فردیت علیه فرزند
علی سلیمانی
وقتی سخن از عوامل کاهش شدید نرخ فرزندآوری خصوصا در سالهای اخیر میشود، اغلب ذهنها فورا نخستین علت را در شرایط سخت معیشتی جستجو میکنند. شاید بتوان کاهش باروری در چند سال اخیر، مثلا دهه نود را بر گردن مشکلات معیشتی انداخت چراکه فرآیند فقیر شدن و ابهام شدید آینده، روی فرزندآوری تأثیر میگذارد. حتی میتوان بخش بزرگ دیگری از عوامل کاهش فرزندآوری را، سیاستهای کاهش جمعیت دانست که آن هم تأثیرات مهمی بر این مؤلفه حیاتی کشور گذاشته است. اما عاملی زمینهای، کلی و بلندمدت هم در میان است که خواهناخواه، این نرخ را با کاهش مواجه میکرد. عاملی که به ما میفهماند برای درمان افت فرزندآوری، علاوه بر فعالیتهای اقتصادی و برنامهریزیهای سیاستی، به فکر درمانهای عمیق فرهنگی و تمدنی نیز بود. آن عامل، عبارت است از مدرن شدن جامعه ایران و رشد وسعت جامعه مدرن شهرنشین. طبقه متوسط مدرن شهرنشین، بیشترین تأثیر را از فرهنگ و تمدن غرب دارد. به عبارت دیگر خود یکی از مظاهر و نتایج آن تمدن است. همانگونه که مثلا برج میلاد، خودرو و صنایع، مظاهری هستند مربوط به تمدن غرب نوین. رشد این طبقه که ناشی از رشد و توسعه شهرها و از اساس حرکت کشور به سمت توسعه است، با کاهش فرزندآوری ارتباط مستقیم دارد. به طوری که کشورهای توسعهیافته و مرفه، به دلیل فربه بودن طبقه مدرن شهرنشین، نرخ فرزندآوری پایینتری نیز دارد. در مقابل کشورهای در حال توسعه که جامعه سنتی گستردهتری دارند، با وجود فقر و زندگی سختتر نرخ باروری بیشتری دارند. تأکید میکنیم که فرآیند فقیر شدن، روی کاهش فرزندآوری هر جامعهای تأثیر میگذارد اما الزاما اینگونه نیست که جامعه فقیر از جامعه ثروتمند کمتر بچهدار شود و در این میان، فرهنگ و سبک زندگی نیز نقش مهمی ایفا میکند. یکی از مؤلفههای مهم سبک زندگی طبقه مدرن شهرنشین، زندگی رفاهمحور و راحتطلب است که این عامل نیز خود ریشه در فردگرایی فلسفه و تمدن غرب دارد. با سریان سبک زندگی غربی در اقصی نقاط جهان، فردگرایی نیز به به فرهنگهای سنتی که غالبا جمعگرایند، منتقل میشود.
فردگرایی که در مقابل جمعگرایی مطرح میشود، عبارت است از اولویت دادن به فرد و فردیت، در مقابل جامعه. اومانیسم و انسانگرایی که روح تمدن غرب است، به معنای اصالت بخشیدن به خواست انسان است، اما این انسان در فرد خلاصه میشود. هر فرد انسانگرا، ابتدا خودش برای خودش اصالت دارد و انسانگرایی الزاما منجر به نوعدوستی و انساندوستی به معنای اعم انسان نمیشود. میتوان گفت که فردگرایی، اساسا مترادفی برای انسانگرایی است. فردگرایی میخواهد هر فرد در مسیر تمایلات، استعدادها، علاقهها و نیازهای خودش برود و جامعه تا حد امکان، نتواند مانع پیگیری ویژگیهای منحصر به فرد هر شخص بشود. در مقابل جمعگرایی قرار دارد که در آن فرد، اراده جامعه را به اراده خودش ترجیح میدهد. در نظام فردگرا، جامعه تا آنجا اصالت دارد که صرفا حفظ شود و از هم نپاشد و قوانین اجتماعی بیش از این، نباید فردیت افراد را محدود کنند. کشورهای شرق آسیا برعکس کشورهای غربی، شدیدا جمعگرایند. در چین و ژاپن، جمعگرایی آنقدر شدید است و فرد آنچنان در اراده جمعی مستحیل میشود که جمعگرایی تبدیل به یک بحران شده است. در کشوری مثل ژاپن، جامعه، کشور و ارکان آن به مثابه یک الهه پرستیده میشود و میدان نداشتن افراد برای بروز فردیت خودشان، باعث از خودبیگانگی و تنهاییای عمیق شده است. واقعیت آن است که فردگرایی مفرط از یک سو و جمعگرایی شدید از سوی دیگر، هر دو باعث تنهایی انسانها میشوند. با توجه به دامنه وسیع بحث فردگرایی و جمعگرایی، آن را بیش از این ادامه نمیدهیم و تنها به این بسنده میکنیم نظر اسلام نه تنها فردگرایی است و نه تنها جمعگرایی، بلکه فردیتهای جمع شده را پیشنهاد میدهد که نمونه کمنظیر آن را میتوان در راهپیمایی اربعین دید. در آن مراسم هر کس به دلیل عشق شخصی خود به امام حسین و با مدل مخصوص به خود شرکت میکند، اما کل جمعیت شرکتکننده از انسجامی کمنظیر برخوردار است.
به هر رو یکی از عوامل مؤثر در کاهش نرخ باروری و موالید، همین فردگرایی افراطی و توجه بیش از حد به رفاه فردی است که در طبقه مدرن شهرنشین بیشتر دیده میشود. سبک زندگی امروزه که سوغات فرهنگ فرنگ است، فرد را در مرکزیت قرار میدهد و توجه به اهداف فردی، لذتها و منفعتهای شخصی و نیز بیتفاوتی نسبت به مسائل و اتفاقات پیرامون، از ویژگیهای این جهانبینی غربی است. نمونههای این فردگرایی را میتوان در مترو دید. افراد حاضر در مترو با اینکه گاه با یکدیگر تماس بدنی دارند و کاملا نزدیک اند، مایل به ارتباط برقرار کردن نیستند و کمتر میبینیم در مترو بین دو ناآشنا، گفتوگویی پا بگیرد.
در فرهنگ خودمحور، زندگی یک فرد مختص به خود او بوده و دخلی به جامعه و حتی رضایت و خوشنودی خدا ندارد. انسان فردگرا و کسی که تنها خود را عزیز میپندارد، آنطور که دوست دارد و میخواهد رفتار میکند و توجهی به حقوق دیگران، نیازهای اجتماع
و … ندارد. چنین شخصی تنها عقل خود را برای برآورده شدن تمایلات و منافع نفسانی حاکم میداند و اخلاق و آرمانهای اجتماعی میبایست خود را با خواستههای او همراه کنند. در نگرش فردگرا، فرد میتواند با زندگی خود هرطور که دوست دارد رفتار کند و هیچ نهاد و قدرتی حق قانونگذاری و تعیین ارزشهای اخلاقی و معنوی را برای او ندارد. خدا و ارزشهای مذهبی هم برطبق همین قاعده، برای چنین فردی خالی از اعتبار بوده و این خود شخص است که تصمیم میگیرد چه ارزشها و هنجارهایی را بهعنوان ارزشهای اخلاقی برگزیند و نسبت به آن پایبند باشد. پذیرش این نگاه زمینه مساعدی را برای کاهش موالید و قبول شعار «فرزند کمتر، زندگی بهتر» هموار میکند؛ زیرا بیفرزندی، یا در بهترین شرایط تک فرزندی، در نگاه فردگرایان یک شاخص به حساب میآید. چنین افرادی برای رهایی از تنهایی و آثار ناشی از آن به پرورش و همزیستی با حیوانات روی آورده و سگ و گربه را فرزند خوانده خود میدانند.
فردگرایی افراطی آسیبهای متعددی در پی دارد که به اختصار، میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
الف: شخص فردگرا که به مرحله افراط آن رسیده، شادی و غم فردی را مبدأ و منشأ خیر و شر میداند و امیال نفسانی و شخصیاش بر ارزیابی اخلاقی سیطره مییابد. چنین شخصی دیگر ملزم به هیچ قانونی از جمله قوانین دینی و الهی نبوده و میتواند هر چه را که بر اساس سلیقه شخصی و هوای نفس خوب میپندارد، به عنوان یک ارزش و معیار اخلاقی بپذیرد و از آن پیروی و آن را ترویج کند. در مقابل نیز هر چه را که به ذائقهاش خوش نیاید، معیار بدی بداند. این گونه مواجهه و برخورد با اخلاق و ارزشهای اخلاقی، نسبی شدن مطلق اخلاقیات را به دنبال خواهد داشت و باعث نفی و هدم اخلاقیات دینی_اجتماعی خواهد شد.
پر واضح است که این فرد زیر بار سختیها و مسئولیت فرزندآوری نخواهد رفت و حاضر نمیشود تا آزادی و لذتهای شخصی خود را که در راحتی یافته، فدای سختی فرزندآوری و تربیت او کند. هر چیز و هرکسی که راحتی را از او سلب کند، باعث نفرت و انزجار چنین فردی میگردد.
ب: فردگرای افراطی، همان شخص خودخواه است که عنصر اصلی و محوری حالش را «راحتطلبی» تشکیل میدهد که این مسئله شروع همه تنبلیها و بدیهاست. قرآن کریم در مذمت خودخواهی میفرماید: «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ؛ پس آیا کسی که معبودش را هوای نفسش قرار داده دیدی؟ و خدا او را از روی علم و آگاهی خود [بر اینکه شایسته هدایت نیست] گمراه کرد، و بر گوش و دلش مُهرِ [تیره بختی] نهاد، و بر چشم [دلش] پردهای قرار داده است، پس چه کسی است که بعد از خدا او را هدایت کند؟ آیا متذکّر [حقایق] نمیشوید؟» مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه مینویسد: «معنای (گرفتن اله) پرستیدن آن است و مراد از پرستش هم اطاعت کردن است. یعنی هر کس هر چه را اطاعت کند در حقیقت آن را عبادت کرده و معبود خود گرفته، پس شخصی که از هوای نفس اطاعت میکند، آن را اله خود دانسته و پرستیده است.»
از انسان خودخواه و مستبد نمیتوان توقع فرزندآوری داشت. مرد یا زنی که راحتطلب و خودخواه باشند و فردگرایی را بر هر چیزی ترجیح دهد، یا به درجه پدر و مادری نمیرسد و یا تربیت صحیحی نسبت به اولاد خود نخواهد داشت.
علی سلیمانی , فرزند آوری
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.