه‌نمایی و شعارزدگی وارد نمی‌شود. گو اینکه نقد، بسیار نرم و ضمنی و از خلال داستان وارد ذهن مخاطب می‌شود و نمی‌توان نقد را از داستان تمییز داد. در نهایت دغدغه فقر جامعه و مشکلات حاشیه‌نشینان از فیلم در ما به یادگار می‌ماند اما نه با دادوفریاد فیلمساز و نه با کلیشه‌های سیاه‌نمایانه که با ایجاد سمپاتی نسبتا به کشورهای جهان سوم، خوراک جایزه گرفتن در جشنواره‌های غربی هستند. محدوده داستانی فیلم، بسیار کوچک است. پدر خانواده دو ماه در بیمارستان بستری بوده و سپس فوت کرده و حالا برای گرفتن جنازه او، به پول نیاز است و این خانواده حاشیه‌نشین، توان  پرداخت این پول را ندارند. درنهایت با دفن جنازه، داستان به پایان می‌رسد. خرده‌پیرنگ دیگری هم هست که عبارت از روند شناسنامه‌دار شدن آهو، زن افغانستانی‌ای است که با این خانواده زندگی می‌کند و البته چیز  بیشتری از ارتباط او با این خانواده هم درنمی‌یابیم. فقط این‌که او  زنی است مطلقه با یک دختر که عاشق سینا مهراد در نقش نادر، شخصیت اول فیلم است. این داستان‌های کوچک درنهایت به سرانجام می‌رسند اما آنچه نامعلوم می‌ماند و گویی سرنوشتی جز نامعلوم ماندن ندارد، سرنوشت شخصیت اول، نادر است که گویی در ابهامی ابدی است. 
فیلم، با رسم مهمان شدن اقوام در خانه داغدیده، هم کمدی می‌سازد، هم این رسم را نقد می‌کند و هم از خلال این شوخی و نقد، جایگاه اقوام را پاس می‌دارد. داستان فیلم ازاین‌جهت که روایت مواجهه مادری پیر با خیل مهمانان آن‌هم در اوج بی‌پولی است، ما را به یاد «مهمان مامان» داریوش مهرجویی می‌اندازد. اقوام هرچند در ابتدا به شکل آدم‌هایی که روی سر داغدیده خراب می‌شوند و دغدغه او را صدچندان می‌کنند تصویر می‌شوند، اما سپس همین اقوام به‌عنوان پشتوانه‌ای که درنهایت مشکل گرفتن جنازه را حل می‌کنند نمایش داده می‌شوند. داستان این‌چنین به ما نشان می‌دهد آنچه بد است رسم غلط است نه قوم‌وخویش و فامیل و جانب فامیل را باید نگاه داشت. خانواده اساسا در این فیلم محترم است. فیلمساز نشان می‌دهد که می‌شود در فقر زیست اما در فلاکت نه. می‌شود حاشیه‌نشین بود اما الزاما اعضای خانواده سر تا به‌پای یکدیگر را به اهانت نکشند. سینا مهراد و نازنین بیاتی، یک خواهر و برادری خوب در سینمای ما خلق می‌کنند و رابطه‌شان خالی از هرگونه کلیشه، سرشار از همان حمایت ناب و زیبایی است که میان دو خواهر و برادر انتظار داریم. 
«شادروان» علاوه بر «مهمان مامان»، ما را به یاد فیلم دیگری هم می‌اندازد: «ابد و یک روز». همان‌طور که نوشتیم آهو، زن افغانی که ما را به‌راحتی یاد رمان «شوهر آهو خانم» نوشته علی‌محمد افغانی می‌اندازد، مطلقه است و دل درگرو مهرداد دارد. نقش او را گلاره عباسی بازی می‌کند که صورتش با چهره‌ای که به‌طور قالبی از مردمان افغان در ذهن داریم، متفاوت است. شوهر سابق او نیز همین‌طور. او دختری به نام زینت دارد که هنوز پدر خود را دوست دارد و از اینکه پدر و مادر خود را کنار هم ببیند، خوشحال می‌شود. شوهر آهو نیز از طلاق پشیمان است. در اینجا نادر از عشق خود می‌گذرد و راضی می‌شود که آهو دوباره با خانواده خود راهی شود. شوهر آهو، که سردار نام دارد، در مدت طلاق، به نان و نوایی رسیده و با یک ماشین ایرانی آبرومند، به دنبال او می‌آید. آهو از فقر نجات می‌یابد اما به ایران پشت نمی‌کند. فیلمساز با این‌که رستگاری آهو را به تصویر می‌کشد، اما نشان می‌دهد رستگاری در همین‌جا است؛ در همین ایران. در «ابد و یک روز» اما برعکس این را دیدیم. خانواده فقیر ایرانی دختر خود سمیه را به ازدواج پسر افغانی درآورد تا با او هم از خانه برود و هم از وطن. رویکرد آن فیلم هم به ایران توهین می‌کرد و هم به پاره تن ایران، افغانستان شریف، چراکه ترجمه همان جمله عامیانه بود که «افغانستان هم ازاینجا بهتر است». اما «شادروان» به شکاندن کلیشه ذهنی مخاطبان ایرانی در مورد چهره افغانی و نشان داده ممزوج بودن افغانی‌ها در یک خانواده و جمع ایرانی، به‌خوبی رابطه مزجی ایران و افغانستان را نیز نشان می‌دهد و از این منظر بسیار انسانی و درخور تقدیر است. این فیلم نشان می‌دهد می‌توان فیلم کمدی و اجتماعی ساخت اما به وطن، به خانواده و به فرهنگ بومی توهین نکرد.
اما سرنوشت شخصیت اول. سینا مهراد در نقش نادر، شباهت ظاهری زیادی به دیگو مارادونا دارد. فیلم، با اسم مار ادونا که روی پیراهن مهراد نقش بسته آغاز می‌شود. مارادونا شخصیت بدبختی بود که درنهایت قهرمان شد، آیا نادر هم می‌تواند قهرمان شود؟ فیلم پاسخ لطیفی به این سؤال می‌دهد. نادر خود در صحنه‌ای خطاب به آهو می‌گوید: «می‌دانی چرا مارادونا توانست بدبختی‌هایش را دریبل کند و مارادونا بشود؟ چون او دست خدا پشتش بود اما پشت من نبود.» نادر، چشم به حمایت خدا دارد اما از این حمایت ناامید است. ما مخاطبان اما از این حمایت ناامید نیستیم و معتقدیم خدا را چی دیدی؟ شاید نادر داستان شادروان که نماینده جوانان ایرانی زیادی است، توانست مشکلاتش را دیبل کند. فیلم در این دیالوگ به زیبایی، سرنوشت نادر را به خدا می‌سپارد و ضمنا نشان می‌دهد در عین فقر هم می‌توان به خدا ایمان داشت و به حمایت او چشم دوخت.    

نویسنده : جواد شاملو |
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : ۰
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.