مغزهای کوچک رنگزده
| گروه اجتماعی- مانی عقیلی |
امیدوارم به کسی برنخورد اما نمیتوان بر واقعیتها سرپوش نهاد، ما کتاب نخوانترین مردمی هستیم که پس از عربستان، مدال بالاترین میزان مصرف لوازمآرایشی در خاورمیانه را به گردن آویختهایم و این روایت مجملی از حدیث مفصل کتاب نخوانی و سرسپردگی به جاذبههای ظاهری است. شاید این بحث از فرط تکرارهای چندباره، کلیشهای به نظر برسد، حداقل در این وضعیت بغرنج که جامعه آنقدر با مسائل گوناگون و بعضا عجیبوغریب روبهروست که دیگر قیاس کتاب و آرایش چندان محلی از اعراب ندارد، به هر ترتیب با احترام به این نوع نگرش باید بگویم، سوژه فعلی هم بهقدر تورم و بیکاری و کرونا و هزار و یک مسئله خرد و کلان دارای اهمیت است، آنهم برای جامعهای که میکوشد در مسیر بیپایان توسعه و تعالی قدم بگذارد یا دستکم چنین دغدغهای را در سرمی پروراند.
١٢٠٠ کتابفروشی ، ٨ هزار مغازه لوازمآرایشی!
خب بهتر است از مقدمه دور شویم و به اصل مطلب بپردازیم، راستش دغدغه نوشتن چنین گزارشی به چندسال پیش بازمیگردد که در جريان افتتاح شهر آفتاب شنیدم، «گردش مالی ساليانه فروش لوازمآرایشی ١٥ هزار ميليارد تومان و گردش مالی كتاب كمتر از هزار ميليارد تومان است» البته حجم قریب بهاتفاق این گردش مالی متعلق به کتابهای درسی و کنکور است. مدتی بعد شواهد آماری، حقایق تازهای را آشکار کرد؛ اینکه رتبه هفتم در مصرف لوازمآرایشی را از آن خود کردهایم و١٢٠٠ کتابفروشی در برابر ٨ هزار مغازه لوازمآرایشی قدعلم کردهاند و بسیاری از همین کتابفروشیها برای گذران امور خود مجبور به فروش کالاهای دیگری هستند، مثل لوازمالتحریر و تقویم و گاه عروسک و اسباببازی و پس ازآن، چراغهای دیگری در ذهنم روشن شد و به عبارت بهتر در جریان بررسیهایم، مثل تکههای پازل، به موارد جدیدی دست یافتم که میتوانست در تکمیل گزارش کمکم کند، بهعنوان نمونه، همین شمار ناشران که از تعداد کتابفروشان بهمراتب بیشتر است. گویا در ایران بیش از ۱۲ هزار ناشر ثبتشده وجود دارد و مطابق گفتههای علیرضا مختارپور، دبیرکل نهاد کتابخانهها این رقم کمی بیشتر است، «در کشورهای پیشرفته تعداد ناشران زیر یک هزار ناشر است اما ما
۱۳ هزار ناشر داریم و ۳ هزار ناشر دیگر نیز در صف دریافت پروانه هستند، اما تعداد شمارگان کتابهای ما بسیار اندک است. در سالهای اولیه پیروزی انقلاب اسلامی متوسط تیراژ انتشار کتاب در ایران ۲۰ تا ۳۰ هزار نسخه بود اما اکنون کتابهای تکچاپ هم داریم که نامعقول است. مطالعه کتاب در اوایل انقلاب یک ارزش محسوب میشد، اما اکنون ارزش بهحساب نمیآید.» شمارِ کتابهای منتشرشده در سال ۷۵ نزدیک ۵۰۰۰ نسخه بوده که هرسال چیزی نزدیک به ۷۵۰ نسخه کاهش پیدا کرده و در مقابل آنچه افزایش یافته، میزان مصرف لوازمآرایشی و توسعه و گسترش فروشگاههای عرضه این لوازم است.
صرف۵/۴ درصد از درآمد سالانه برای خرید لوازمآرایش
مقایسه سرانه مصرف لوازمآرایش در ایران و کشورهای اروپایی نمایانگر آن است که ما بهطور متوسط ۵/۴ درصد از درآمد سالانهمان را برای خرید لوازمآرایش هزینه میکنیم اما آلمانیها فقط۵/۱ درصد و فرانسویها و انگلیسیها نیز تقریبا ۷/۱ درصد از درآمد سالانهشان را برای خرید لوازمآرایش صرف میکنند. این در حالی است که در بسیاری از گزارشها، آلمان کشور خوانندگان کتاب معرفی شده است. این کشور بهعنوان دومین بازار بزرگ کتاب در سطح جهانی، دارای ساختار بسیار متنوع از نویسندگان، ناشران و کتابفروشیهاست و مطالعه در این کشور، بهترین سرگرمی مردم است. ۷۸درصد مردان و ۶۸درصد زنان آلمانی کتابخوان هستند و ۶۵درصد آلمانیها کتاب میخرند. در فرانسه و انگلستان ۶۳درصد، در هلند ۵۳درصد، در اسپانیا ۴۷درصد و در ایتالیا ۴۵درصد از مردم کتابخوان هستند و این آمار در کشور ما تقریبا نزدیک به فاجعه بوده و کتاب در سبد خرید خانوارها سهمی ندارد.
سهم ایران از بازار جهانی کتاب تنها ۱/۰درصد
شاید در ظاهر امر، چندان مهم نباشد که مردم گرایش بیشتری به آرایش و تمایل بسیار کمتری به کتاب دارند ، اما چنانچه جامعهای با كتاب بيگانه باشد، حقوق شهروندیاش بهراحتی زیر پا گذاشته میشود و درگيری، خشونت و چالشهایش نيز افزون میگردد و بهمراتب میزان آسیبهای اجتماعی افزایش مییابد. در نقطه مقابل، نظام درسی در آموزشوپرورش که مبتنی است بر محفوظات و صرفاً مطالعه کتب درسی که در آن پژوهش و ترغیب دانشآموز به مطالعه فوقبرنامه جایی ندارد، خود باعث آمده که عادت به مطالعه در جوانان شکل نگیرد و خلوتترین مکان در مدارس، کتابخانه مدرسه باشد، البته اگر کتابخانهای وجود داشته باشد. از سوی دیگر، ما شاهد سلطه ارزشهای کاذبیم که ناشی از جامعهای بحرانی و گرفتار بین سنت و مدرنیته است که از یکی نبریده و به دیگری نرسیده و تا هنگامیکه سیاست بر علم و ارتقاء درک فرهنگی و اجتماعی سلطه مییابد و یا تشکیل طبقه دلال و نو کیسه و بیفرهنگ که با خودنماییهای از سر عقدههای طبقاتی، جوان را از نتیجه علمآموزی دلسرد میکند، در این جامعه حاکم باشند، افراد برای ظاهرشان نسبت به مطالعه کتاب ۳تا ۵ برابر سهم بیشتری از بازارهای جهانی به دست میآورند و این در حالی است که سهم ایران از بازار جهانی کتاب تنها ۱/۰درصد است. تحلیل این دغدغه ذهنی و پرداختن به علل جامعهشناختی را به «سیدجواد میری»، جامعهشناسی و عضو هیئتعلمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و «حسین حجت پناه»، جامعهشناس سپردیم، آنچه در ادامه میآید، حاصل دیدگاه و ارزیابیهای این دو جامعهشناس است.
سیدجواد میری- هستی اجتماعی به سمت آرایش و دلالی رفته نه کتاب
در مورد اینکه چرا جامعه ما بهتدریج از کتاب خواندن و مطالعه و به دست آوردن دانش و آگاهی عدول کرده و در مقابل به مصرف لوازمآرایشی گرایش بیشتری دارد و در واقع پدیده خودآرایی، دارای جاذبه و کارکرد بیشتری است، باید به طرح چند نکته پرداخت و پرسشهای دیگری را هم مطرح نمود؛ از جمله این موارد: چرا افراد بهجای خواندن کتاب و هزینه به ظواهر اهمیت میدهند؟ چرا خانمها بینی خود را عمل کرده و مردان، ابروهایشان را تتو میکنند و یا لیپوساکشن کرده و به بدن توجه دارند؟ از نگاه جامعهشناختی میتوان اینگونه به موضوع پرداخت که خریدوفروش لوازمآرایشی و بهداشتی، بازار داشته و در این بخش دادوستد جریان دارد و پول و سرمایه به گردش درمیآید و دارای یک نوع کارکرد است، هم برای مصرفکننده و هم برای عرضهکننده. یعنی آن ساختار عرضه و تقاضای اقتصادی، یک معنایی به آن موجود اجتماعی میدهد و آن موجود اجتماعی و انسان وقتی در فروشگاه خریدوفروش لوازمآرایشی ۸ ساعت فعالیت میکند، در پایان کار، زمانی که صرف کرده، تبدیل به یک سرمایه اقتصادی میشود و آن کسی هم که لوازمآرایشی میخرد، میبیند که سرمایه زیباییاش، ارزش افزوده پیدا میکند و اتفاقا در معادلات و تعاملات اجتماعی امروز، یک زن یا یک مردی که بهظاهر خودش میرسد و سرمایهگذاریهایش را در این بخش مصروف میدارد، بیشتر در نظر دیگران ارزشمند شمرده میشود. این نشان میدهد که چنین مجموعهای ۱-معنابخشی دارد ۲-دارای کارکرد است و ۳-میتواند بهعنوان مثال در سایر عرصهها تبدیل به احسن شود، شاید قدبلند یک نفر، فینفسه هیچ ارزشی نداشته باشد ولی وقتی در میدان معنایی قرار میگیرد، ناگهان این قد فیزیکی میتواند یک کالای موردنیازی در میدان معنایی دیگری باشد. ما باید ببینیم در زیربنای جامعه ما، چه اتفاقی افتاده، به نظرم این سخنانی که در سطح مطرح میشود، شاید در یک جایی مهم باشد ولی برای اینکه بفهمیم خاستگاه آن چیست، باید ببینیم زیربنای جامعه ما از نظر اقتصادی، آن هسته اجتماعیاش چه تحولاتی در این
۵۰ سال داشته است، اگر به سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۵ نگاه کنیم، متوجه میشویم که خواسته یا ناخواسته، خوب یا بد، اساسا کلید صنعتی شدن زده میشود که بخشی از آن به نام مونتاژ است و بهتبع آن با احداث شرکتها و کارخانههای مختلف، سرمایهها در این جامعه به سمت تولید میرود و آن معادلات و تعاملات اقتصادی به سمت صنعتی شدن حرکت میکند.
به همین خاطر بسیاری افراد، نیازهای جدیدی را در جامعه بهوجود میآورند، بهعنوان مثال به امر تحصیل پرداخته و فن جدیدی میآموزند، چون زیربنای هستی اجتماعی و اقتصادی آن و مؤلفههای بنیادیناش به سمت تولید و صنعت است اما ناگهان میبینیم که در سالهای ۱۳۷۵ به بعد در جامعه ما، اتفاقی رخ میدهد و اقتصاد تولیدی که به سمت فناوری و تولید است، به سمت دلالی میرود و عملا سرمایههای اجتماعی و اقتصادی جامعه به سمت تولید نمیرود و فرد میگوید اگر بخواهم کارخانهای احداث کنم، باید مالیات بپردازم و ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر را به کار بگیرم و کلی سرمایه و انرژی بگذارم، درنهایت عایدیام زیاد نمیشود بنابراین به واردات روی آورده و از فلان مجرا، بدون اینکه مالیات و حسابوکتاب گمرکی وجود داشته باشد، این واردات انجام میشود. این امر بدین معناست که بهتدریج، جامعه و زیرساختهایش و آن واقع بودگی و هستی اجتماعی را اینگونه تبیین کردهایم که اگر به سمت علم و دانش و فرهیختگی بروی، هیچ کارکردی ندارد و حتی اگر فرد مدرک دکترا هم بگیرد، کجا میخواهد استخدام شود و منبع درآمدی کسب کند؟ به همین دلیل جامعه به این آگاهی رسیده که یک سری
مباحث کارکرد ندارد، از طرفی در گذشته، کتاب خواندن و کتابداری و کتابفروشی فقط فروش کالا نبود و اتفاقا بعد از مشروطه به اینسو، هدف کتابفروشی فقط کسب درآمد نبود، درست است که سرمایهگذاری صورت میگرفت و عایدی هم داشت ولی نسبت عمیقی با فرهیختگی و یک سری ایدهآلها داشت و کتابفروشها خودشان معلم و یا فعالان ملی-مذهبی و سیاسی-مذهبی بودند، این نوع افراد کتابفروشی راهاندازی میکردند تا موجی در جامعه ایجاد کنند، اما امروزه این مسائل در سطح جامعه، کارکرد ندارد، به همین علت در جریان فروش لوازمآرایش، چه برای کسانی که میفروشند و چه برای آنهایی که میخرند، بازار و حیات اقتصادی ایجاد میشود اما در کتاب و کتابخوانی دیگر حیات اقتصادی در جریان نیست و اتفاقا ربط زیادی هم با هستی اجتماعی ما ندارد، حتی کسانی که نمایشگاه دار هستند، اگر مخرج مشترک بگیریم و استثنائات را نادیده نگیریم، سطح سواد اینها ممکن است، دیپلم باشد و شاید در طول یکسال یک کتاب هم نخوانده باشند، ولی جریان و گردش مالی حسابشان با یک استاد دانشگاه و معلم، تفاوت زمین تا آسمانی دارد و حتی تمام هستی اجتماعی به سمت دلالی رفته، بهگونهای که هر فرد هرچقدر کودنتر باشد و یا دغدغه اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و شهروند بودن و مسئول بودن را نداشته باشد، درآمدش هم میتواند بیشتر باشد و جایگاهها و منزلتهای بالاتر و مکنت بیشتری کسب کند. اینکه چرا چنین چرخهای در زیربنای جامعه ما اتفاق افتاده، اتفاقا این رخدادها و حوادث و تغییر و تحولات، دالها و نشانههایی دارند، این دالها و نشانهها هم در ساحت زبانی و هم ساحت اقتصادی و فرهنگی قابلدیدن است و اینها باهم مرتبطاند و اگر امروز لوازمآرایش که یک کالای مصرفی است و بیشتر جنبه زیباییشناسی دارد، تا به این حد اهمیت دارد، دلایل مختلفی میتواند داشته باشد، تصور کنید دو فرد برای استخدام به شرکتی خصوصی مراجعه میکنند، اگر یکی از آنها ژولیده باشد و دیگری دارای سرمایه زیباشناختی باشد،
مطمئنا همانکه به خود رسیده و آرایش کرده، انتخاب میشود، چون همین مباحث در جامعه امروز، ارزش است. از طرفی تغییر و تحولات مسائل اجتماعی باید موردمطالعه قرار بگیرد که چرا ظواهر در جامعه ما مهم شده و این مختص ایران نیست، مربوط به جهان است. انسان امروزی مدام درگیر این است که خودش و بدنش را پایش و رصد کند و در واقع یک طریقتی درست شده که گویا در این طریقت، آدمها هرچه جوانتر باشند و آرایش کنند بهتر است و این محل پرسش ماست که چرا زیباییهای فیزیکی و ظاهری جای زیباییها و ارزشهای متعالی را گرفته است.
امروزه طوفان دنیای مدرن ما را هم برده و فرهنگ ایرانی هم در این بلعیده شده است اینکه بدن و ظاهر مهم است و باید بر روی آن سرمایهگذاری کرد، اینها پدیدههای اجتماعی بنیادینی است و برای مطالعه آن نیازمند، تعمقات جدی هستیم و صرفا نباید به این پرداخت که چرا کتابخوانی کم شده و مصرف لوازمآرایش زیاد شده، از سوی دیگر این موارد را بهصورت تک ساحتی نمیتوان مورد تجزیهوتحلیل قرار داد. اینها کوههای یخی هستند که ما فقط نوک آن را میبینیم اما در ذیل و لایههای زیریناش، اتفاقاتی در هسته اجتماعی ایران رخ داده که اگر اینها را مورد تجزیهوتحلیل قرار ندهیم، نمیتوانیم نسخهای ارائه کنیم، برخی تصور میکنند، نسخه این است که کتابفروشیها زیاد شود و جلوی ورود لوازمآرایشی گرفته شود، اما با اینگونه اقدامات دستوری هم نمیتوان به نتیجه رسید.
حسین حجت پناه- ذائقه جامعه از طریق رسانهها و تبلیغات سطحی و مبتذل شده است
ما اصولا به بحث کتابخوانی بهعنوان یک بحث ضروری التفاتی نداریم و طی سالهای اخیر در منازل، دکوری از کتابهای چوبی در رنگهای مختلف را مشاهده میکنیم که صرفا جهت تزئین و نمایش گذاشته میشود. اگر بخواهیم به این مسئله، تاریخی نگاه کنیم از سال ۱۳۱۳ دانشگاه تهران در خیابان انقلاب امروز تأسیس شد، آن موقع بسیاری از کتابفروشها و ناشران در این خیابان، چاپخانه تأسیس کردند، مثل عبدالغفار طهوری و علمی، اینها دارای شخصیتهای فرهنگی بودند و اگر قرار بود سرمایه خود را در هر کار دیگری بگذارند، بهمراتب بیشتر سود میکردند، اما آنها علاوه بر نگاه اقتصادی، نگاه فرهنگی-اجتماعی داشتند و بسیاری از انتشارات تا سال ۱۳۵۰، تابلوهایشان تحت عنوان کتابخانه بود، نه کتابفروشی؛ به این معنا که کتاب، کالایی است ارزشمندتر از آنکه بخواهیم آن را با قیمتی مورد خریدوفروش قرار دهیم. اما با گذر زمان، تابلوهای کتابخانه به کتابفروشی تغییر کرد و نگاه خودمان را از یک کالای فرهنگی به یک کالای اقتصادی تقلیل دادهایم. در سالهای ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۹ در بحبوحه انقلاب، حتی تیراژ برخی کتابها مثل آثار شریعتی به ۱۰۰ هزارتا هم رسیده بود ولی واقعیت این است که جامعه ما نه در آن موقع کتابخوان بوده و نه اکنون که تیراژ کتابها به ۲۰۰ تا ۲۵۰ عدد رسیده است. حتی کتابهای بسیار مهمی که جزء منابع رشتههای دکترای علوم انسانی هم محسوب میشوند، با تیراژ ۲۵۰ نسخه به چاپ میرسد و این یعنی جامعه ایران به امر کتاب و کتابخوانی التفاتی پیدا نکرده و مطالعه جزء سبک زندگیمان نیست و باید برای اصلاح این روند، نگاه تربیتی و آموزشی داشت و هر فرد را در سنین پایین به مطالعه علاقهمند کرد. از طرفی اقداماتی که ما در جامعه برای کتابخوان کردن افراد انجام دادهایم بیشتر جنبه مناسک گرایانه و نمایشی داشته است. ما بدون توجه به نیاز واقعی و شناخت جامعه،
یک سری کارهای روتین را بهصورت پراکنده و نمایشی انجام دادهایم، مثل هفته کتابخوانی و نمایشگاه کتاب که نتوانسته مطالعه را بهعنوان امری بنیادین وارد سبک زندگی کند. در همین نمایشگاه کتاب، بیش از اینکه کتابخوانی و مطالعه کتاب موردتوجه قرار گیرد، امر تفریح و گذران وقت، مدنظر است و افراد و خانوادهها اگر کتابی هم تهیه میکنند، برای مطالعه آن جهت تعریف کردن در محافل است. از سوی دیگر ما در جهان مدرن زندگی میکنیم که این جهان، نمایشی است اما در جامعه ما، این نسبت بسیار زیاد شده، شاید در همه جوامع، موارد نمایشی بیشتر از کتاب مورد اقبال باشد اما در ایران، این نسبت در حد فاجعه است. فرهنگ جدید ذائقه ما را به سمت زندگی نمایشی و مصرفی سوق داده،
گو اینکه ظواهر و لوازمآرایشی بهمراتب با اهمیتتر است بهگونهای که مدرک دانشگاهی، عملا خریده میشود و ما وارد دانشگاه میشویم و خارج میشویم، بدون آنکه سواد چندانی کسب کرده باشیم. امروز در دانشگاههای ایران حتی اگر فرد، درصدهای منفی هم بزند، بهراحتی میتواند کارشناسی و دکترا قبول شود. بنابراین یک چرخش صنعتی- فرهنگی حاکم است که اولا ذائقه مردم را به سمت مسائل مصرفی تغییر میدهد و وقتی این ذائقه و سلیقه تغییر بکند، خودبهخود مشتری، برای آن مسائل مصرفی بیشتر شده و سودآور هم میشود و باز برای حفظ سود، آنها در اموری سرمایهگذاری میکنند که ذائقه مردم را سطحی بکنند، شرایطی که در جامعه ما حاکم بوده، این است. ما دغدغه کتاب نداریم، در صداوسیما برنامهای به نام «کتاب باز» وجود دارد که با توجه به زمان پخش بهشدت کم بیننده است اما در همین برنامه هم میبینیم، چند سلبریتی مجریگری میکنند نه افراد فرهنگی و افرادی که اشرافی به مسائل کتاب داشته باشند و اینگونه است که کتاب بهصورت سطحی معرفی میشود. لذا تا این مقوله وارد چرخه آموزشوپرورش نشود، اتفاقی نمیافتد. در حال حاضر همین کتابهایی هم که به فروش میرسد، مربوط به کتابهای کمکدرسی و زرد است و اگر اینها حذف شود، نصف فروش کتاب سال ایران هم حذف میشود. ما آموزشوپرورشی داریم که از ابتدا نمره محور بوده و این امر باعث شده، برخی دانش آموزان بهرغم معلومات و ذوق مطالعه کتب غیردرسی، نهتنها پاداشی از سوی آموزشوپرورش دریافت نکنند بلکه سرکوب شوند و در چنین سیستمی، نخبگان کسانی هستند که رتبههای برتر کنکورند، در حالی که اگر فردی ۱۰ ساعت کتاب درسی میخواند، به این معناست که کتابهای غیردرسی را نمیخواند و شخصیتی یکسویه است، طبعا با تربیت چنین افرادی باید هم تعداد لوازمآرایش فروشیها بیشتر از کتابفروشیها باشد و رغبت به مصرف لوازمآرایشی بهمراتب بیشتر از کتاب باشد. لذا تا هنگامیکه سیاستهای آموزشوپرورش و شیوههای آن را تغییر ندهیم، وضعیت همین است و بهطورکلی ذائقه افراد از طریق رسانهها و تبلیغات، سطحی و مبتذل شده و امروز جامعه ما، عاجز است از اینکه افراد عمیق و متفکر را تربیت کند. از طرفی این سطحینگری تنها به مقایسه میان لوازمآرایشی و کتاب خلاصه نمیشود بلکه شامل الگوهای موفق افراد جامعه هم هست، در واقع الگوهای موفق از نظر جامعه ما، یا بازیگرند یا فوتبالیست که اینها معمولا اهل مطالعه نیستند تا جامعه را به این سمت ترغیب کنند.
کتاب خوانی , لوازم آرایشی , مانی عقیلی
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط رسالت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.