گاهشمار محور مقاومت از تولد تا بلوغ
مصطفی هدایی
به مناسبت فرارسیدن شهادت سردار سلحشور انقلاب و اسلام، حاج قاسم سلیمانی، قصد داریم تا به بررسی تاریخی شکلگیری محور مقاومت در منطقه غرب آسیا بپردازیم تا میراث انقلاب خمینی کبیر و شاگردان برحقش را بیشتر بشناسیم.
پس از انقلاب اسلامی ایران در سال ۵۷، یکی از محوریترین شعارها و دستورالعملها، صدور انقلاب به خارج از مرزها بود. این تلاش در قالب برنامهها و اقدامات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و نظامی اجرایی شد. سازمانها و نهادهای خاصی نیز مانند رایزنیهای فرهنگی به این منظور شکل گرفتند. با توجه به اسلامی بودن ایدئولوژی انقلاب ایران صدور انقلاب هم جزء ماهیت ذاتی آن بوده است. بهطبع حرکت انقلابی ایران، در برخی از کشورهای منطقه غرب آسیا شاهد شکلگیری یا تقویت گروههای اسلامی تحت حمایت جمهوری اسلامی بودیم. در لبنان بهصورت مشخص، گروه حزبالله را میتوان نام برد و در سرزمینهای دیگر بهمرور نطفههای جبهه مقاومت شکل گرفتند.
در تاریخ معاصر غرب آسیا، مقاومت و مفهوم آن در قالبهای مختلفی بروز و ظهور داشته است. در سرزمینهای اشغالی فلسطین در میانه قرن بیستم، کشورهای عربی و گروههای فلسطینی به مقابله و مقاومت در برابر اشغال گری اسرائیل مبادرت کردند و گروههای مقاومت فلسطینی از نیروهای چپ و مارکسیستی تا مسلمان را شامل میشد. اما آنچه در این پرونده اهمیت دارد، شکلگیری محور مقاومت حول حرکت انقلابی سال ۵۷ شمسی است. از تولد محور مقاومت در چند دهه اخیر، روندها و تحولات متعددی رویداده که میتوان بخش عمدهای از آن را در دو دهه اخیر موردتوجه قرار داد.
هستههای اولیه جبهه مقاومت
تعریف مشخصی از جبهه مقاومت در معنای عام آن با توجه به رویکردهای جمهوری اسلامی در چهار دهه اخیر وجود ندارد. با توجه به کارکرد بیرونی انقلاب اسلامی ایران، نظام جمهوری اسلامی به شکلگیری و تقویت برخی از گروهها در منطقه غرب آسیا کمک کرد و بهتدریج مجموعهای از این حمایتها و اقدامات هستههای اصلی جبههای تحت عنوان مقاومت را شکل داد. اما مهمترین روندهایی که به تقویت و انسجام جبهه مقاومت انجامید، حملات آمریکا به افغانستان و عراق و تجاوز رژیم صهیونیستی به لبنان بود. مفهوم کلاسیک جبهه مقاومت در دو دهه اخیر ملموستر و فراگیرتر است.
پروفسور «ویلیام بیمن» استاد و رئیس گروه مردمشناسی دانشگاه مینه سوتا در شرح اصطلاح محور مقاومت به سخنرانی جورج بوش پسر در سال ۲۰۰۲ و بهکارگیری محور شرارت اشاره میکند: «این اصطلاح ریشه در عکسالعمل لبنان در سال۲۰۰۲ و به اظهارنظر جورج بوش دارد. جورج بوش در آن سال ایران، عراق و کره شمالی را بهعنوان «محور شرارت» مطرح کرده بود. درواقع «محور مقاومت» در پاسخ به این محور شرارت مطرح شد.اصطلاح «محور مقاومت» در سال۲۰۰۴ توسط روزنامه جمهوری اسلامی ایران و بهعنوان مقاومت شیعیان عراق مقابل صدام حسین نیز به کار برده شد. در معنای امروزی آن و آنچه در نظام بینالملل کاربرد دارد «محور مقاومت» به ائتلاف سوریه، حزبالله لبنان و ایران اشاره دارد که مخالف سیاستهای ایالاتمتحده و اسرائیل در منطقه اشاره دارد.»
آنچه مشخص است از زمان شروع نظام جمهوری اسلامی، صدور انقلاب در قالبهای مختلف ازجمله حمایت از جنبشهای آزادیبخش و اسلامی در دستور کار قرار گرفت و تبلور آن شکلگیری محور مقاومت بود. امام خمینی(ره) در بیاناتی به این مهم اشارهکرده بودند: «ما انقلابمان را به تمام جهان صادر میکنیم چراکه انقلاب ما اسلامی است و تا جایی که بانگ لااله الا الله
و محمد رسولالله در تمام جهان طنین نیفکند مبارزه هست و تا مبارزه هست و تا مبارزه در هرکجای جهان علیه مستکبرین هست ما هستیم.»(امام خمینی، صحیفه نور ج۱۱ ص۲۶۶)
شکلبندی اولیه هستههای اصلی محور مقاومت را باید در جنگ تحمیلی و تشکیل «قرارگاه رمضان»، تحت نظر محسن رضایی جستجو کرد. نیاز به جنگهای نامنظم برونمرزی در این دوران، تقویت و شکلگیری برخی از گروههای مقاومت را به دنبال داشت. علاوه بر حمایت از گروههای معارض کرد در چارچوب قرارگاه رمضان، در دهه ۶۰ بخش عمدهای از فعالیتهای سپاه در لبنان و در نزدیکی مرزهای رژیم صهیونیستی بود که اقدامات و تشکیلات به شکلگیری حزبالله لبنان با هدایت سرتیب حسین دهقان انجامید. سیدحسن نصرالله و عماد مغنیه از افراد مهمی بودند که در این فاصله بروز و ظهور یافتند. بهطور عمده درباره نقش مقاومت لبنان باید به اشغالگری رژیم صهیونیستی اشاره کرد. حمله اسرائیل به لبنان و اشغال بخش وسیعی از این کشور در سال ۱۹۸۲ سبب شکلگیری مقاومت ملی در لبنان شد و مقاومت اسلامی لبنان نهایتاً در جنبش انقلابی حزبالله تجلی یافت و به نماد بارز آن تبدیل شد. مقاومت جنبش شیعی حزبالله در طول سالیان متمادی چنان عرصه را بر اشغالگران صهیونیست تنگ نمود که ارتش این رژیم در اقدامی یکجانبه در ماه مه سال ۲۰۰۰ ناچار به خروج از لبنان شد.
دوران رشد و گسترش محور مقاومت
پس از جنگ تحمیلی، نیروهای مقاومت در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا برپایه مقابله با استکبار جهانی و حمایت از ملتهای مستضعف بهصورت قدرتمندتری در تحولات سهیم شدند و بهتدریج به یکی از محورهای مهم تحولات منطقه تبدیل شدند.
در طول دهه ۷۰ شمسی، سپاه قدس که شاخه برونمرزی سپاه پاسداران محسوب میشود، کارکرد ویژهای در حمایت و تقویت هستههای مقاومت در منطقه پیدا کرد. سردار احمد وحیدی؛ اولین فرمانده سپاه قدس از سال ۶۷ تا ۷۶ بود. نیروی قدس در سالهای نخست به لحاظ تشکیلاتی نوپا محسوب میشد و به نظر میرسد عمده دوران فرماندهی وحیدی صرف سازماندهی و آموزش شد. پس از وی؛ سردار قاسم سلیمانی؛ از فرماندهان مهم دوران جنگ تحمیلی، فرماندهی سپاه قدس را برعهده گرفت که دوره وی از سال ۷۶ تا دیماه ۹۸ ادامه داشت. او در حالی دومین فرمانده نیروی قدس شد که مانند شهید مصطفی چمران جنگ را در کوهستانهای کردستان آغاز کرده بود و ویژگیهای جغرافیایی زادگاه او، کرمان و سالها مبارزه با قاچاقچیان را در تجربیات خود داشت. سلیمانی با همین پشتوانه شاخه برونمرزی سپاه پاسداران را بار دیگر سازماندهی کرد و برنامههای این سازمان را قریب به ۲۲ سال پیش برد. پیروزیهای نیروهای مقاومت اسلامی در منطقه علیه دشمنان و تروریسم ازجمله دستاوردهای این دوران بود.
حمله آمریکا به افغانستان و عراق
حضور گسترده نظامی آمریکا پس از حوادث یازده سپتامبر ۲۰۰۱ در منطقه غرب آسیا و به بهانه مبارزه با تروریسم، پیامدهایی در ایجاد نارضایتی در میان کشورهای اشغالشده و ظهور و قدرتگیری گروههای تروریستی تکفیری داشت. مقابله با موج اشغالگری آمریکا، جاهطلبی رژیم صهیونیستی و تهدیدات گروههای تروریستی، عناصر مهمی در قوامبخشی گروهها و کشورهای محور مقاومت محسوب میشوند.
در چنین شرایطی، قدرتگیری و انسجامبخشی جبهه مقاومت از سوی حکام عربی خودکامه منطقه و تئوریسین های غربی، بهعنوان «هلال شیعی» و «طلوع شیعه» ارزیابی شد. برچسبگذاری شیعی به گروههای مقاومت عمدتا برای طرحریزی گزاره تقابل شیعی سنی و فروکاستن مبارزات علیه اشغالگریها به جنگ و رقابت مذهبی بود. در ملاقاتی میان پادشاه سعودی و دیک چنی در سال ۲۰۰۵ از اصطلاح هلال شیعی استفاده شد و کارشناسانی نظیر ولی نصر و انوشیروان احتشامی نیز صورت انتقادی ، «طلوع شیعه » را مورد ارزیابی قراردادند.
اقدام نظامی ایالاتمتحده آمریکا علیه عراق از ۱۹ مارس ۲۰۰۳ و فروپاشی حکومت بعثی صدام، نهتنها باعث تشدید روند قدرت گیری و استحکام بیشازپیش موضع جمهوری اسلامی ایران گردید، بلکه شیعیان عراق نیز توانستهاند، پس از سالها، در تعاملات سیاسی- امنیتی این کشور قدرت بگیرند. این وقایع در کنار جنگ ۳۳ روزه حزبالله لبنان و اسرائیل که باعث تبدیل حزبالله به یک بازیگر مهم و تأثیرگذار در منطقه شد، به سهم خود به قوت گرفتن نقش جبهه مقاومت در تحولات منطقه کمک کرد. نکته مهمی که نباید ازنظر دور داشت، فعال شدن لاجرم پتانسیل گروه های مقاومت و عمدتا شیعی در کشورهایی بود که شیعیان بخش مهم و تأثیرگذار جامعه بودند درحالیکه حمایت از گروههایی مقاومت با ماهیت غیرشیعی نیز ازجمله در فلسطین همواره مدنظر بوده است. بنابراین عنصر اصلی را باید در ماهیت جبهه مقاومت در مبارزه با اشغالگری و استکبار جستجو کرد و نه در شیعهگرایی یا ایرانگرایی. طرح هلال شیعی از سوی آمریکا و حامیانش در منطقه را باید در قالب بهانهای برای ماندگاری نظامی در غرب آسیا و تحت لوای حمایت از اسرائیل، منابع نفتی و گازی و همپیمانان غرب ارزیابی کرد.
جنگ ۳۳ روزه و اولین پیروزی بر رژیم صهیونیستی توسط اعراب
از زمان تأسیس رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۴۸ میلادی، کلیه نبردها و درگیری های میان اسرائیل و کشورهای عرب به شکست اعراب انجامیده بود که این رشته در سال ۲۰۰۶ و در طول جنگی که عنوان «جنگ ۳۳ روزه» به خود گرفت، پاره شد. اسرائیل به بهانه اسارت دو تن از سربازانش توسط حزب الله، تجاوز خود را در تابستان ۲۰۰۶ علیه لبنان آغاز کرد.
تصور صهیونیستها این بود که در ظرف کمتر از یک هفته بهتمامی خواستههای خود خواهند رسید؛ زیرا در تهاجم خود در سال ۱۹۸۲ به لبنان در مدت دو روز بیروت را اشغال کرده و در جنگ با کشورهای عربی، ظرف ۶ روز، همه آنها را وادار به تسلیم کرده بودند.
جنگ ۳۳ روزه، کانون اساسی در تحولات منطقه غرب آسیا بود. نتایج پراهمیت آن نهتنها لبنان، بلکه کل منطقه را دربرگرفت و براساس موضعگیری متفاوت کشورها در قبال آن، شکل جدیدی از قطببندیها در خاورمیانه آشکار شد. پشتیبانی جمهوری اسلامی از حزب الله در مقابله با اسرائیل و همچنین حضور سردار شهید قاسم سلیمانی در میانه میدان نبرد، اهمیت استراتژیک آن را در تغییر معادلات آشکار ساخت. این نبرد نشان داد، محور مقاومت از ظرفیت بسیار بالایی برای مقابله و دفاع از منافع خود برخوردار است و میتواند در قالب جنگهای نامنظم و پیشبینیناپذیر، دشمن را وادار به عقبنشینی و پذیرش شرایط جدید کند.
سردار قاسم سلیمانی در گفت وگویی در مهرماه ۹۸، به تلاش اسرائیل و آمریکا برای نابودی حزبالله لبنان و آمادگی بالای آنها اشارهکرده بود که این تصویر، جلوهای گویا از سناریوهای دشمن برای نابودی محور مقاومت داشت: «این حضور (حضور نظامی آمریکا در منطقه) طبیعتاً یک فرصتهایی را برای رژیم صهیونیستی ایجاد میکرد؛ یعنی حضور آمریکا در عراق، مانع تحرک سوریها در سوریه بود، تهدیدی علیه دولت سوریه هم محسوب میشد، تهدیدی علیه ایران هم محسوب میشد. بنابراین شما اگر به جغرافیای عراق در هنگام جنگ سال ۲۰۰۶ (جنگ ۳۳روزه) نگاه کنید، میبینید در عراق که حلقه اتصال کشور محور و کشور مادر مقاومت است، آمریکا یک حائل قریب به ۲۰۰ هزار نفره از نیروهای مسلح خود با صدها فروند هواپیما و هلیکوپتر بهاضافه هزاران دستگاه زرهی ایجاد کرد.»
کاندولیزا رایس؛ وزیر خارجه آمریکا در دولت بوش، تجاوز اسرائیل به لبنان و کشتار وحشیانه زنان و کودکان لبنانی را « درد زایمان خاورمیانه جدید» نامیده بود که این نشان از طرح بزرگ آمریکا و غرب برای منطقه و پس از نابودی حزبالله داشت. بنابراین جنگ ۳۳ روزه نهتنها به ریشهکنی و نابودی حزبالله و شیعیان لبنان نینجامید بلکه پایههای تقویت جبهه مقاومت و تأثیرگذاری بیشتر حزبالله در تحولات لبنان و منطقه را صدچندان کرد.
دهه دوم قرن بیست و یکم؛ بلوغ محور مقاومت
شروع موج بیداری اسلامی از تونس و مصر از سال ۲۰۱۰، روندهای جدید و پرشتابی منطقه غرب آسیا ایجاد کرد و حکام خودکامه عرب غرب آسیا و شمال آفریقا با انقلاب بیداری ملتها برای سرنگونی خود روبهرو شدند. حرکت شتابنده این موج، پایههای حکومتهای شیخنشینهای خلیجفارس را بهشدت تهدید کرد. غرب برای حمایت و جلوگیری از دمینوی سقوط همپیمانانش، سناریوی جنگ داخلی و حمایت از گروههای تروریستی تکفیری را در دستور کار قرار داد. اما بهمانند بسیاری از تحولات نظامی در چند دهه اخیر، این اقدامات منجر به قوامبخشی جبهه مقاومت در مقابله با تهدیدات و مشروعیت بخشی بیشتر آن تحت مبارزه با تروریسم داعش و گروههای تکفیری در عراق و سوریه شد.
در بین سالهای ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۴، گروههای تکفیری تروریست موفق شدند، روند پیشرونده بیداری اسلامی را متوقف سازند و بهعنوان تهدید جدید در قالب ناامنسازی و بیثباتی در کشورهای منطقه ظهور یابند. دهها گروه تروریستی تحت عناوین مختلف دولت مرکزی سوریه و عراق را به چالش کشیدند و در این زمان بود که جمهوری اسلامی ایران توانست بهعنوان ناجی این کشورها، نقش فعالی برعهده بگیرد. عمده اقدامات حمایتی ایران توسط سپاه قدس صورت گرفت. سردار قاسم سلیمانی و فرماندهان نظامی ایران با گسیل تجهیزات و مستشاران نظامی به سوریه و عراق، موفق شدند جبهه مستحکمی در مقابل پیشروی موج تروریسم تکفیری ایجاد کنند و گروههای مقاومت در این دو کشور در قالبهای مختلف شکلگرفته و تقویت شدند. شکست داعش در سوریه و عراق، ازجمله دستاوردهایی بود که در تاریخ محور مقاومت باید ثبت شود.
در سوی دیگر، تجاوز عربستان سعودی در زمستان سال ۲۰۱۶ به یمن برای سرکوب جنبش مردمی این کشور نیز، شاخص دیگر در قوامبخشی محور مقاومت در غرب آسیا بود. انصار الله یمن در چند سال اخیر توانست علاوه بر مقابله با تجاوزات ائتلاف سعودی، بخش مهمی از قدرت را در این کشور به دست گیرد و از حالت تدافعی به حالت تهاجمی تغییر موضع دهد.
تمامی تحولات دو دهه اخیر، از تجاوز آمریکا به افغانستان و عراق و حملات اسرائیل به لبنان تا جنگ داخلی در عراق و سوریه و تجاوز سعودی به یمن، بسترهای مهمی در بلوغ محور مقاومت در مقابله با دشمنان و ایجاد جبهه مهم مبارزه علیه اشغالگری و تجاوز بودند. جبهه مقاومت در دوران کنونی به یکی از مهم ترین بازیگران بینالمللی تبدیلشده که هزینههای اجرای سیاستهای غرب در منطقه را بهطور اساسی افزایش داده است. بههرروی آمریکا با علم به این ظرفیت و قدرت مهم در منطقه، تلاش دارد تا اجماع جهانی علیه بازیگران اصلی محور مقاومت ایجاد کند و با اقدامات خطرناکی مانند ترور سردار قاسم سلیمانی؛ فرمانده سپاه قدس و فرماندهان مهم گروههای مقاومت شاکله آن را از هم بپاشاند.
گستردگی محور مقاومت در حال حاضر کشورها و مناطقی ازجمله ایران، عراق، سوریه، یمن، لبنان، افغانستان، نیجریه، فلسطین و بحرین را شامل میشود که ازلحاظ گفتمانی و عملیاتی در حال مقابله با اشغالگری و استکبار هستند.
شهید سلیمانی
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.